eitaa logo
کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
22.8هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
18 فایل
✍🏻اینجا قراره تکنیک های مؤثر فرزندپروری رو مرور کنیم و آنچه والدین برای روزمره ای شاد لازم دارن رو بهشون پیشنهاد بدیم😊 #نکات_تربیتی #تجربه_های_والدین #قصه ⛔استفاده از محتوا فقط با ذکر لینک مجاز است 🆔ادمین @Kidiyo_admin تبلیغات: @ResponseTeam
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍مامان‌جان می‌دونم که چقدر دلت می‌خواد فرزند دلبندت باشه؛ و بخاطر رسیدن به این مقصود، هزار راه رفته و نرفته رو هم امتحان کردی. اما شاید هنوز به نتیجه‌ی دلخواهت نرسیدی! 🔺عزیزجان اولین قدم برای مسؤلیت‌پذیر شدن میوه‌ی دلت اینه که مسئولیت‌پذیری‌هاشو ببینی. می‌دونی که بچه‌ها عاشق توجه‌ هستن. پس کوچیک‌ترین رفتارهای مسئولیت‌پذیرانه‌ای که انجام می‌ده رو ببین تا انگیزه بیرونی بگیره. خیالت راحت، کم کم این انگیزه‌ی بیرونی تبدیل می‌شه به انگیزه‌ی درونی.
🔻قدم دوم هم اینه که مسئولیت‌پذیری رو بصورت جزئی و عینی باهاش تمرین کنی؛ یعنی چی؟ 🔰 یعنی مثلاً یه روز که با هم رفتین پارک و در حال قدم زدن میوه نوش جان می‌کنین؛ صبر نکن وقتی ته مونده‌ی میوه رو انداخت زمین با ی ژست حق به جانب بگی:«وا! آشغالو چرا انداختی زمین؟ مگه نمی‌دونی نباید رو زمین آشغال بریزی؟ و امثالهم.» نه عزیزدل؛ قبل از اینکه کار به اینجا برسه، قبل از اینکه خوردن میوه تموم بشه، بگو:«بیا ته مونده‌ی میوه‌مونو بذاریم توی این دستمال کاغذی یا کیسه فریزر، و وقتی به سطل زباله رسیدیم، بندازیم توی اون.»😊 یا مثلاً ی روز که رفتی تو اتاقش و می‌بینی همه چی شلخته و درهم برهمه، لباسای کثیف و تمیز رو تختش قاطی همن و...😵‍💫 اینجا بجای سرزنش دردونه‌ت، باید قبلاً بستر رو مهیا می‌کردی. بجای اینکه مستأصل فریاد بکشی:«صد‌ دفعه نگفتم لباسای کثیفت رو ننداز قاطی لباس تمیزات؟» یه سبد بیار بگذار گوشه اتاق و بگو:«لطفاً هر وقت لباس عوض می‌کنی، لباس چرکو بنداز توی این سبد.»😊
🖇️مامان گلی ی نکته‌ی خیلی مهم اینه که این تمرینا رو از وقتی دلبندت هنوز کوچیکه، و متناسب با سن و توانش باید شروع کنیا.😉 و اگه تو انجام مسؤلیتی که بهش محول کردی ناموفق بود، یا خرابکاری کرد، دعواش نکنیا،😱 همراهش باش.🥰 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
InShot_20240906_202740581_1.mp3
10.85M
🐰«دم‌ پنبه‌ای» 🪧با محوریت موضوع مسئولیت‌پذیری 🎵با صدای فاطمه‌سادات حجت ✍🏻نوشته‌ی خانم الف 🖇️مناسب: گروه سنی «الف» و «ب» ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
