eitaa logo
کلبه اندیشه و فرهنگ
551 دنبال‌کننده
240 عکس
786 ویدیو
154 فایل
تاملات و یادداشت های تحلیلی در حوزه فرهنگ، سیاست و حکمرانی @Kolbe_Andishe_Farhang ارتباط باما @mohsenmohammadi63
مشاهده در ایتا
دانلود
💠منافع سه کشور از توافق نقش چین در توافق موجود میان ایران و عربستان چیست؟ اساساً چه نیازی به واسطه‌ای مثل چین بوده است؟ مگر پیش‌تر عراق یا عمان این نقش واسطه‌گری را ایفا نکردند؟ پس چرا آنان موفق نشدند؟ اصلاً چه نیازی به واسطه است، مگر گفتگوی مستقیم چه نقصی دارد؟ ما حتی با عراق در زمان جنگ و هم پس از پذیرش قطعنامه مستقیم روابط داشتیم، پس چرا حالا باید در چارچوبی کاملاً سری و با حضور کشور ثالث در شرق آسیا وارد این گفتگوها شد؟ به نظر می‌رسد که این واسطه دو ویژگی داشته است که قبلی‌ها ندارند. اول ویژگی قدرت در شراکت. به عبارت دیگر و به احتمال قوی این توافق فقط میان ایران و عربستان نیست، بلکه بصورت ضمنی یک توافق سه‌جانبه است، که در ذیل برنامه راهبرد همکاری چین با هر دو کشور معنا دارد و بدون دو توافق دیگر که میان چین با هر کدام از دو کشور ایران و عربستان است، ضلع سوم این توافق محقق نمی‌شد. ویژگی دوم قدرت تضمین‌کنندگی است. به عبارت دیگر برای آنکه این توافق به سرنوشت توافق ۱۳۸۰ میان ایران و عربستان دچار نشود، باید از یک ثبات و پایداری برخوردار باشد و این ثبات و پایداری باید تضمین شده باشد که احتمالاً چین مرجع تضمین‌کننده مفاد است، چون قدرت آن از هر دو کشور بیش‌تر است و حضورش حالت تضمین کنندگی دارد. فارغ از این ویژگی‌ها این توافق برای هر سه کشور نتایج مهمی در بر دارد. اول برای ایران، که ما را به نحوی وارد نوعی از توافقات سیاسی مهم و نظام بین‌الملل می‌کند. این کار گر چه امکاناتی برای ایران دارد، ولی محدودیت‌های خاص خود را هم دارد. بویژه آنکه چین ادعای به هم زدن نظم بین‌الملل موجود را ندارد و در این زمینه بسیار محتاط است، نمونه آن پرهیز از درگیر شدن در مسأله اوکراین است. می‌توان گفت که این گونه توافقات به سیاست خارجی ایران نوعی نظم در کنار محدودیت را اعمال می‌کند. دوم برای عربستان که این کشور را از حوزه نفوذ غرب و آمریکا تا حدی مستغنی می‌کند. سیاست‌های عربستان در جریان موضوع هسته‌ای ایران در اتکا به غرب و آمریکا موفق نبود، و نزدیکی به اسراییل هم لزوماً مسایل سعودی را حل نخواهد کرد، چه بسا تشدید هم می‌کند، لذا یک گردش نسبی در سیاست خارجی آنان و نزدیکی به چین مهم بود، بویژه آنکه بازار اصلی مصرف انرژی به چین منتقل شده است و تضمین این بازار برای فروش نفت انها اهمیت دارد. و بالاخره سوم برای چین که احتمالاً برنده اصلی است که هم بازار انرژی خود را تضمین کرده است و هم نفوذ دیپلماتیک خود را توسعه داده و هم رابطه دو کشور مهم منطقه را به قراردادهای آنها با چین گره زده است. اگر از این نکات عبور کنیم، برای ما مهم‌ترین دستاورد همان نکته‌ای است که گفته شد، ورود ایران به مرحله جدیدی از سیاست خارجی است. این مرحله جدید ما باید با تحولی داخلی در تحلیل مسایل خارجی نیز همراه باشد، زیرا تا کنون نیروهای طرفدار وضع موجود روابط و مسائل خارجی را ایدئولوژیک و غیر واقعی تحلیل و تفسیر می‌کردند، موضوعات را در قالب‌های اسلام و کفر، حق و باطل، و دوگانه‌های مشابه می‌دیدند، در حالی که واقعیت مطلقا چنین نیست. اکنون باید منتظر باشیم تا ببینیم وضعیت یمن، سوریه، مسایل