💠مسبب خاموشی های برق!
هر ساله اندازه افزایش مصرف، در تمام دولت ها نیروگاه ساخته شد جز دولت آقای روحانی که با طناب معاهده پاریس و ممنوعیت استفاده از سوخت فسیلی، مملکت را در قعر کنونی افکند.
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠سپتامبرِ سیاهِ اسرائیل!
در این شرایط طاقتفرسای داخلی و ناترازی انرژی وبحران برق و آب، سخن گفتن درباره مسائل خارجی و تجزیه و تحلیل آنها به ویژه در مورد منازعه فلسطین و اسرائیل دشوار است و مقبولیت زیادی ندارد. اما چه میشود کرد که نمیتوان از تحولات جهانی و منطقهای به ویژه مرتبط با این مناقشه تاریخی که ریشه بسیاری از بحرانهای منطقه و کشورهایش میباشد، غفلت کرد.
در حالی که نسلکشی همچنان در غزه در جریان است و گرسنگی عمدی ساکنان آن هر روز قربانیان بیشتری به ویژه در میان کودکان میگیرد و تحرکی عملی در سطح بینالملل برای توقف آن وجود ندارد، اما به موازات آن تحول عظیمی در دو بعد رسمی ومردمی در جهان به زیان اسرائیل در حال شکلگیری است که مهمترین بخش آن شکافی است که در اجماع غربی(آمریکا و اروپا) در حمایت بیچون و چرا از اسرائیل رخ داده است. البته اگر فردی چون ترامپ در راس قدرت در آمریکا نبود، چه بسا شکاف پیشگفته به این عمق نبود.
اين تحول بینالمللی ابعاد مختلف حقوقی، سیاسی، اجتماعی و حتی به صورت جزئی نظامی و اقتصادی هم پیدا کرده است؛ از صدور قرار تعقیب قضایی در دیوان لاهه علیه مقامات ارشد سیاسی و نظامی، تشکیل پروندههای قضایی علیه نظامیان اسرائیلی در برخی کشورها، نگاه منفی فزاینده افکار عمومی به رژیم به ویژه در اروپا و آمریکا و قرار گرفتن حامیانش در اقلیت و تحریمهای آکادمیک گرفته تا چرخش تدریجی برخی رسانههای معروف به حمایت از اسرائیل در جهان و انتشار تصاویر کودکان کشته شده به علت گرسنگی در صفحات نخست خود، تصویب یا بررسی ممنوعیت فروش سلاح در برخی پارلمانهای اروپایی و اخیرا کمپین دیپلماتیک شناسایی کشور فلسطین به رهبری فرانسه و مشارکت عربستان.
در واقع این نسلکشی بیسابقه چنان اندوختههای راهبردی اسرائیل در طول این هشت دهه را در جهان بر باد فنا داده که به گفته اولمرت نخست وزیر پیشین و یعلون وزیر دفاع اسبق و مقاماتی دیگر، از اسرائیل «رژیمی منفور»ساخته است که مشروعیت و قدرت نرمش در جهان در حال نابودی است. به این خاطر هم اخیرا 550مقام اسرائیلی که خیلی از آنها بنیانگذاران دکترینهای امنیتی و نظامی در طول چند دهه گذشته هستند، طی نامهای از ترامپ خواستهاند که نتانیاهو را مجبور به پایان دادن به جنگ غزه کند. اما در حالی که جنگ غزه در آستانه دو سالگی است واین منطقه به تلی از خاکستر تبدیل شده، بیبی همچنان تاکید میکند که تا زمانی که حماس را شکست ندهد، به این جنگ خاتمه نمیدهد.
هیچ نخستوزیری مانند نتانیاهو در تاریخ اسرائیل، شیفته قدرت نبوده و به این شکل اندوختههای آن را در جهان نیست و نابود نکرده است. در حالی که نتانیاهو کمر همت به نابودی حماس بسته بود، اما به گفته یسرائیل زیف مسئول سابق عملیات ارتش، امروز او به «دشمن (حماس)پیروزی دیپلماتیک بزرگی»را ارزانی داشته است.
منظور زیف، کمپین دیپلماتیک فرانسه و عربستان برای شناسایی کشور فلسطین است که ماه آینده (سپتامبر)در سازمان ملل وارد ایستگاه بسیار مهم خود خواهد شد.
این نفرت جهانی فعلا نان و آبی برای مردم غزه نشده و این شناساییها نیز فعلا منجر به تشکیل فلسطین نمیشود، با این حال اهمیت مساله آنجاست که چنان که مقدمه فروپاشی یک حکومت در یک کشور سقوط آن در ذهن مردمش است، سقوط بیسابقه اسرائیل در ذهنیت جهانی نیز پیشدرآمدی برای تحولات سهمگین بعدی میتواند باشد؛ به ویژه که یکی از ستونهای ماندگاری اسرائیل همواره حمایت بیچون و چرای غرب بوده است؛ اما هولوکاست غزه، نظر به اهمیت افکار عمومی به ویژه در اروپا موجب افول جایگاه اسرائیل شده و مسیری را میگشاید که اگر در یک دهه آینده وارد فاز قطع روابط با تل آویو شد، نباید تعجب کرد.
