فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫نماهنگ کربلا
#محرم_متفاوت
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
🔶شعر کودکانه درباره محرم
♦️دویدم و دویدم به کربلا رسیدم
دویدم و دویدم به کربلا رسیدم
کنار نهر آبی لب های تشنه دیدم
یه باغبون خسته با یک دل شکسته
کنار باغ تشنه زانو زده نشسته
کوچولوی شش ماهه که پاک و بی گناهه
اگه طاقت بیاره عمو جونش تو راهه
آهای! آهای ستاره! یه دختر سه ساله
خواب باباش و دیده اشک می ریزه می ناله
امام مظلوم من! کاشکی کنارت بودم
وقتی تو تنها بودی رفیق و یارت بودم
#شعر
#محرم_متفاوت
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
#محرم_متفاوت 🖤
💔سقای علمدار؛
♦️یکی بود، یکی نبود
زیر این سقف کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
خدا بود و خدا بود و خدا بود.
✍🏻اسمش عباس بود؛
صورتش مثل قرص ماه زیبا بود و به همین خاطر به او قمر بنی هاشم یعنی ماه فامیل بنی هاشم میگفتند.
از همان وقتی ک خیلی کوچولو بود، تا وقتی که خیلی بزرگ شد، همه و همه جا از ادب و اخلاقش تعریف میکردند.
قوی و شجاع بود و از هیچ چیز نمیترسید.
برادرش امام حسین را خیلی دوست داشت و همیشه با احترام خیلی زیادی با او صحبت و رفتار می کرد و همیشه به حرفش گوش می داد.
امام حسین هم خیلی او را دوست داشت و هر جا عباس بود، خیالش از همه چیز راحت بود که عباس هست.
سفر کربلا و سختی های راه با وجود عباس، آسانتر می شد؛
بچه ها آب که میخواستند، زود به دنبال عمو عباس می گشتند؛
خسته که می شدند، می دانستند عمو عباس هست؛
وقتی به زمین می افتادند و لباسشان خاکی و زانویشان زخم میشد، عمو عباس را صدا می زدند؛
همه ی کاروان کوچک امام حسین، دلشان به عباس خوش بود.
هر کسی هر کاری داشت، می دانست اگر از عباس بخواهد، او هر طور شده ناامیدش نمی کند؛
از لشکر یزید برای عباس امان نامه فرستادند تا امام حسین را رها کند؛ اما او خیلی ناراحت شد و امان نامه را پاره کرد؛ چون اصلاً نمیخواست برادر عزیزش را تنها بگذارد.
ظهر عاشورا هوا خیلی گرم بود و خورشید به شدت می تابید؛ همه خسته و تشنه بودند. هیچ آبی در ظرفها باقی نمانده بود و بچه ها بی تاب شده بودند.
همه دور عمو عباس جمع شدند و عمو به آنها گفت:«تا شما کمی بازی کنید، من می روم برایتان آب میآورم، خوب گوش کنید؛ رمز بین ما، سه تا الله اکبر باشد؛ الله اکبر اول را وقتی می گویم که به فرات برسم، الله اکبر دوم را وقتی که ظرف را پر از آب کرده باشم میگویم، و الله اکبر سوم را که گفتم، بدانید نزدیک چادرها هستم و به زودی با ظرف پر از آب، پیشتان میآیم.»
بچه ها با چشمانی خسته اما امیدوار با لبخندشان عمو را بدرقه کردند.
عباس هر طور بود خود را به فرات رساند؛ بچه ها اولین الله اکبر را که شنیدند، همگی از خوشحالی بالا و پایین پریدند.
عباس آنقدر تشنه بود که دستانش را پر از آب کرد تا کمی بنوشد، اما تا خواست آب را به دهانش نزدیک کند، به یاد تشنگی بچه ها و بقیه افتاد، خجالت کشید و آب را به فرات ریخت.
فوری ظرف را پر از آب کرد و الله اکبر دوم را گفت.
شنیدن الله اکبر دوم، بچه ها را خیلی بیشتر خوشحال کرد و حالا بی صبرانه منتظر شنیدن الله اکبر سوم بودند؛ اما...
.
.
بجای الله اکبر سوم، شنیدند که عمو عباس ناله زد:«برادرم حسین...»
