سن ۱۲سال الی ۱۷سالگی دوره نوجوانی است.
🔹در این دوره نوجوان به علت استقلال دچار سردرگمی است.
🔸نوجوانان در این دوره به دنبال هویت هستند.
🔹این دوره سن طرد و تمکین و نفی و انکار است.
🔸سن بروز احساسات گرم و آتشین است.
🔹دچار بی قراری و اضطراب است.
🔸سن طغیان است.
🔹بنابراین ممکن است فرهنگ نوجوان با فرهنگ خانواده خود تعارض داشته باشد.
🔸احتمال انحراف در آن بالا است.
🔹برخورد خانواده با نوجوان با برخورد در دوره ۸سالگی متفاوت است.
🔸در این دوره بیان فلسفه عبادات به جای دستور خشک به انجام آن بهتر است.
🔹دعوت باید با مهربانی باشد.
🔸معرفی الگوی مناسب و الگو بودن والدین بهتر جواب می دهد.
🔹فرار از والدین در نتیجه ی عدم صمیمیت با او سبب فرار از فرهنگ صحیح خواهد شد.
🔸بنابراین ارتباط موثر و پرهیز از تخریب راه ارتباط صمیمی است.
🔹صبور بودن والدین راه رسیدن به تمکین نوجوان است.
🔸بالا بردن اطلاعات والدین نسبت به احتیاجات او راه رسیدن به تربیت صحیح دینی است.
#تربیت_فرزند
#نوجوان
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
💎دوست یابی
🌀نوجوانتان را به حال خود رها نکنید و او را كاملا آزاد و بي قيد نگذاريد. شما علاوه بر ارائه آموزش هاي لازم به منظور شكل دهي به روابط فرزندتان با افراد مختلف در اين دوران ، لازم است تا شرايط خطر آفرين را شناسايي كنيد.
دوستي فرزند نوجوان شما با فردي كه ارزشهاي اخلاقي و خانوادگي نامناسبي دارد مي تواند خطر آفرين باشد در اين صورت به جاي مقابله مستقيم ، با جلب اعتماد فرزندتان و صحبت غير مستقيم مي توانيد خطرات رابطه با فرد مورد نظر را به وي يادآوري كنيد.
💠به اين منظور مي توانيد از افرادي كه بيشتر مورد اعتماد فرزندتان هستند استفاده كنيد. هرگز به زور ، ارعاب ، تحقير ، تهديد و . . . متوسل نشويد و در صورت نياز از متخصصين كمك بگيريد.
#تربیت_فرزند
#نوجوان
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
موج کره ای.mp3
30.2M
🌀نفوذ موسیقی کره ای میان دانش آموزان خصوصا دختران 🇰🇷
💠 جلسه هفتم
🎧 بی تی اس (BTS) ، اکسو (EXO) ، بلک پینک ( BLACKPINK)
🎬 کی دراما
✅ شروع صنعت موسیقی وفیلم کره ای
✅ نقد کی پاپ و کی درما
✅ قوانین کمپانیها
✅ وضعیت نوجوانان کره ای
این صوت برای مربی می باشد.
"استاد مجید دهبان"
#نوجوان
#موسیقی_کره_ای
#بی_تی_اس
#قسمت_هفتم
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
🌺به نام خدای بزرگ
🍃یا جلیل : ای بزرگ🍃
از کاظمین که اتوبوسمون راه افتاد تقریبا همه بچه ها خوابیدن و من و داداش و خواهرام هم خوابیدیم.🥱😴
بابا گفت قراره بریم سامرا...😊
یه وقت دیدم بابا جون داره بیدارمون میکنه و میگه زود باشین بیدار بشین و آماده باشید که اتوبوس وقتی برسه خیلی نمیتونه صبر کنه و باید سریع پیاده بشیم.
هممون آماده بودیم و وقتی اتوبوس وایساد پیاده شدیم.
مدیر کاروان گفت بعد از نماز و صبحانه بیایند اینجا جمع بشین تا دوباره سوار اتوبوس بشیم و بریم کربلا...
یه کم هوا سرد بود...مامان روی خواهرام که تو کالسکه خواب بودن پتو انداخت و به من و داداشم لباس گرم پوشوند...🥶
اینجا مثل نجف نبود و خیلی خلوت بود و حالا که شب بود که مغازه ها تعطیل بودن.