🖇️ 🔹خُب خُب؛ بچه‌هایی که مثل دُم پنبه‌ای قوی و باهوشن دست جیغ هوراااااا👏🏻🥳 مامانا از بچه‌ها بخواین دم پنبه‌ای رو نقاشی کنن و زودی برام بفرستین اینجا👈🏻 @kidiyo_admin ببینم از نظر دسته‌گلاتون دم پنبه‌ای چه شکلیه؟🤩 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن امروز به نیابت از شهید علی عرب به امام حسین علیه‌السلام سلام می‌کنیم و ثواب مادرانه‌های امروزمان را به این شهید عزیز هدیه می‌کنیم. ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
مامان خانمی سلام سلام سلام اول هفتمون به خیر باشه و عشق از مطالب هفته قبل، بازخوردهای خوبی داشتیم. بازخورد شما به ما انرژی و انگیزه برای ادامه میده☺️ امروز قسمت ششم مطالب رو بخون و یادت بمونه که من عجیب منتظر نظرات شما هستم😉 کجا؟ اینجا 😊👇 @kidiyo_admin
🌀اگه کاری که بهش سپردم رو درست انجام نداد، چی؟ مورد پنجم: مامان گلی، یادت نره که تلاش بچه‌ها رو تشویق کنی😉 اگه اینجوری به قضیه نگاه کنیم که ممکنه بچه‌ی ما، نظم و مرتب بودن رو متفاوت از نگاه ما ببینه، خیلی از چالش‌ها خود به خود حل میشه🤗 یادمون بمونه اون چیزی که مهمه، تلاش بچه‌هاست. گفتن جمله‌هایی مثل «خیلی خوب وسایلتو مرتب کردی» یا «خیلی عالیه که بدون اینکه من ازت بخوام، سفره رو جمع کردی»، احساس مسئولیت پذیری بچه‌ها رو خیلی خیلی زیاد می‌کنه☺️
مورد ششم: به جای اینکه تند تند دستور بدیم، یه بار وظیفه‌هایی که باید کودکمون انجام بده رو کامل براش توضیح بدیم و دفعه های بعد با سوال پرسیدن بهش یادآوری کنیم. مثلاً یه بار بهش بگیم صبح‌ها که بیدار میشی، باید این کارا رو انجام بدی: اول؛ مرتب کردن تخت یا رختخوابت دوم؛ سلام و صبح به خیر گفتن به بقیه سوم؛ رفتن به سرویس بهداشتی چهارم؛ شونه کردن موها پنجم: ... 👇
بعد از اون، هر صبح که بیدار میشه، اگه اون کارها رو انجام نداد، دوباره نشینیم از اول همه رو براش بگیما😣 فقط ازش بپرسیم: الان وقت چی بود‍؟ نوبت کدوم کار بود؟🤔 اگه احیانا یادش رفت، با رسوندن تقلب‌های کوچولو کمکش می‌کنیم😅 ادامه داره، همراه ما باش...☺️ ششم ✍مامانِ اسفند ماهی😉 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
🌀شناخت رنگ ها مامانای گل میتونین برای انجام کاربرگ‌ها از قلم گوشی استفاده کنین☺️ ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
مسئولیت‌پذیری چیزی نیست که یه شبه در کودکمون به وجود بیاد، بلکه طی یک «فرایند طولانی مدت» و «تمرین» و «ممارست» این مهارت تقویت میشه امروز میخوام یک بازی فوق العاده موثر بهت معرفی کنم که به رشد مسئولیت‌پذیری کودک عزیزت، کمک می‌کنه 👇
🧩🎲♟ بازی پادشاه 🤴و وزیر ✅این بازی +2⃣ نفره است. مامان خانمی با یه کم خلاقیت و حتی با استفاده از یه ملحفه می‌تونی یه شنل برای پادشاه درست کنی. برای درست کردن تاج 👑 هم میتونی از کاغذ رنگی یا تاج‌های مخصوص تولد، کمک بگیری👘. و از دسته تی یا جارو 🧹به عنوان عصای پادشاه استفاده کنی. با قرعه کشی( مثل سنگ، کاغذ، قیچی یا هر کی تک بیاره اون اول میشه...)یکی از بچه‌ها به عنوان پادشاه انتخاب میشه و بقیه میشن وزیرهای پادشاه. پادشاه باید به بقیه فرمان‌های مشخصی بده: 🤴 مثلا پادشاه با لحن مخصوص میگه: اون خودکارها رو از روی زمین بردارید (بقیه که همون وزرا هستن، باید فرمان رو اجرا کنن.) 