eitaa logo
خودنویس
2.1هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
945 ویدیو
22 فایل
✒#زهراصادقی تخلص: هیام نویسنده سیاسی رمان نویس و تحلیلگر کارشناس ارشد جزا و جرم شناسی ارتباط با من @z_hiam کانال داستان ها http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
مشاهده در ایتا
دانلود
خودنویس
❤️🌀❤️🌀❤️🌀❤️🌀❤️🌀❤️🌀❤️ سلام به همگی🌹 عیدتون پیشاپیش مبارک😍🌺 عزیزان برای جشن شب نیمه شعبان و روز نیم
🔷دست گیری نیازمندان در نیمه شعبان می دونم همگی دوس داشتین عید نیمه ی شعبان جوره دیگه ای برگزار می شد...اما امسال این اتفاق باعث شد همه تو خونه بشینیم و نتونیم اون جور که دلمون میخواد شادی کنیم. می خواستم یه مطلبی رو خدمتتون بگم خیلی از عزیزان سال های قبل کارهای خیلی خوبی می کردن... خب برای مثال بین همسایه ها شیرینی پخش می کردن ، زولبیا و بامیه ،شل زرد، آش رشته میپختن.شربت پخش میکردن و .... امسال بخاطر بحث کرونا و اون مسائلی که داره به لحاظ بهداشتی خب کسی جرأت این کارها رو نمی کنه... می خواستم یه پیشنهادی بدم خیلی از این عزیزان یه هزینه ای می خواستن به این نذری ها بدهند این هزینه رو به افراد نیازمندی که نزدیکتون هستند بدین... دوست هست، کارگری هست، پاکبانی هست، بالاخره خیلی ها تو این وضعیت به مشکل بر خوردن... بهتره دست اون ها رو بگیریم. ما گره های همدیگر رو باز میکنیم تا خدا گره ی مشکل ما رو باز کنه . خود این مسئله قلب امام زمان رو خشنود می کنه...😍♥️ 🌸🍃 اللهم‌ عجل‌ لولیک‌ الفرج🌸🍃 @khoodneviss
خودنویس
مردم ! نان می خواهید اخبار تشییع شجریان را دنبال کنید. اگر وام ازدواج را می خواهید از صبح تا شب پیگی
اینها دنبال یه چیزی هستن که دوقطبی ایجاد کنند و از فلاکتی که درش گرفتارن بیرون بیان. دنبال یه بهانه میگردن که حواس مردم رو پرت کنند که کسی معترض بهشون نشه. ...
1_613764565.pdf
17.9M
✅ کتاب صعود چهل ساله به روایت منابع رسمی بین المللی این کتاب رو دانلود کنید. بخونید و به دیگران توصیه کنید چقدر هضمش دشواره کتابی که مستند با توجه به آمارهای بین‌المللی، دستاوردهای چهل ساله انقلاب رو مفصلا تشریح کرده و مورد تقدیر نخبگان جهان واقع شده و ما حتی نامش رو هم نشنیدیم. توضیحات تکمیلی پیرامون کتاب tabnakjavan.com/fa/news/33958
کافیست پایت را از جایی که هستی بیرون بگذاری آن وقت آن بهشت تزیین شده ای که برایت ترسیم کرده‌اند جلوی چشمت نمودار می‌شود که ای دل غافل! این کجا با آنچه می‌گفتند کجا؟ آن جا در مملکت خودت، در موطن حقیقی‌ات، حاضر نبودی بروی پشت یک میز و پنج شش ساعت کار کنی اما اینجا حاضر می‌شوی از خروس خوان تا بوق سگ کار کنی حتی اگر توی مرکز خرید و رستوران ها باشد. این جا کارگری عار نیست اما در ایران عار می‌شود. راحتت کنم، اینجا تو برده ای هستی که به مملکتت پشت کرده ای و مثل دیگران درجه دو و سه محسوب می‌شوی. اینجا هنوز مغزها استعمار زده اند. اگرنگاهت نمی‌کنند و بی تفاوت اند به این معنا نیست که تحویلت گرفته اند و برایت در نوشابه باز کرده اند. نه عالیجناب! اینجا هیچکس تو را، خودِ خود واقعی‌ات را