eitaa logo
کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
22.3هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
42 فایل
✍🏻اینجا قراره تکنیک های مؤثر فرزندپروری رو مرور کنیم و آنچه والدین برای روزمره ای شاد لازم دارن رو بهشون پیشنهاد بدیم😊 #نکات_تربیتی #تجربه_های_والدین #قصه ⛔استفاده از محتوا فقط با ذکر لینک مجاز است 🆔ادمین @Kidiyo_admin تبلیغات: @ResponseTeam
مشاهده در ایتا
دانلود
آموزش کارکرد و کنترل احساسات به بچه‌ها سلام عزیزان بزرگوار ان شاءالله امروز همگی‌مون به قشنگی🌹 باشه الوعده وفا🤝 قرار شد در مورد اینکه چه طوری بچه‌ها رو با احساساتشون آشنا کنیم، صحبت کنیم... اما یه سوال خودمون احساساتمون رو می‌شناسیم؟
برای هممون پیش که حالمون بد باشه و وقتی کسی ازمون بپرسه که خوبیم یا نه؟ بگیم نه اما دقیق ندونیم چه حسی داریم و چه هیجانی رو داریم تجربه می‌کنیم، حتی در مورد احساسات مثبتمون(مثل مثال دیروز)
گفتم هیجان اگه بخواین در مورد فرق احساس و هیجان به صورت تخصصی بدونین، میتونین با یه جستجوی ساده به کلی مطلب دسترسی پیدا کنین، اما خلاصه اش میشه این👇 احساس حاصل هیجانه که با کار ترکیب میشه مثلا اگه موقع بازی با بچه‌مون، هیجان شادی داشته باشیم، دسته‌گلمون احساس رضایت می‌کنه اما اگه با غرولند و عصبانیت همون بازی رو انجام بدیم، اون طفلکی حس جالبی رو تجربه نمی‌کنه، یعنی احساس: کار+ هیجان
و اینکه ما شش تا هیجان اولیه داریم: غم شادی ترس تعجب خشم تنفر البته بعضی‌ها تا هشت تا هیجان اولیه رو هم تعریف کردن، هرچند تعداد خیلی مهم نیست.😉 برای امروز یه تمرین می‌خوام انجام بدیم: تمام هیجان‌ها و احساساتمون رو با دقت در نظر بگیریم و یادداشت کنیم... حتما و حتما امروز این تمرین رو انجام بدین که برای فردا خیلی کار داریم😊 خوشحال میشم یادداشت‌ها رو برام بفرستی👇 https://harfeto.timefriend.net/17300000586913 منم ان شاءالله فردا با یادداشت‌هام می‌یام...😊 ✍مامانِ اسفند ماهی😉 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀این مدل بازی‌ها علاوه بر اینکه دقت بچه‌ها رو تقویت می‌کنن، الگو پیدا کردن رو هم بهشون یاد میدن😊 ⭕️کپی فقط با ذکر منبع، مجاز است. ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖معرفی کتاب من نگرانم《از مجموعه‌ی درباره‌ی احساسات》 نوشته: ایزابل توماس مترجم: هایده کروبی انتشارات: نردبان ✔این کتاب مدیریت احساسات را یاد می‌دهد؛ تا کودک بیاموزد نگرانی هم مثل سایر احساسات، یک حس طبیعی است و حس بدی نیست. ✔این کتاب آموزش می‌دهد که نگرانی چیست؟ ✔چرا گاهی نگران می‌شویم؟ ✔چطور نگرانی را از بین ببریم؟ ✔چطور به کسی که نگران است کمک کنیم؟ ✔در این کتاب با موقعیت‌هایی که ما را نگران می‌کند و روش‌هایی برای رفع نگرانی آشنا می‌شویم. ✔می‌آموزیم هرچه بیشتر در مورد عوامل نگرانی خود بدانیم، پیدا کردن راه حل برای از بین بردن آن، آسان‌تر است. ✔این کتاب به کودک راهکارهایی برای خلاص شدن از دست نگرانی ارائه می‌دهد. ✔این کتاب با تصویرسازی مناسب و زیبا و استفاده از جملاتی کوتاه، مفهوم را رسانده و اصلاً حوصله سر بر نیست. رده سنی: ۴ سال به بالا ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀مجموعه روایت‌های مادری ♦️این روایت: بیان احساسات چند روز قبل علیرضای کلاس اولی من، از مدرسه که برگشت، خیلی سرحال نبود. چند بار بی دلیل با محمدحسین دعوا کرد و حتی مثل هر روز از مدرسه صحبت نکرد. مطمئن شدم که اتفاقی افتاده و او را ناراحت کرده است. موقع خواب بعد از ظهر بغلش کردم و بدون هیچ سوالی، موهای قشنگ و نرمش را نوازش کردم. وقتی بیدار شد و طبق عادت، خوراکی خورد و پویانمایی پهلوانان را دید، وسایلش را آورد تا تکالیفش را انجام دهد. همچنان بی حوصله بود و بی دلیل مشق‌هایش را پاک می‌کرد. رفتم کنارش نشستم...👇
دست‌هایش را گرفتم، در چشمان میشی رنگ و قشنگش نگاه کردم و گفتم: می‌خواهی با هم حرف بزنیم؟ و این جمله باعث شد که علیرضای من، با صدای بلند گریه کند. بغلش کردم و فقط قربان صدقه اش رفتم. محمدحسین هم که از گریه برادرش ناراحت شده بود، با چشمانی غمگین به او نگاه می‌کرد. کمی که گذشت علیرضا گفت: امروز دو تا از همکلاسی‌هایش ستاره سوم رو گرفته‌اند و او هنوز دو ستاره دارد(منظورش ستاره‌های جدول تشویقی روی دیوار بود). حواسم بود به او نگویم: همین؟ اینکه گریه ندارد. می‌دانستم که این مورد برایش بسیار مهم بوده که او را تا این حد به هم ریخته است... از او پرسیدم....👇
الان احساست چیست؟ سریع گفت: ناراحتم. گفتم: از اینکه آن دو نفر ستاره سوم را گرفته‌اند؟ یعنی نباید می‌گرفتند؟ کمی فکر کرد و گفت: نه، مشق آن‌ها از مشقِ من، خوش‌خط‌تر بود، منم دلم می‌خواست ستاره بگیرم. گفتم: فکر می‌کنی راهش چیست؟ باز هم کمی فکر کرد و گفت: باید بیشتر دقت کنم و بیشتر تمرین کنم. گفتم: پس احساسِ تو، احساس به تمرین بیشتر بود نه ناراحتی. علیرضا وقتی لبخند من را دید و متوجه شوخی من شد، خندید و من او را محکم‌تر در آغوش گرفتم. وقتی دو روز بعد علیرضای من، با خوشحالی گفت که ستاره سوم را گرفته، با لبخند به او گفتم: مطمئن بودم که می‌توانی و در دلم به خودم هم آفرین گفتم که به موقع با او همدلی کردم و احساساتش را خوب درک کردم. ✍مامانِ اسفند ماهی😉 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