اما اهمیت دیگر مساله افول جهانی روایت اسرائیل و صعود روایت فلسطین و عزم بینالمللی برای شناسایی کشور فلسطین آنجاست که تا قبل از حمله هفتم اکتبر حماس، عادی سازی روابط با اسرائیل و گسترش پیمان ابراهیم در صدر تحولات بود و عملا فلسطین در حافظه منطقه و جهان فراموش شده بود؛ اما واکنش بیحساب و کتاب به این حمله نه تنها اهداف جنگ را -چه آزادی گروگانها و چه نابودی حماس- هنوز محقق نکرده، بلکه آرمان فلسطین و لو فعلا در بعد رسانهای و افکار عمومی و بدون برگردان عملی احیا و دنیا بر ضرورت تشکیل کشور فلسطین به عنوان ریشه بحران واقف شده است.
نتانیاهو در یک سال اخیر پیشنهاد آمریکا (چه بایدن و چه ترامپ)را برای برقراری روابط با عربستان در قبال توقف جنگ رد میکرد؛ به این امید که با ایجاد نظم منطقهای جدید، روابط با عربستان مجانی و بالاجبار حاصل میشود؛ اما مشارکت ریاض در این کمپین دیپلماتیک نه تنها بیانگر مخالفت آن با روابطی مجانی، بلکه منعکس کننده نگرانی آن و کشورهای دیگری همچون ترکیه نسبت به نظم منطقهای اسرائیلی و پیامدهای آن است.
✍صابر گل عنبری
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠اگر «ملت» را تاریخی بفهمیم، با «امت» سازگار است
امت زمانی شکل میگیرد که یک جمع با آغوش باز بهسوی معنا حرکت کند و آن معنا در زیست و زندگی آنان حضور یابد. این جمع با رویکرد مشترک، هویت اجتماعی پیدا میکند و "امت" را میسازد. انسجام اجتماعی، فارغ از آن است که حول چه حوزهای شکل گرفته باشد.
در ایران، واژهی «ملت» برای ترجمهی «ناسیون» بهکار رفت؛ در حالیکه «ملت» در فرهنگ ما واژهای مقدس برای اشاره به هویت تاریخی قومی بوده که خود را دارای رسالتی جهانی میدانست و فراتر از نژاد، خاک و خون، قدرتی جهانی شکل میداد که اقوام گوناگون را در خود جای میداد.
اگر ملت را در قالب تاریخی آن بفهمیم، با امت تزاحمی ندارد؛ بلکه این دو در امتداد یکدیگرند. ایرانیان در طول تاریخ، در عین قومبودن، همواره با آرمانهایی روبرو بودهاند که فراتر از چارچوب قومی و قبیلهای میرفت و نگاهی جهانی و توحیدی داشتند.
امروز بیش از همیشه نیازمند پالایش مفاهیم هستیم؛ بهویژه در علوم اجتماعی. باید موضوع خود را درست بشناسیم و مفاهیمی را که در بسترهای دیگر شکل گرفتهاند، بدون تأمل بهکار نبریم. لازم است بدانیم در این تاریخ چه گذشته و مفاهیم چگونه شکل گرفتهاند.
✍دکتر حمید پارسانیا
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠 واکنش نمادین به آغاز یک دوران
«غزه آزمایشی است از سوی ابرثروتمندان تا به مردم جهان نشان دهند که چگونه به شورش بشریت پاسخ خواهند داد. آنها قصد دارند همهی ما را بمباران کنند».
این جمله رئیسجمهور کلمبیا، گوستاوو پترو، در نشست گروه لاهه است. سخن رئیسجمهور کشوری در امریکای لاتین، هزاران کیلومتر دورتر از غزه، در جایی که نه راکتی شلیک شده و نه صدای آژیر قرمزی به گوش میرسد و نه نزاعی ایدئولوژیک با اسراییل دارد.
اکنون میتوان پرسید چرا کلمبیا هم باید نگران بمباران غزه باشد؟ این جمله تنها یک موضع سیاسی نیست؛ یک تفسیر ساختاری از نظم نوین جهانیست. پترو معتقد است که غزه، صرفاً میدان نزاع فلسطینی-اسرائیلی نیست، بلکه «نمونه آزمایشگاهی»ست تا از این دریچه ببینیم نظم جهانی ، در مواجهه با خیزش انسانهای بیقدرت، چگونه عمل خواهد کرد. به عبارتی: غزه استعارهای است از جهان فردا.
در نگاه برخی، آنچه اکنون در غزه میگذرد، واکنش طبیعی اسرائیل به حمله ۷ اکتبر است. این تصویر، هم در لایههایی از افکار عمومی ایران، و هم در رسانههای غربی، بهویژه در رویکرد جریانهای لیبرال محافظهکار، جا افتاده است. در ایران دلیل کمی متفاوتتر است و تعویق مطالبات و نارضایتیهای مردم، سبب شده است که برای عدهای نگاه به ماجرای غزه و محکومیت اسراییل صرفا تصویر یک نزاع ایدئولوژیک و پیامدهای سیاستهای تنشزا را در ذهن تداعی کند در نتیجه، افکار عمومی دچار خستگی اخلاقی میشود و بهسادگی مسئلهای انسانی را به مسئلهای سیاسی و حکومتی فرومیکاهد.