امام حسین برادرش عباس را در آغوش گرفت و بوسید و گفت:
«آب به خیمه نرسید، فدای سرت؛
حسین قامتش خمید، فدای سرت»
♥️راستی بچه ها؛ این شبها که هیئت میرین، یاد ما هم باشین مهربونهای خوش قلب🖤
✅کپی با ذکر منبع بلامانع است.
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
💫کاربرگ مخصوص ایام شهادت حضرت امام حسین علیه السلام 💔
#کاربرگ
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
هدایت شده از + مثبت کتاب 📚
#معرفی_کتاب
📗علی لندی
📌مشخصات کتاب:
🔹انتشارات : کتابک
▫️مولف : محدثه سادات طباطبایی
🔹موضوع : کودک و نوجوان
▫️تعداد صفحه : 23
#کودک #نوجوان #داستان #ازخودگذشتگی
قیمت اصلی: ۴۰/۰۰۰ تومان
💥قیمت با ۱۲٪ تخفیف ویژه مثبت کتاب: ۳۵/۲۰۰ تومان
لینک مستقیم خرید کتاب از فروشگاه اینترنتی مثبت کتاب
💌_آیدی جهت سفارش @ResponseTeam
📚 @mosbateketab_ir
🌐 | Mosbateketab.ir|
هدایت شده از + مثبت کتاب 📚
🖇توضیحاتی از کتاب علی لندی
📒خیلیها نوجوانان دهه هشتادی را به جنب و جوش، تکاپو،جسارت و هیجان میشناسند اما علی پسری بود که صفتهای زیبا و خاصی را به همه نشان داد، مثل از خودگذشتگی، احترام و ارزش قائل شدن برای دیگران و عشق به همه مردم سرزمینمان… 💌
علی لندی نوجوانی بود که مثل پروانهای آزاد به قلب آتش دوید تا هموطنش را نجات بدهد…🏃🏻
اگر شما هم دوست دارید ماجرا را مو به مو بدانید و این شهید نوجوان را بیشتر بشناسید، کتاب کوچک و جذاب مقابل با قلم محدثه سادات طباطبایی را در دست بگیرید.
#نقد_و_بررسی
📚 @mosbateketab_ir
🌐 | Mosbateketab.ir|
هدایت شده از + مثبت کتاب 📚
.
کتاب علی لندی📕 مناسب کودک و نوجوان هست و شما عزیزان میتونید برای بچه هاتون بخرین و هدیه کنین!
🧑🏻کتاب سبکی هست و اصلا باعث خستگی کودک از کتاب نمیشه...
🔖 لازم به ذکره که داستان این کتاب کاملاً طبق واقعیت، به زبان کودک روایت شده است!
.
💫چگونگی آشنایی کودکان با معارف کربلا
📌قسمت نهم
🔹خلاقیت
تا جایی که شده با خلاقیت کودکان را با معارف عاشورایی آشنا کنیم تا نتیجه بهتری بگیریم؛ مادرها با درست کردن سربندها و یا با نذریهای متفاوت، با قصههای تازه، داستان کربلا را برای بچهها بیان کنند.مثلا عروسک هایی که خودمان در منزل تهیه می کنیم، در مراسم عزاداری بین دخترها تقسیم کنیم و یا خوراکی های مورد علاقه ی کودکان را بخریم و بین آنها پخش کنیم.
#تربیت_دینی
#محرم
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀برگ برنده ای به نام عزای امام حسین علیه السلام در امر تربیت....
"استاد عباسی ولدی"
#تربیت_فرزند
#محرم
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫امروز را با خواندن حدیثی از
🖤امام حسین علیه السلام
شروع میکنیم
#حدیث
#محرم_متفاوت
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫داستان روز دهم محرم
🖤💔حضرت امام حسین (علیهالسلام)
#محرم_متفاوت
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 عزیز دلم حسین
💫نماهنگ «عزیز دلم حسین»
عبدالرضا هلالی
#محرم_متفاوت
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
#محرم_متفاوت 🖤
💔 سیدالشهداء؛
♦️یکی بود، یکی نبود
زیر این سقف کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
خدا بود و خدا بود و خدا بود.
✍🏻وقتی به دنیا آمد، همه ی خانواده خیلی خوشحال شدند. یک نوزاد تپل و مپل دوست داشتنی، خوش بو و خنده رو؛ اسمش را حسین گذاشتند.
