eitaa logo
خُدایِ خُوبِ ابراهیم
578 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
80 فایل
باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم آن کس که باید ببیند، می‌بیند... 【کانال وقف شهیدابراهیم هادی】 🌿 کپی با ذکر #صلوات آزاد است. ادمین تبادل: @M_anan79
مشاهده در ایتا
دانلود
من ایرانیم آرمانم شهادت.. از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین… نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی… جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم…. دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود… عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا… چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم…. به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی… به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم… به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه… آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم….. به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران… صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار… حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار… از حال معنوی ام… گذشتم… ششمین کوچه و شهید عباس بابایی… هیبت خاصی داشت… مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی … کم آوردم… گذشتم. هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی… انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم… از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم…. هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند… انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند… شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد … پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان…. اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت… از تا ! فاصله زیاد بود…. دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم… خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد… . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت… 📿اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والعاقبه والنصر✨✨✨ ۳۱۳✨ 🇮🇷@khoday_ khob_ebrahim💖 🍃🌼🍃🌸🍃🌹🍃🌼🍃🌸🍃
خُدایِ خُوبِ ابراهیم
#عہد مےبندیم با شہدایمان🌿🌷 از امشب بھ بعد هࢪشب فاتحھ براێ یڪ شہید مےخوانیم🌹 تا باشد ڪھ بھ ۆاسطھ آنه
🌿سه ماهه باردار بود اما عشق به سبب شد زائر شود به نیت عاقبت بخیری خودش و کودکی که در وجودش با عشقِ رشد می‌کرد. . 🌿حتی نگرانی اطرافیان هم نتوانست مانع رفتنش شود.‌ راهی شد، اما هرچه به نزدیک تر می‌شد حالش بدتر می‌شد. . 🌿با شنیدن خبر بچه ای که در وجودش بود، دلش شکست و راهی شد. ‌شکسته های دلش را در صحن رها کرد، کرد، و کرد و برای کودک مرده‌‌اش جان دوباره طلب کرد. . 🌿با چشمان خسته از گریه خوابش برد، و در بانویی را دید که کودکی را به او بخشید و سفارش کرد که مواظبش باشد. خوشحالی رویای صادقه‌اش را با همسرش شریک شد و در کمال تعجب و حیرت از معجزه ای گفت که کودکِ مرده‌ی دیروز، زنده است. حاجت روا شد و نامش را گذاشت. . 🌿آری... او است، سرداری که بسیجیانش را دریا دل خطاب کرد‌‌ و می‌گفت: کاش من هم یک بسیجی ساده بودم و از نبرد جدا نمی‌شدم. . 🌿برای معرفی اش همین کافی است که گفت این سردار خیبر، قلب مرا هم کرده بود‌‌.❤️ او فاتح قلب های بسیاری است... . 🌿هم اکنون مزارش پر از زائران شکسته ای است که او را واسطه قرار می.دهند برای گرفتن حاجتشان. . 🌿 شهید حال که به آرزویت رسیدی و همچون ارباب بی سر رفتی، دعا کن برای جاماندگان را ، را و را😔 . ✍️نویسنده: . 📆 تاریخ ولادت: ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ . 📆 تاریخ شهادت: ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ . 🥀محل دفن: شهرضا.در جوار امامزاده شاهرضا •➕• ↷ #ʝøɪɴ ↯ ➺♡http://eitaa.com/joinchat/2226126881Ca7d5b4f15f
خُدایِ خُوبِ ابراهیم
#عہد مےبندیم با شہدایمان🌿🌷 هࢪشب #فاتحھ بࢪاێ یڪ شہید مےخوانیم تا باشد ڪھ بھ ۆاسطھ آنها ما هم #رستڱاࢪ
🍃دلم حسابی تنگ بود. حال خسته ام را با خودم بردم تا شفا گیرد. . 🍃پس از خواهر شاه خراسان و دو رکعت نماز، دل آشفته ام پرکشید سوی . سوار تاکسی شدم و آدرس را به راننده دادم . . 🍃آرام آرام سوی گلزار قدم برداشتم .بطری های کنار درب ورودی، نشان از قرار همیشگی خسته دلانی بود که برای خلوت به این گلزار می آیند. . 🍃فضای مسقف پیچیده در چپ و راست که متشکل از مزار شهداست و نورهای سبز و سرخ، که حاصل تابش نور خورشید به سقف های رنگ شده شیروانی بود حال خاصی را به انسان هدیه می داد. . 🍃ناگهان دستور داد و پایم به سمت راست قدم برداشت.تعدادی دور تا دور مزار نشسته بودند.در ظاهر فضا پر از سکوت بود اما، این سکوت شاهد حرف های دلشان با زین الدین بود. . 🍃شهید فرمانده لشکر علی بن ابی طالب و برادرش ، فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی بن ابی طالب، در کنار هم آرام گرفته بودند. . 🍃 مهدی، فرمانده ای که همیشه خودش اولین نفر بود برای . می گفت: «اگر فرمانده نیم خیز راه بره،نیروها سینه خیز راه میرن .اگه بمونه تو که بقیه میرن خونه هاشون» . 🍃آرزوی داشت. عکس دخترش در جیب لباسش بود اما از ترس قرار شد بعد از عملیات آن را ببیند. . 🍃به رسم حضرت نمازهای اول وقتش حتی در جاده های جنگ هم ترک نشد . به نیت پیروزی در عملیات ها ،نماز شب هایش ، حال خوشش و هایش در باخدا ، هنوز هم از خاطرات زیبای به جا مانده در ذهن و رزمنده هاست.خوش به حالش که خدا را شناخت و چه زیبا او را خرید . . 🍃لبانم معطر به خواندن ای ، چشمانم خیس از حسرت و صدای که مرا به خود آورد... و خدایی که در این است... . 🕊به مناسبت سالروز تـولد . ✍️نویسنده: . 📅تاریخ تولد: ۱۸مهر ۱۳۳۸ . 📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳.سردشت . 📅تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۹۹ . 🥀محل دفن: گلزار شهدا امامزاده علی بن جعفر قم
🌱 همین الآن یهویی دستتو بذار رو سینه ات وایسا رو به قبله و به امام حسن ؏ سـلام بده🖐🏻♥️🌿 🌱Join→↓ @Khoday_khob_ebrahim
. به داد ما نرسی داد میزنیم حسین♥️ مگر حسین دوباره به داد ما برسد ... ➕• ↷ #ʝøɪɴ ↯ ➺♡http://eitaa.com/joinchat/2226126881Ca7d5b4f15f