حال باید پرسید اگر همهچیز فقط یک «درگیری مرزی» یا «مقابله با تروریسم» است، پس چرا در قلب پاریس، لندن، سیدنی، نیویورک، صدها هزار نفر از چهرههای سیاسی، علمی، ورزشی و هنری با پرچم فلسطین و شعار «آتشبس فوری»، به خیابان میآیند؟ برای بسیاری از ناظران، این حجم واکنش، صرفاً با تکیه بر همدلی انسانی یا فاجعه انسانی قابل تبیین نیست. بهنظر میرسد نوعی ادراک جهانی نوظهور در حال شکلگیری است؛ ادراکی که غزه را نه فقط بهمثابه یک تراژدی، بلکه بهمثابه نشانه آغاز یک دوران میبیند.
در نظم بینالملل پس از ۱۹۴۵، علیرغم نابرابریهای ساختاری، اصولی چون احترام به حاکمیت ملی، تمایز میان غیرنظامی و نظامی در مخاصمات مسلحانه، حقوق بشر، و چارچوبهای حقوقی سازمان ملل، نقش نوعی چارچوب قاعدهمند را ایفا میکردند. اما در دهه اخیر، این چارچوبها دچار فرسایش بیسابقهای شدهاند. ایالات متحده در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ، بدون اجماع جهانی از توافقهای بینالمللی خارج شد، تعرفههای یکجانبه اعمال کرد، و اصل برتری منافع ملی بر قواعد چندجانبهگرایی را علناً اعلام کرد.روسیه، با تهاجم به اوکراین، اصل حاکمیت سرزمینی را زیرپا گذاشت و نشان داد که توسل به زور، حتی در اروپا، همچنان ممکن و ممکنالوقوع است.اسرائیل نیز، در مواجهه با غزه، با عبور از مرزهای پاسخ متقارن، به اقداماتی متوسل شد که از منظر بسیاری از نهادهای حقوق بشری، نیازمند رسیدگی بینالمللی مستقل است.
مجموع این موارد، از دید جامعهشناسان سیاسی، نشانه ورود جهان به نظمی است که در آن، «استثناء» به «قاعده» بدل میشود. این پدیده، که جورجو آگامبن آن را «وضعیت استثناء» مینامید. نقطه اشتراک موارد فوق، چیزی فراتر از سیاست خارجی تهاجمی است. آنچه در حال شکلگیری است، مدلی نو که در آن قدرت میتواند بیآنکه پاسخگو باشد، هزینهسازی کند. این الگو، به تعبیر مانوئل کاستلز، مبتنی بر «شبکههایی از قدرت بدون مرکز پاسخگو»ست. در چنین الگویی: نهادهای بینالمللی تضعیف شدهاند؛ افکار عمومی جهانی، ابزار کافی برای تأثیرگذاری مستقیم ندارند و روایتهای رسمی جای خود را به پلتفرمها و رسانههایی با الگوریتم از پیش تعیین شده دادهاند، بیآنکه این تحول الزاماً به پاسخگویی ساختارهای قدرت منجر شده باشد. در این فضای تازه، نوعی اضطراب هستیشناختی در میان جوامع پدید آمده است:
اگر قواعد جهانی دیگر اجرا نمیشوند، چه تضمینی برای امنیت آینده ما وجود دارد؟در این بستر است که غزه از یک موقعیت محلی به یک نشانه جهانی بدل میشود.
از همینرو، اعتراض به اسرائیل، در بسیاری از نقاط جهان، نه فقط مخالفت با یک دولت خاص و نه حتی فاجعه قحطی و نسلکشی، بلکه واکنشی است به کل سازوکار در حال شکلگیری قدرت در قرن بیستویکم.
در نهایت، میتوان گفت که اعتراضهای جهانی به وقایع غزه، بیش از آنکه محصول وفاداریهای ایدئولوژیک باشند، بازتاب نوعی ادراک اخلاقی فراگیر هستند ادراکی که میکوشد در برابر افول قاعده، بیقدرتی نهادهای بینالمللی، و گسترش منطق برهنهی زور، واکنشی نمادین ارائه دهد.
✍سهند ایرانمهر
@Kolbe_Andishe_Farhang
28.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 اسکویید گیم؛ نسخه غزه
🎥دکتر نیک مینارد، جراح بریتانیایی که داوطلبانه در مراکز درمانی غزه حضور دارد، از یک «بازی مرکب» واقعی در غزه سخن میگوید:
شواهدی که نشان میدهد هدفگرفتن مردم در مسیر رسیدن به مراکز توزیع غذا، احتمالا با بازی یا شرطبندی نیز مرتبط است. توحش با چاشنی سرگرمی.