یه کم دیگه که راه رفتیم گنبد معلوم شد...😍
بابا جون گفت گنبد اینجا بزرگترین گنبد کل دنیاست...😌
اینجا قبلا خونه امام حسن عسکری بود و الان حرم امام دهم امام هاعلیه السلام و امام یازدهم امام حسن عسکری علیه السلام هست.
میدونین که امام حسن عسکری پدر امام زمانه...مادر امام زمان و عمه امام زمان هم اینجا هستن... 💔
چند دقیقه مامان و بابا به گنبد نگاه میکردن و چشمای هردوشون خیس شد...🥺
ساعت زیادی قرار بود تو حرم بمونیم...من و داداش هم میخواستیم با مامان بریم...
مامان جون گفت بچه ها چون خواهراتون هم
با من هستن، ممکنه سخت بشه و من نتونم خیلی حواسم بهتون باشه...
اما ما دلمون میخواست پیش مامان باشیم...🙂
مامان جون به بابا جون گفت چاره ای نیست...توکل به خدا و با باباجون یه جایی رو مشخص کردن که بعد از نماز همو ببینیم...
وقتی وارد حرم شدیم یه ضریح خیلی بزرگ دیدیم... مامان رفت جلو و نشست روبروی ضریح و گریه کرد...من و داداش هم دستامون رو گره کردیم به ضریح و به نورهای سبز و خوشگل داخل ضریح نگاه کردیم و به گفته بابا جون برای هر کسی که دوست داره بیاد اینجا دعا کردیم😌
مامان که دید برای همه دعا میکنیم من و داداش رو محکم بغل کرد و بوسید...🥰
مامان جون به من و داداشی گفت بچه ها بیاین بریم زیر زمین و سرداب رو هم ببینیم...😊
با آسانسور رفتیم پایین...خیلی بزرگ بود...یه جای کوچولو رو ضریح گذاشته بودن و مامان گفت: امام زمان بعد از شهادت پدرشون وارد خونشون که اینجا بوده میشن و بعد از این محل غیبت اولشون شروع میشه و دیگه کسی جز چهار نفر از دوستان خیلی نزدیک ایشون، کسی امام زمان رو نمی بینه و بعد از چند سال غیبت دومشون شروع میشه و تا امروز ادامه داره...💔
من گفتم حالا هروقت بابا بگه برای فرج امام زمان دعا کنیم یاد اینجا می افتم...☺️
رفتیم یه گوشه نشستیم. خواهرام بیدار شدن. مامانم بهشون شیر داد و دوباره خوابیدن و داداشم هم خوابش برد...😴🥱
من همینجوری که دراز کشیده بودم داشتم به بقیه نگاه میکردم و با ماشینم هم بازی میکردم، یه دفعه دیدم یه پسر بچه که با مامانش نزدیک ما نشسته بودن، داره با یه موتور خیلی خوشگل بازی میکنه. سریع نشستم و به موتورش نگاه کردم...🏎
به مامان گفتم به اون موتوره نگاه کن چقدر خوشگله... مامان که داشت قرآن میخوند، لبخند زد و گفت خوشگله... 😊
گفتم میشه برم بهش بگم موتورش رو بده منم یه کم باهاش بازی کنم؟🤔
مامان قرآن رو بست و گفت اول اینکه اون بچه ایرانی نیست و زبون شما رو متوجه نمیشه...دوم اینکه شما و داداشت کلی اسباب بازی خوشگل دارین...سوم اینکه شما میدونستی خدا دوست داره آدما برای خودشون ارزش قائل باشن و خودشون رو کوچیک نکنن؟🤔
آخه یکی دیگه از صفات خدا جون جلیل به معنی بزرگ هست و خدا جون دوست داره بنده هاش هم ارزش خودشون رو بزرگ بدونن و برای چیزای ساده از کسی خواهش نکنن و باعث کوچیک شدن ارزش خودشون نشن...😌
مامان جون دوباره مشغول قرآن خوندن شد و من به حرفای مامانم فکر کردم و بعد رفتم سرمو گذاشتم روی پاهاش و دستش رو بوس کردم و چشمامو بستم...🥰
خدا جونم خدای جلیل، چقدر خوبه که با صفات خوشگل خودت، به ما یاد دادی چه جوری باشیم و چه جوری رفتار کنیم...😇
دوستت دارم خدا جونم...❤️
#عید_غدیر
#پنج_روز_تا_غدیر
#صفات_خدا
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