🤴پادشاه میگه: لامپای اضافه 💡رو خاموش کنید (بازم وزرا باید اجرا کنن) و... بعد از یه دور بازی، نوبت نفر بعدی هست که باز با قرعه کشی انتخاب بشه و 👸 پادشاه بشه. میتونی برای بازی قانون بزاریم که ✅ اگه وزرا به حرفای پادشاه خوب گوش بدن جایزه میگیرن؛ ❌ولی اگر اشتباه فرمانا رو اجرا کنن، باید تنبیه بشن؛ مثلا از یه سمت اتاق تا سمت دیگه اتاق، با حالت بدوبدو کردن بره و برگرده🏃 مامان جان با این بازی هم بچه‌ها مسئولیت‌پذیری رو یاد میگیرن و هم کارای خونه به راحتی انجام میشه 😉💪 مگه از این بهتر هم داریم؟😅 🦋مامان چهارفرزندے🦋 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
وای که چقدر انرژی مثبت هاتون حالمون رو خوب می‌کنه😊 ممنون که وقتی مطالب رو می‌خونین، بازخورد می‌دین.🙏 مامان خانمی اگه تا امروز بازخورد ندادی، دست به کار شو که دوستان ما با پیام های شما کلی انرژی می‌گیرن😍 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀برای اینکه مهمونی‌‌ها یه تجربه خوب برای بچه‌ها باشه، باید چند تا نکته رو رعایت کنیم. ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
🌀 مجموعه روایت‌های مادری ♦️این روایت: حساسیت صبح با گَلو درد شدیدی از خواب بیدار شدم. هر چه تلاش کردم صحبت کنم، بی فایده بود و صدایی از گلویم خارج نشد. با ایما و اشاره به همسرم فهماندم که اوضاع گَلویم خیلی بد است. علیرضای شش ساله و محمدحسین سه ساله که با صداهای نامفهوم من بیدار شده بودند، با تعجب به مادرِ بی صدای خودشان نگاه می‌کردند. می‌خواستم به آن‌ها بگویم که به سرویس بروند تا برای رفتن به دکتر آماده شویم، اما چون صدای مفهومی از دهانم خارج نشد، سعی کردم با حرکات دست به آن‌ها منظورم رو بفهمانم. اما اوضاع آن‌طور که من می‌خواستم پیش نرفت و این مدل حرف زدن من، برای آن‌ها یک‌ مدل بازی بود و خیلی زود خنده‌های بلند و از تهِ دل جای خود رو به نگرانی برای من داد. همسرم که متوجه حال بد من بود، سریع وارد ماجرا شد و بعد از آماده کردن پسرها به درمانگاه رفتیم. دکتر گفت که حتما به ماده خاصی حساسیت دارم. من در سکوت به سبزی دَلال شمالی فکر می‌کردم که دیروز منزل دختر خاله‌ام به طور دیوانه واری با گوجه سبز و خیار خورده بودم. و دیروز چقدر شبیه به پسرها موقع پرخوری، شده بودم. بعد از گرفتن داروها و تزریق آمپول، همسرم ما رو به خانه رساند و خودش به محل کارش رفت. بچه‌ها عاشق مدل حرف زدن من شده بودند و مرتب از من می‌خواستند که چیزی بگویم. اما منِ خیلی بی حال، فقط توانستم به زحمت برای بچه‌ها صبحانه‌ی مختصری آماده کنم. خودم هم چند قرص تجویزی دکتر را خوردم و همان کنار سفره دراز کشیدم. اما...👇