@Kolbe_Andishe_Farhang
کلبه اندیشه و فرهنگ
💠 امام جمعه جایگزین؟! بهترین جایگزین برای امام جمعهای که متهم به زمینخواری در ازگل شد و استعفا د
💠 گزینههای پیشنهادی برای جانشینی آیتالله صدیقی
طی روزهای اخیر، مجدداً نام آیتالله صدیقی، امام جمعه موقت تهران، دوباره به سرخط اخبار داخلی بازگشت. پس از مدتها بحث و حاشیه و فشار اجتماعی، سرانجام مجبور به استفعا شد و رهبر انقلاب هم با استعفای وی از جایگاه امامت جمعه موافقت کرد؛ اتفاقی که یک هفته بعد از بازگشت کوتاهمدت او به تریبون نماز جمعه تهران رخ داد. این بازگشت، بهویژه در شرایط حساس کشور و نیاز جدی به انسجام ملی، واکنشهای زیادی از سوی افکار عمومی و جریانات مختلف به همراه داشت و اینک با کنارهگیری صدیقی، پرونده اتهامهای مربوط به زمینخواری فرزندان او دوباره مطرح شده است.
این پرونده، نه تنها اهمیت شفافیت و سلامت نهادهای دینی و اجرایی کشور را یادآور میشود بلکه نشان میدهد نهاد نماز جمعه و ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، نقش مهمی در هدایت اجتماعی و پیوند دین و سیاست دارند. در برابر چنین اتهامات جدی، سکوت و بیتفاوتی میتواند به بیاعتمادی مردم نسبت به نهادها و اصل «امر به معروف و نهی از منکر» منجر شود. هرچند استعفای آیتالله صدیقی از ریاست ستاد، اقدامی مثبت و قابلتقدیر است، اما گامهای بیشتری برای پاسخگویی و شفافیت لازم است.
آنچه میتواند اعتماد عمومی را برگرداند، رسیدگی علنی و شفاف به پرونده اتهامات، بدون هیچ ملاحظه و پشتپرده است. مردم انتظار دارند همه ابعاد موضوع، آشکارا در دادگاه مطرح شود تا هم حقوق شهروندان محفوظ بماند و هم اعتبار نظام اسلامی تقویت شود.
اکنون اما، توجه باید بر روند انتخاب رئیس آینده ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر معطوف شود. اگرچه ظاهراً ریاست ستاد احیا باید برعهده یکی از ائمه جمعه باشد اما این نهاد مهم باید در اختیار کسانی قرار بگیرد که نه فقط در حرف، بلکه در عمل نیز متعهد به اجرای این فریضه باشند؛ افرادی که هم جهت تئوریک و ایدئولوژیک و از منظر علمی و نظری شناخت دقیقی از این فریضه و راهبردها و راهحلهای احیای آن در جامعه داشته و هم از جهت عملی و اجرایی نیز سابقه مدیریت و فعالیت در این عرصه را نیز داشته باشند؛ افرادی که «امر به معروف و نهی از منکر» را فراتر از مسائل ظاهری همچون حجاب و عفاف، به مواجهه با اصحاب قدرت و ثروت و نظارت بر مسئولین و مدیران معنا میکنند.
در این میان، تجربه حجتالاسلام سید سعید لواسانی، امام جمعه پیشین لواسان، قابل توجه است. او با جسارت و شجاعت تمام، فساد و زمینخواری گسترده در منطقه لواسان را افشا و با آن مبارزه کرد. اگرچه شورای سیاستگذاری ائمه جمعه به جای حمایت و تقدیر، او را به همین دلیل از مسئولیت کنار گذاشته، اما چهرههایی از این دست گواه اراده جدی برای مقابله با فساد هستند.
همچنین بهرهگیری از ظرفیت جوانان متخصص و پاکدست، مانند شیخ محسن ریسمانسنج، که هم در حوزه نظری و هم در عرصه عمل سابقه مبارزات جدی با شبکههای فساد و سوابق مدیریت مؤثری در احیای امر به معروف و نهی از منکر را دارد، میتواند به بازسازی اعتبار و کارآمدی این نهاد کمک کند. حضور چنین افرادی، که سابقه مبارزه با فساد، استقلال رأی و تحمل فشارها را دارند، میتواند مسیر اصلاح و ارتقای این ستاد را هموار کند.
در نهایت، اگر عزم جدی برای احیای امید، افزایش اعتماد عمومی و تقویت انسجام ملی وجود دارد، راهی جز تکیه بر نیروهای مستقل، فسادستیز، اهل مبارزه و هزینه دادن و البته جوان وجود ندارد. این رویکرد، ضرورتی عقلانی و حیاتی برای پایداری نظام و سلامت جامعه است.
✍داود مدرسی یان
@Kolbe_Andishe_Farhang
29.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠مسئولان بدنه کارشناسی را جدی نمی گیرند
🎥 سید جواد میری
در خصوص اینکه چرا دسترسی به آمارهای مستند و واقعی برای پژوهشگران آسان نیست، می گوید: ما در ایران، در وضع پژوهش نیستیم. موقعیت فرهنگ غالبی که بر ذهن و زبان سیاستمداران و سیاست گذاران است، «فرهنگ پیشاپژوهش» است. ما هنوز به آن سطح نرسیدیم که بدنه کارشناسی را جدی بگیریم.
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠تفاوت در سیاستها؛ اختلاف یا دشمنی
بخش مهمی از اختلافات افراد و گروههای اجتماعی بر سر سیاستگذاریهای عمومی است. معمولا اختلافات سیاسی ماهیتی سیاستی دارند. اما دشمنی در حوزه سیاستهای داخلی چگونه پدید میآید؟
اولا، برای برخی افراد و گروهها این توهم وجود دارد که سیاستگذاریهای روزمره دولتها و مجالس قانونگذاری واجد تقدس است و از همین رو تفاوت و اختلاف را به دشمنی میرسانند. ثانیا، برخی دشمنیها در عرصه عمومی از ویژگیها یا فشارهای روانی آدمیان برمیخیزد. برخی روان بیماری دارند که سرشار از کینهها و عقدههایی فروخفته است و لذا تفاوتِ آرا و منظرها و منافع را در سیاستهای عمومی دستمایه دشمنیها میکنند.
تفاوت های سیاسی معمولا برای کسب قدرت و جاه و مقام است. تفاوتهای سیاستی، اما، ظاهرا بر سر نحوه اداره و مدیریت بخشهای گوناگونی از صنعت و کشاورزی و اقتصاد و... است؛ هر چند که اینها نیز سر از نزاع منافع و پیکار برای مقام و قدرت بر میآورد. سخن ما در این مقاله در باره اختلاف سیاستی (و نه سیاسی) است و اینکه چگونه این اختلاف به دشمنی و کینه میرسد.
سیاستهای عمومی اغلب راهحلهایی است که دولت و مجلس برای حلوفصل مناقشات روزمره در حوزه عمومی طرح میکنند. مثلا اینکه توسعه روستایی با فرستادن جوانان و دانشگاهیان به روستاها انجام شود یا از طریق برنامههای توسعه روستایی یا از راه برنامههای توانمندسازی روستاییان؟ حقوق کارگران افزایش یاید یا معلمان یا استادان یا پرستاران؟ مسکن ملی ساخته شود یا مسکن مهر؟ خودکفایی گندم مناسب است یا خرید گندم از خارج یا کشت فراسرزمینی گندم؟ نفت را نظامیان بفروشند یا سازمانهای اداری؟ و... . اینها سیاستهایی است که در دستور کار دولتها و مجالس قرار میگیرد. این سیاستها، چه موافق باشیم چه مخالف، از منظر برخی خوب و از منظر برخی دیگر بد هستند. از منظر برخی آدمیان سیهروزی است و از نظر برخی دیگر بهروزی. سیاست مسکن مهر از منظر برخی "خوب" است چون سرپناهی برای آنان پدید آورده و از منظر برخی دیگر تورمزا بوده است. انتخاب میان سرپناه یا تورم انتخاب میان منافع گروههای اجتماعی است. ممکن است دولت یکی را بر دیگری ترجیح بدهد ولی این ترجیح آدمیان است که یا تشخیص کارشناسی است یا ترجیح منفعتی و یا ترجیح اکثریتی. اینها همگی قصه و روایت است؛ «قصهها گوییم از نفس و درون// کاخ و ماوا کرده از شعر و فسون». نکته اساسی این است که این ترجیحات واجد هیچ ارزش قدسی و ماورایی نیست مگر در نیات الهی انسانها که آن هم متر و معیار زمینی ندارد و حسابش با پروردگار رحمان و رحیم است. نتیجه اینکه تقدس را بر سیاستی که تنظیمکننده منافع آدمیان است بار نکنید که اگر چنین کنید زمینه را برای دشمنی فراهم میکنید و تفاوتها را به اختلاف و اختلافها را به دشمنی تبدیل میکنید. البته باید این را هم در نظر بگیریم که دشمنیها فقط ناشی از تقدس بخشیدن به منافع نیست. در بسیاری از نقاط جهان دشمنیهایی پدید آمده که بر سر منافع بوده است. اما آنچه که ما با آن مواجهیم تقدسبخشیدن به امری ماهیتا نامقدس برای توجیه دشمنیهاست. سیاست مسکن یا کشاورزی یا تورم یا سلامت یا ... تقدس ماهوی ندارد. اما مشکل اینجاست که برخی انتخاب یکی از این دو را تقدس میبخشند و زمینه کینه و دشمنی را پدید میآورند. شما میتوانید با سیاست ارزی دکتر همتی یا سیاست مسکن دکتر آخوندی مخالف باشید اما نمیتوانید این مخالفت را به انقلاب و اسلام و ارزشها نسبت دهید.
بُعد دیگر دشمنیها ناشی از شکستها و گرههای روانی است. شما وقتی در حوزهای ناکارامد شوید و نخواهید ناکارآمدی را در افقی کلان یا سیستمی ببینید در پی مقصر میگردید. این مقصر هم معمولا کسی است که نزدیک شما و رقیب شماست. درست مانند "هَوُویی" که قادر نیست مشکل بیماری یا بیکاری فرزندش را ناشی از نابسامانیهای اجتماعی یا دلایل شخصی او بداند. به جای آن، همه این ناملایمات را به هوویش یعنی کسی که نزدیک او و رقیب اوست نسبت میدهد. بانگ یاهو میزنیم و لیک حِقد هَوُو میبریم. در سیاستگذاری عمومی به این موضوع با عنوان تصمیمات (یا قضاوتهای) سرانگشتی پرداخته شده است. نزدیکترین چیزی که دم دستتان میرسد را بهانه قرار میدهید و چه بهتر که این بهانه سبب شود تا رقیب را از صحنه بیرون کنید. مشکلات ساختاری و بینالمللی اقتصاد را و تحریمها را و تودرتویی تصمیم گیری در کشور را نادیده میگیرید و همه چیز را به گردن یک وزیر یا یک نماینده یا یک مدیر میاندازید و وظیقه ارزشی و انقلابی خود را به انجام میرسانید. «هَوُو مَعَکم» را «هُوَ مَعَکم» میپندارید؛ خسته نباشید!