نمی‌فهمد. حتی اویی که به تو لبخند می‌زند تو را یک انسان درجه دو و سه می‌بیند. مخصوصا اگر چشم آبی و مو بور نباشی. در پشت نقاب تمدن و برابری نژادی، برتری سفیدها و انگلیسی زبان ها مشهود است. مخصوصا اگر از کشورت بد بگویی. برایشان حقیر و حقیرتر می‌‌شوی. هم خودت و هم کشورت. تو حتی اگر در مدینه فاضله هم که باشی وقتی تنهایی انگار در زندانی و اسیر. زندانی که برای خلوت خودت ساختی. گرمای زندگی ما ایرانی ها، روابط مان، صله رحم اگر نباشد انسان تبدیل میشود به یک ربات! رباتی که فقط جان میکند تا پول دربیاورد. می دانم دل خسته ای! اما هیچ جای دنیا آرامش کامل را نخواهی یافت. اگر در ایران آرام نیستی مطمئن باش در جای دیگر دنیا چندین برابر ناارامی. صرف عوض کردن زمین حالت را خوب نمی‌کند. چرا که «خلق الانسان فی کبد» آه از نسلی که هیچ از تاریخ و هویتش نمی‌داند. مغز ها را باید شست. جور دیگر باید دید. @khoodneviss
میزبان خودش انتخاب می‌کند کجا بروی! دلم هوای روز عاشورای فکه را کرده بود. سال هایی که عاشورا در تابستان نبود، هرسال عاشورا فکه بودیم. من آن جا گودال قتلگاه، رَمل های تشنه و خیمه سوزی را به چشم دیده بودم. سال ها بود که دیگر مراسم برگزار نمیشد و ما هم محروم بودیم. امروز دلم زیارت ناحیه مقدسه می‌خواست. از قضا در تلگرام برنامه هیئت های مذهبی مشهد همگی موجود بود. آدرسی در کوهسنگی به چشممان خورد. ساعت پانزده به آنجا رسیدیم. اول فکر کردم حسینیه یا مسجد است اما بعد دیدم که نه از این خانه های قدیمی است. طبقه پایینش برای خانم ها بود و بالا برای مردها. اولش که رفتیم خیلی ها پشیمانمان کردند که برگردید اصلا جا نیست. مردد بودم بمانم یا بروم. فضای خانه کوچک و تنگ بود. جلو رفتم و در یکی از اتاق ها پناه گرفتم. صدای سخنران که به گوشم خورد، حس کردم جایی شنیده ام. حتی رک گویی و کلمات حماسی اش. انگار روز عاشوراست و من در فکه وسط گودال ایستاده ام و منتظر حرف هایش. مثل همیشه با شور و هیجان حرف میزد. بیشتر که گوش دادم مطمئن شدم خودش است. صاحبخانه که آمد پرسیدم:« سخنران کیه؟!» با کمی مکث گفت: «سردار قاسمی» متعجب گفتم: «با حاج سعید آشنایی دارید که در یک جلسه خانگی قبول دعوت کرده؟!» گفت: «بله، همسرم با ایشان دوست است.» حس کردم لهجه اش فارسی نیست. دوباره پرسیدم. «میتونم بپرسم اهل کجایید؟! لبخند زد و گفت:«بله، اهل پاکستانم.» همان جا فهمیدم میزبان خودش دعوت میکند کجا بروی. من کجا و مراسم خانگی و پر از صفای یک خانواده پاکستانی کجا! من کجا و عاشورای فکه‌ی حاج سعید قاسمی کجا؟! ولی انگار همه چیز جور بود. بچه هایش دم در ایستاده بودند و لیوان های شربت را پر می‌کردند. پرسیدم سال های قبل هم مراسم می گرفتید؟! گفت: «نه، امسال اولین سال است.» عکس حضرت آقا را که روی کتابخانه‌شان دیدم بیشتر به تقیدشان پی بردم. مراسم های روضه های خانگی را از دست ندهید. صفای خاصی دارد. پی‌نوشت: تاکید کردند برای یکی از عزیزان پاکستانی که بخاطر دفاع از تشیع در امارات متحده زندانی است و یکی دیگر در امریکا دعا کنید. شیعیان پاکستان خیلی مظلوم اند. @khoodneviss