آنقدر دردِ گَلو اذیتم کرده بود که حواسم نبود داروهای ضد حساسیت به شدت خواب‌آور هستند و در بدن منی که با یک استامینوفن ساده می‌توانم چند ساعت بخوابم، در حد رفتن به کما واکنش نشان می‌دهند. غرق خواب بودم که متوجه رد شدن دوچرخه از روی پاهایم شدم. علیرضا و محمدحسین، پاهای مرا به عنوان دست انداز خیابان در نظر گرفته بودند و من خواب‌آلودتر از آن بودم که حتی اعتراض کنم. همچنان خواب بود که اینبار احساس کردم نمی‌توانم نفس بکشم، کمی بین چشمانم را باز کردم و جز تاریکی ندیدم. خوب که دقت کردم، متوجه شدم مرا بین تشک‌های مبل دفن کرده و مثلا سرسره بازی می‌کردند. فقط صدای ضربه‌هایی شدید به درب توانست از روی زمین بلندم کند. همسرم که بعد از جواب ندادن تماس‌های پی‌درپی نگران شده بود، قبل از رسیدن به محل کار به خانه برگشته بود. تازه آن موقع توانستم نگاهی به خانه بیندازم. تمام اسباب بازی‌ها وسط هال و زیر کوسن‌ها و تشک‌های مبل‌ها بود، حتی به لباس‌ها هم رحم نکرده بودند و همه آن‌ها را از کشو بیرون کشیده بودند. اما... اما صحنه ترسناک ماجرا آنجا بود که محمدحسین با لباس‌های خیس از آب، روی کابینت ایستاده و بسته ماکارونی در دست‌ هایش بود و علیرضا هم با لباس‌های خیس و لبخند قابلمه آب را نشان می‌داد که به کمک برادرش پر کرده و روی گاز گذاشته بودند تا برای ناهار ماکارونی بپزند. احساس داغ شدن صورت و گوش‌هایم به همراه بی حالی و خواب‌آلودگی توانست از من هیولا بسازد و قبل از خارج شدن آتش از دهان این هیولا، همسرم مرا به سمت اتاق خواب هدایت کرد. وقتی روی تخت دراز کشیدم، هنوز هم قلبم تندتند می‌زد و همزمان از تصور اینکه چند ساعت باید بدوم تا بتوانم آن همه وسیله را جمع کنم، کلی حرص خوردم. کمی که آرام شدم از فکر کردن به بزرگ شدن پسرهایم و نگرانی‌شان برای ناهار، لبخندی زدم و فکر کردم با گذاشتن آهنگ شاد کودکانه باید از خودشان برای جمع کردن وسایل استفاده کنم و باز به خواب عمیقی فرو رفتم. ✍مامانِ اسفند ماهی😉 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
InShot_20240905_173329776_1.mp3
9.99M
📔«صدا برای داد زدن نیست.» ✍🏻نویسندگان: الیزابت وردیک 📝مترجم: مریم عربی 📚نشر: نردبان 🎙️راوی: سمیرا غفوری‌منش 🪧موضوع: هیجان‌ها در کودکان 🖇️مناسب: گروه سنی «الف» و «ب» 🍬تهیه شده در واحد صوتی: ❀مجموعه‌ی مادر و کودکِ کیدیو❀ ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
🖇️ 🔹«صدا برای داد زدن نیست...» مامان گل؛ صدا و لحن فرزند شما مخصوصاً وقتی درخواستی داره، چطوریه؟ نکنه خودت داد بزنی، اما توقع داشته باشی فرزندت آروم و محترمانه صحبت کنه! کتاب امشب به فرزندمون یاد می‌ده که هر جایی، چطوری و با چه لحنی و صدایی صحبت کنه، و برای رسیدن به خواسته‌هاش از داد زدن استفاده نکنه... 📎 اینجا 👈🏻 @kidiyo_admin راجع به کتاب‌ها و قصه‌ها، هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو.😊 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا