#سؤال_مخاطب
💫مشکل رو بررسی کنید. شاید دختر عمه کار اشتباهی انجام میدهد. آن را اصلاح کنید.
💫 پیشگیری کنید، اگر دعواها واقعا غیر قابل کنترل و حل کردن است، بهتر است برای بازی زمان تعیین کنید.
👈مثلا وقتی بعد از نیم ساعت دعواها شروع میشه ،اجازه بدین فقط نیم ساعت بازی کنن و بعد برگردند خانه و دوباره بعد زمانی کوتاه بازی کنند.
💫 جدول رفتاری بکشید و وقتی کتک نزد بهش ستاره بدین و ستاره ها که جمع شد، یا کاری که دوست داره رو براش انجام بدین یا هدیه کوچک بدهید.
💫 اگر باز هم کتک زدن ادامه داشت بعد از بررسی دقیق چرایی کتک زدن، با او تمرین کنید و سعی کنید بهش یاد بدهید که راهی بجز کتک زدن انتخاب کند
👈مثلا گفتن دلیل عصبانیتش به هم بازی.
💫 با گفتن قصه هایی مشابه به او آموزش دهید چطور احساس خود را درست و به دور از تنش بیان کند.
💫در غالب نمایش و عروسک بازی هم میتوانید به کودک آموزش دهید.
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 اینجوری بچهها رو از پوشک بگیرین!
"دکتر سعید عزیزی"
#تربیت_فرزند
#کلیپ
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
#سؤال_مخاطب
💫آموزش الفبا پیشنهاد نمیشه چون هم یاد دادن الفبا اصول خاصی داره و هم کلاس اول براشون حوصله سر بر میشه.
ولی شمارش اعداد به صورت شفاهی و با شکل و همچنین تشخیص رنگها رو میتونین باهاش تمرین کنین.
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
❗️❗️والدین دلسوز و مهربان
❓❓آیا میدانید...🧐
#آیا_میدانید
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
46.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀مهم ترین بحث تربیتی
(تنگه احد تربیت که ما رها کردیم)
"استاد عباسی ولدی"
#تربیت_فرزند
#کلیپ
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
💕به نام خدای قصه های قشنگ💕
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود ☺️
یک روز مامان موشی به بچه اش گفت: « من امروز جایی نمی رم. می خوام بمونم خونه و برات آش سه گردو بپزم. »🐭
موشی گفت: « منم بپزم، من بپزم؟ »🐭
مامان موشی چوب خشک ها را گوشه ی خانه جمع کرد.
موشی نشست و به چوب ها نگاه کرد. مامان موشی کبریت زد و چوب ها آتش گرفتند.🔥
موشی جیغ کشید. پرید عقب و به آتش گفت: « وای! تو کجا بودی؟! »🔥
مامان موشی خندید و گفت: « موشی! نزدیک آتش نیا تا من بیام. » و رفت گردو بیاورد.
موشی همانجا نشست و به آتش نگاه کرد🔥
آتش، جیریک جیریک آواز می خواند. موشی گفت: « آواز هم که بلدی بخونی! » آتش گفت: « بله که بلدم. هم بلدم بخوانم، هم بلدم بچرخم. »🔥
و آواز خواند و چرخید. عقب رفت و جلو رفت. رنگ به رنگ شد. قرمز شد. زرد شد. آبی شد.🔥
موشی گفت: « چه پیرهن قرمزی! چه دامن زردی! جوراب هات هم که آبیه! خوش به حالت، لباس هات خیلی خوشگله! » بعد رفت جلوتر و گفت: « یه کم پیرهن قرمزت رو به من می دی؟ »🔥
آتش چرخ خورد و گفت: « موشی کوچولو! تو که نمی توانی به من دست بزنی! » موشی گفت: « اگر تکان نخوری، می تونم. » و رفت خیلی جلو، نزدیک آتش، یکهو دماغش داغ شد.
ترسید. پرید عقب و گفت: « وای چه داغی! » آتش گفت: « بله، لباس های من داغِ داغه. لباس داغ که نمی خوایی؟ »🔥
موشی گفت: « نه، نمی خوام. » و پرید توی کاسه قایم شود که پروانه را دید. پروانه داشت می آمد طرف آتش. موشی داد زد: « نرو جلو می سوزی! »
اما پروانه رفت جلو. یکهو شاخکش داغ شد. خیلی ترسید. پرید عقب و جیغ کشید: « وای چه داغی! » و رفت پیش موشی.🐭🦋
موشی تند و تند شاخک پروانه را فوت کرد. خنک که شد، توی کاسه قایم شدند و به آواز آتش گوش دادند.
- جیریک جیریک، جیریک جیریک!
کم کم صدای پای مامان موشی هم آمد: تیلیک تولوک ...
موشی و پروانه از بالای کاسه سرک کشیدند.
مامان موشی با سه تا گردو آمد. موشی و پروانه را توی کاسه دید. خندید و گفت: « توی کاسه چه کار دارید؟ مگر شما ها آشید؟! »
مامان موشی رفت نزدیک قابلمه، ولی موشی پرید دُم او را کشید و گفت: « وای الآن می سوزی! بیا پیش ما قایم شو... »
آتش گفت: « نترس موشی! مامانت مواظبه. »🔥
موشی و پروانه از توی کاسه بیرون آمدند و از دور به آتش نگاه کردند.
آتش جیریک جیریک آواز خواند و یواش یواش آش را پخت.
#قصه_شب
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