✍کیومرث اشتریان
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠جاده ترامپ و اختناق ایران؟!
پس از تحولات سترگ خاورمیانه و خلیج فارس در سالیان اخیر، اکنون بخشی دیگر از محیط امنیتی پیرامونی ایران در شمال غربی در قفقاز جنوبی در آستانه دگرگونی سهمگینی است که آن را میتوان اختناق ژئوپلیتیک ایران در این منطقه و چه بسا پرپیامدتر از گسترش پیمان ابراهیم در جنوب ایران پنداشت.
چنین تحولی امروز با پیمان صلحی که قرار است در کاخ سفید با میزبانی ترامپ میان الهام علییف رئیس جمهور آذربایجان و نیکول پاشینیان نخست وزیر ارمنستان امضا شود، کلید میخورد. رکن پیمان صلح در قفقاز جنوبی که مشوق مداخله آمریکا و جمع کردن دو طرف آذربایجانی و ارمنستانی بوده است، احداث کریدوری صرف نظر از نام آن چه زنگه زور چه جاده ترامپ به طول 43 کیلومتر در امتداد مرز ایران و ارمنستان و واگذاری حق توسعه و کنترل آن به آمریکا به مدت ۹۹ سال است.
اما باز شدن پای آمریکا به قفقاز جنوبی با واگذاری حق توسعه و کنترل این شاهراه به آن، اقدامی هدفمند و هوشمند از جانب آذربایجان و ترکیه با هدف رفع موانع موجود و دور زدن مخالفتها نسبت به احداث آن، به ویژه از جانب ایران است که از این به بعد در صورت مخالفت عملی با احداث این کریدور، دیگر طرف آن نه آذربایجان و نه ترکیه، بلکه آمریکاست و همین هم مواجهه با این ابرچالش امنیتی و ژئوپلیتیک را بسیار دشوار و پرمخاطره میکند. در کل، حضور اقتصادی آمریکا در قفقاز جنوبی با ابعاد ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک معمولا پیوستهای امنیتی و نظامی هم به همراه خود دارد.
در همین راستا هم نباید از نظر دور داشت که احداث کریدور زنگه زور با مشارکت آمریکا جلوهای دیگر از «جنگ کریدورها» از خاورمیانه و خلیج فارس تا قفقاز و آسیای مرکزی است که یکی از اهداف اصلی آن کنار گذاشتن ایران، چین و روسیه از این مسیرهاست. همین پیمان صلح و توافقنامههای دیگر نشان میدهد که اقتصاد و رقابتهای اقتصادی موتور محرکه منازعات ژئوپلیتیک دنیا به ویژه در منطقه است و در این میان قدرتها و کشورهایی در مواجهه با ابرچالشهای امنیتی و ژئوپلیتیک موفقتر هستند که اقتصاد اولویت نخست سیاست داخلی و خارجی آنهاست.
اکنون ترامپ با امضای پیمان صلح میان آذربایجان و ارمنستان میخواهد هم «پز صلحطلبی» بدهد و هم با مدیریت کریدوری مهم در قفقاز جنوبی، منافع اقتصادی جدیدی برای شرکتهای آمریکایی در این منطقه تامین کرده و نیز مسیری را برای ورود امنیتی بدون جنگ و دردسر برای آمریکا و ناتو به منطقه حساس قفقاز باز کند.
در همین حال هم با این کار سیاست فشار حداکثری علیه ایران را به مرزهای شمال غربی گسترش داده و عملا با کنترل مرز ارمنستان با ایران میخواهد این مسیر ارتباطی و مزیت راهبردی را از ایران گرفته و دسترسی زمینی و تجاریاش به اروپا و روسیه را بسیار محدود کند و نقشآفرینی تهران در این منطقه و کریدورهای آن را کاهش دهد.
روسیه نیز که در مرزهای غربی خود از بیش از دو سال و نیم پیش درگیر جنگ برای دفع حضور ناتو است، عملا با این پیمان صلح و «جاده ترامپ»(در صورت اجرا)، در محیط پیرامونی خود در مرزهای شمالی، بدون هیچ درگیری و جنگی عرصه را به آمریکا و ناتو دستکم برای چند دهه باخته و در محاصرهای استراتژیک قرار خواهد گرفت که در آینده نیز نظر به اهمیت این شاهراه تا آسیای مرکزی نیز گسترش خواهد یافت.