تا کوچولو بود، توی دامن پیامبر مینشست، یا روی دوشش سوار میشد. یا همراهش به مسجد میرفت. گاهی اوقات امام حسین و امام حسن توی حیاط خانه ی پیامبر با هم بازی می کردند؛ به دنبال هم می دویدند و برای پیدا کردن هم، توی همه ی اتاقها سرک می کشیدند؛ پیامبر از دیدنشان و از شنیدن صدای خنده ها و حرفهای شیرین کودکانه شان، خیلی لذت می برد و همیشه میگفت:«حسن و حسین، پاره های تن من هستند.»
پیامبر خیلی دوستش داشت؛ آنقدر که روزی در نماز جماعت، وقتی به سجده رفت و حسین بر پشتش سوار شد، آنقدر سجده را طولانی کرد، تا خودش پایین بیاید؛
خواهرش زینب هم خیلی دوستش داشت و یک لحظه هم از او دور نمیشد؛ او هم خیلی خواهرش را دوست می داشت؛ آنقدر که یک روز وقتی دید، زینب خوابیده و خورشید روی صورتش می تابد، جلوی نور خورشید ایستاد تا جلوی نور و گرمای خورشید را بگیرد و خواهرش اذیت نشود...
اصلاً همه دوستش داشتند و کسی را پیدا نمیکردی که دوستش نداشته باشد.
از همان اول هم مهربان و خوش اخلاق و بخشنده بود. اما هیچوقت زورگویی را قبول نمیکرد.
ایشان بعد از شهادت برادرش امام حسن، امام سوم ما شیعیان شد.
وقتی یزید اعلام کرد که پادشاه مسلمانان است، امام حسین خیلی ناراحت شد، چون یزید مردی خیلی ظالم و بی دین بود.
یزید خواست به زور امام حسین را مجبور کند تا او را قبول کند؛ اما امام حسین حرف زور را قبول نمیکرد. برای همین از مدینه به مکه رفت و وقتی یزید، آنجا هم به سراغش آمد، به دعوت مردم کوفه به عراق سفر کرد؛ و همانطور که قبلاً برایتان گفتم، مردم کوفه گول پول و طلای یزیدشاه را خوردند و امام حسین به اجبار به کربلا رفت.
امام حسین حتی دلش برای آدمهای لشکر یزید هم می سوخت و دلش میخواست راه درست را به آنها نشان بدهد، اما انگار گوشهای آنها، حرف درست امام را نمی شنید!
شب عاشورا امام حسین به همه ی یارانش که تعدادشان زیاد هم نبود، فرمود:«فردا روز سختی است؛ اما پایان این سختی شیرین است. اما هر کس دلش نمیخواهد بماند، می تواند برود.»
همه ی آنها گفتند که خیلی امام را دوست دارند و هیچوقت تنهایش نمیگذارند.
امام حسین و یارانش آن شب تا صبح بیدار بودند؛ آنها با هم صحبت می کردند و به روی هم لبخند می زدند و توی دلشان هیچ غم و غصه ای نبود؛ نماز میخواندند و دعا می کردند.
امام حسین به همه ی چادرها سر میزد و با آنها با مهربانی حرف می زد و به چادر بعدی میرفت، با خواهرش زینب هم خیلی صحبت کرد.
بعد هم دور چادرها میگشت و هر جا خاری بود، آن خار را از سر راه می کند...
همه ی آن شب به یاد خدا گذشت.
صبح تا ظهر عاشورا، یاران امام حسین، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، همه، مردانگی شان را نشان دادند و در کنار امام حسین ایستادند؛
ظهر که شد، تا وقت نماز رسید، امام حسین که بخاطر دین خدا تسلیم یزیدشاه ظالم نشده بود، با سختی خیلی زیاد، همراه یاران نماز ظهر را به جماعت خواندند. و یکی یکی در راه خدا به شهادت رسیدند و از آغوش امام حسین راهی بهشت شدند.
امام حسین باز هم تلاش کرد، حتی یک نفر از لشکر یزید را از اشتباه و گناه، نجات بدهد؛ اما آنها گول پول و طلا را خورده بودند و حرف درست و حق امام، برایشان اثر نداشت.
هیچ روزی به سختی روز عاشورا نبود و نیست و نخواهد بود....
«اصلاً حسین، جنس غمش فرق میکند؛»
♥️راستی بچه ها؛ این شبها که هیئت میرین، یاد ما هم باشین مهربونهای خوش قلب🖤
✅کپی با ذکر منبع بلامانع است.
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
💫کاربرگ مخصوص ایام شهادت حضرت امام حسین علیه السلام 💔
#کاربرگ
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