#خاطره:
دیشب رفتم حرم آقا
آقای مهربون
علی بن موسی الرِّضا
دلت خیلی هوایی میشه عکس رو ببینی نه؟
همین جا که عکس گرفتم
یک مصرعی تو ذهنم ساختهشد
غریب بوده ای و غریب تر شده ای
😔😔😔
باورتون میشه بعد این همه سال که مشهدم
تا جاییکه یادمه دیشب برای اولینبار تونستم
دستم روبگیرم به شبکه های ضریح با آرامش و بدون هول و عجل
😔از بس خلوت بوووود
این نرده کشی هاهم کهمیبینین
واسه همین ویروس منحوسه
همیشگی نیستا😔
اصلا نزدیک قبر آقا رفتم
نمیدونم چیشد
یهو حالت معنوی و اشک
قطعا شماهام همینطورین
🍃🍃
چه اثری داره زیارت آقا
حتی از راه دور
واقعا آقاست
آقایه آقا
سر قولش حسابی میمونه
❤️خیلی دوستش دارم❤️
✨
🇮🇷@Khoday_khob_ebrahim.💖
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#خاطره
🔻بچههای روستا
➖ به عنوان مسئول فرهنگی اردوی جهادی او را انتخاب کرده بودم. شانه خالی کرد و گفت: «نه؛ من می خوام برم روستای وزوه.»
واحد خواهران مؤسسه، در آن روستا کار می کردند. گفتم: «محسن زشته جلوی بچهها!» گفت: «نه، امروز بهم اجازه بده.»
طرف های ظهر رفتم به آنجا سر زدم. دیدم بچههای روستا را جمع کرده و اذان می گوید. بعد هم یک نماز جماعت با حضور دختر و پسرهای کوچک روستا راه انداخت.
طبق اصل مرامنامهٔ مؤسسه که «کاری که روی زمین مانده مال من است»، محسن این قسمت کار اردو را دست گرفته بود؛ بچههای روستا! با آنها کار می کرد، بازی می کرد، نماز و جلسه قرآن راه می انداخت.
#شهید_محسن_حججی🌷
➕ به کانال راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
عاقد دوباره گفت:
وکیلم⁉️
#دلش شکستـ💔
یعنی به #قاب_عکس امیدی دگر نبود
او گفت:
با اجازه #بابا، بله بله😔
مردی که غیر #خاطره ای مختصر نبود
#فرزندان_شهدا🍃💔
➕• ↷ #ʝøɪɴ ↯
➺♡http://eitaa.com/joinchat/2226126881Ca7d5b4f15f