اکنون باید دید روسیه و ایران جداگانه و مشترک چه واکنشی به این تحول خواهند داشت و آیا ممکن است تغییر ژئوپلیتیک حیاط خلوت روسیه در قفقاز موجب نزدیکی عملی آن به تهران برای مواجهه با این چالش مشترک شود؟
یا روسیه در این پرونده نیز همان سیاست «بیعملی همیشگی» را در پروندههای مختلف با طرفیت ایران در پیش خواهد گرفت.
✍صابر گل عنبری
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠آمریکا در قفقاز، سلطه میخواهند یا جنگ؟
چین برای اتصال زمینی به اروپا سه راه دارد: از شمالِ دریای قزوین بگذرد، از جنوب آن، یا از میانه.
راهگذر شمالی بدون تخلیه و بارگیری از خاک روسیه و بلاروس عبور میکند اما به دلیل جنگ در اوکراین با چالش مواجه شده. مسیر جنوبی طولانیتر است اما همین مزیت را دارد، بدون تخلیه و بارگیری از قزاقستان، ترکمنستان و ایران میگذرد تا به ترکیه و اروپا برسد اما پس از جنگ ۱۲ روزه امنیتش زیر سوال و ابهام رفته.
کریدور میانی (رویای پانترکی) که قفقاز جنوبی را به آسیای میانه متصل میکند با تصاحب دالان زنگزور به تحقق نزدیک میشود. کالاها به بندرهای آکتائو و کوریک در قزاقستان میرسند از مسیر دریا به باکو منتقل شده، از دالان زنگزور به نخجوان و سپس از باریکه قرهسو (که پهلوی اول به ترکیه واگذار کرد) به سوی اروپا میروند.
آمریکا ناگهان وسط آمده تا امنیت این راهگذر را به خودش وابسته کند. پیشنهاد دادهاند یک شرکت خصوصی ۱۰۰ سال جاده ۳۲ کیلومتری زنگزور را به اجاره بگیرد. معنای احتمالی این ورودِ یکباره (بعد از درگیر کردن روسیه در اوکراین و جنگ اخیر علیه ایران) را میتوان حدس زد: ارتباط فقط از مسیرِ متحدان ترک و زیر دست آمریکا.
راهگذر جنوبی یک مسیر دوم دارد که میتوانست از دالان واخان، چین را به افغانستان و ایران متصل کند. این «رویای ایرانی» بود تا شکوفایی تاریخی را بازیابی و بار دیگر مسیر تجارتِ شرق به غرب شود. جنگافروزی در سوریه، واگذاری افغانستان به طالبان (دشمن سنتی ایران) سپس بمباران مستقیم، یک به یک امیدها را از بین برد.
ایران، امتیاز جنوبی - شمالی هم دارد یعنی میتواند موازی با کانال سوئز، دو اقتصاد بزرگ هند و چین و همه کشورهای جنوب شرق آسیا را از راه چابهار و بندر عباس، به ترکیه و روسیه متصل کند. کریدور آیمک طراحی شد تا کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس رقیب ایران شوند و اسراییل مهمترین نقطه ارتباطِ آسیا به مدیترانه.
در چشمانداز آمریکا، ایران نه مسیر شرقی - غربی خواهد بود نه جنوبی - شمالی. نقاط کانونی باید اسرائیل و جمهوری باکو باشند. این احتمال را هم باید در نظر داشت که آمریکا فرصتی به چین نمیدهد بلکه ورود به قفقاز مقدمهای برای جنگ است: انداختن ایران در تلهای شبیه اوکراین و تأمین خواسته دیگری برای نتانیاهو.
منطقی است همه مسیرهای رقیب ناامن شوند و تنها عربها و اسرائیل راه تبادل از هند به اروپا باشند: آینده تجاری چین تهدید میشود، اتحادیه اروپا نیز از نظر اقتصادی نحیف شده و ناچار است افقهایش را فقط با هند (همآورد اصلی چین) تنظیم کند. این تصویر، اهمیت اسرائیل را به مثابه یک دژ برای سیطره جهانی آمریکا آشکار میکند.
✍دانشطلب
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠معده پر مار!
در دفتر دوم مثنوی، قصه ای است به نام «رنجانیدن امیری خفته ای را که مار در دهانش رفته بود.»
قصه مردی است که خوابیده است و دهانش باز است و ماری به سمت دهانش می خزد.
سواری از آن حوالی می گذرد، مردِ خفته و ماری را که به دهان او می رود، می بیند. تلاش می کند خودش را به او برساند و نگذارد که مار به دهان مرد برسد، اما دیر می رسد و مرد مار را می خورد!
عاقلی بر اسپ میآمد سوار
در دهان خفتهای میرفت مار
آن سوار آن را بدید و میشتافت
تا رماند مار را فرصت نیافت
سوارِ دلسوز فکر می کند چه کند؟ آیا مرد را رها کند و برود یا بی آنکه به او چیزی بگوید، آنقدر او را بدواند و آنقدر به افت و خیز وادارش کند تا بالا بیاورد، مار را و سم سهمگینی را که بلعیده است.
چونکه از عقلش فراوان بُد مدد
چند دبوسی قوی بر خفته زد
بُرد او را زخم آن دبوس سخت
زو گریزان تا بهزیر یک درخت
سیب پوسیده بسی بد ریخته
گفت ازین خور ای بهدرد آویخته
مرد خفته ناگهان بیدار می شود و سوار ناشناسی را می بیند که خشماگین و گرز به دست قصد کشتنش را دارد. سوار ناشناس در پی اش می دود و او می گریزد و می افتد. هر بار که مرد می افتد سوار باز مجبورش می کند که بدود و همچنان زخمش می زند و به زور میوه های گندیده پاریخته درخت سیبی را به او می خوراند.
مردِ ترسان جز نفرین چه دارد که بکند؟ در گنگی و نادانستن این رنجمندی بیهوده اش:
شوم ساعت که شدم بر تو پدید
ای خُنُک آن را که روی تو ندید
بیجنایت بیگنه بی بیش و کم
ملحدان جایز ندارند این ستم
میجهد خون از دهانم با سخُن
ای خدا آخر مکافاتش تو کن
هر زمان میگفت او نفرین نو
اوش میزد کاندرین صحرا بدو
زخم دبوس و سوار همچو باد
میدوید و باز در رو میفتاد
ممتلی و خوابناک و سست بُد
پا و رویش صد هزاران زخم شد
سرانجام مرد زخمی بی نوا از پس آن همه دویدن ها و افتادن ها و خیزیدن ها و زخم خوردن ها و گندیده خوری ها، بالا می آورد و تازه می فهمد و می بیند که در معده اش ماری سیاه بوده که اگر استفراغش نمی کرد، مرده بود.
تا شبانگه میکشید و میگشاد
تا ز صفرا قی شدن بر وی فتاد
زو بر آمد خوردهها زشت و نکو
مار با آن خورده بیرون جست ازو
چون بدید از خود برون آن مار را
سجده آورد آن نکوکردار را
سهم آن مار سیاه زشت زفت
چون بدید آن دردها از وی برفت
این قصه مولانا همچنان برای ماست، برای ملتی که شاید قرن هاست خوابیده است و دهانش باز است و ماران بسیاری به درونش خزیده اند.
روزگار، همان سوار دبوس به دست است که بر پیکر ایرانیان زخم می زند. یک روز دبوس جنگ بر سرمان است و یک روز گرز کم آبی و خشکسالی.
یک روز زخمی بی برقی هستیم و روز دیگر مجروح قانون های بی قانونی.
این زندگی که ما داریم مُمتَلی و خوابناک و سست، با ماران انباشته در شکم و همچنان دهان باز…
عاقبتی هولناک خواهد داشت.
ما گندیده خوار و پوسیده خوار شده ایم. ما سیب های کرم دار افتاده پای درخت تاریخ را همچنان و همچنان می خوریم.
اشتباهاتمان، چسبیده به روده های تو در توی تقدیرمان.
اما ما باید از این رنج ها و این گندیده خواری های اجباری روزی سرانجام به تهوع برسیم، به تهوعی خجسته و نجات بخش. به استفراغی شفاگر.
ما باید مارهایمان را بالا بیاوریم: مار ریا، مار چاپلوسی،مار تملق، مار مداحی و استبداد پروری، مار بت پرستی را.
ما باید بالا بیاوریم مار درورویی، مار نفاق، مار دروغ، مار خیانت را.
ما باید بالا بیاوریم مار تمامیت خواهی را، مار تعصب و تحجر و تندروی را.
مار خشونت، مار خشم، مار بی مدارایی، مار بی مروتی را…
ما چقدر مار داریم!
ما زخمی هستیم .ما رنجوریم ما ضعیف و دردمندیم، ما بیماریم، اما بی مار نیستیم.
این است راز اینکه چرا سوار روزگار هر روز با گرزی بر سرمان می کوبد.
گاه بیدار شدن است، وقت بالا آوردن…
✍️عرفان نظرآهاری
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠زمزمههای انحلال بیسروصدای سازمان منابع طبیعی کشور!
تجربه نشان داده که همزمان با بحرانها و درگیریهای بزرگ در کشور، برخی تصمیمات و اقداماتِ چالشبرانگیز را بیسروصدا پیش میبرند و جا میاندازند. پس از فروکش کردن بحران و درگیری، تازه خبردار میشویم که فلان اتفاق هم افتاده.
اخیراً زمزمههای انحلال سازمان منابع طبیعی کشور به گوش میرسد؛ زمزمههایی که ظاهراً برای جریانهای رسانهای کشور، چندان حساسیتبرانگیز نیست.
اگر این اتفاق بیفتد، گام دیگری در جهت تامین منافع سودجویان و زمینخواران برداشته میشود. یعنی آخرین سد ساختاری برای جلوگیری از چپاول ثروتهای عمومی در حوزهٔ منابع طبیعی شکسته خواهد شد.
ریشهٔ چنین تصمیمات جسورانه و ویرانگری را باید در تعارض منافع گسترده و عمیقی جستجو کرد که در لایههای مختلف تصمیمگیران و سیاستگذاران رسوخ کرده.
اگر نمایندگان مجلس و رسانهها حساس نباشند، آبِ رفته، به جوی برنخواهد گشت.
✍روح الله رشیدی
@Kolbe_Andishe_Farhang