داخلی هر دو کشور تحت تأثیر این توافق چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟ مسأله اصلی باید حفظ منافع ملی کشور باشد. اگر این رویکرد را در ادامه شاهد باشیم، می‌توان گفت که این توافق امیدبخش و مفید است، در غیر این صورت چه بسا با کوچک‌ترین موانعی که مواجه شویم دو باره به جای اول برمی‌گردیم. البته طرفداران وضع موجود باید متوجه شوند، اینگونه نیست که به راحتی بتوان سیاست‌های موجود را در ذیل رویکردهای قبلی توجیه کرد، چنین توجیهاتی ثمربخش نخواهد بود. بنابر این بجای توجیهات غیرقابل قبول بهتر است رویکرد خود را اصلاح کنند تا راه برای اتفاقات بهتر باز شود. ✍عباس عبدی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠بالاخره امیدوار باشیم یا نه؟ جواب: پارادکس استاک دیل این روزها زیاد از هم می پرسیم که بالاخره اوضاع مملکت چه می شود؟ امیدوارم باشیم یا نه؟ حق می دهم که افراد این سوال را بپرسند، اما باید بگویم که این سوال احتمالا اشتباه است. چرا؟ توضیح می دهم. تعریف امید چیست؟ امید یعنی حس انتظار مثبت (توقع) رخداد چیزی یا دستیابی به چیزی یا ممکن دانستن وقوع چیزی یا تحقق چیزی یا دستیابی به چیزی. دقت کردید؟ اصولا «امیدواریِ صرف» معنا ندارد. بلکه باید بگوییم که آنچه در مورد آن صحبت می کنیم چیست. امید به چه چیزی؟ بنابراین من هم امیدوارم و هم ناامید. بگذارید دو مثال بزنم: من به کارآفرینان وطن پرست این سرزمین امیدوارم. اما در عین حال به سیاست مداران سنتی امیدوار نیستم. این باعث شده است که کمتر حرص بخورم، و بدانم که نقطه تمرکزم را کجا بگذارم. پس امیدواری تنها معنا ندارد بلکه امیدواری به الف و ناامیدی از ب معنادار است. اما حالا سوال پیش می آید که آیا برآیند این ناامیدی ها و امیدواری ها به امور مختلف، چه می شود؟ به آینده کلان ایران امیدوار بمانیم یا نه؟ برای پاسخ به این سوال از مفهوم پارادکس استاک دیل استفاده می کنم. این مفهوم را جیم کالینز، استاد برجسته دانشگاه استنفورد وارد ادبیات مدیریت کرد. استاک دیل، مدیر یک شرکت چند میلیارد دلاری نیست. بلکه استاک دیل نام بلندپایه ترین افسر نظامی است که در جنگ ویتنام اسیر شد. بیش از ۷ سال اسیر بود و در یکی از اردوگاه‌های زندانیان جنگی. شکنجه‌های وحشتناکی را در آن‌جا تجربه کرد. بدون حقوق انسانی، بدون تاریخ آزادی، بدون پشتیبانی. او نه تنها در آن شرایط دوام آورد که جان بسیاری را نجات داد. یک سیستم ارتباطی رمزی بین اسرا درست کرد. برای آنکه اعتراف اجباری نکند صورتش را با تیغ برید و اطلاعات را به صورت محرمانه برای کشورش ارسال می کرد و ... جیمز کالینز با او مصاحبه ای کرد و از او پرسید «چه کسانی در آن سختی‌ها دوام آوردند و چه کسانی دوام نیاوردند و نابود شدند؟» پاسخ او تکان دهنده بود: خوش بین ها در هم شکستند! کسانی که منتظر بودند به زودی اتفاق مثبتی بیفتد و آن‌ها از این مهلکه رها شوند. خوش‌بین‌ها می‌گفتند: حتماً این کریسمس آزاد می‌شویم و به خانه بازمی‌گردیم. کریسمس می‌رسید و آن‌ها آزاد نمی‌شدند. بعد می‌گفتند دیگر حتماً تا عید پاک [چند ماه بعد] خلاص خواهیم شد.» عید پاک هم می‌رسید و اتفاقی نمی‌افتاد. تکرار این رویه باعث می‌شد که در هم بشکنند و به تدریج از درون فرو بریزند. چرا پروفسور کالینز نام این پدیده را پارادکس گذاشته است چون می گوید که امیدواری مثبت باید کنار دیدن واقعیت های منفی باشد. از این جهت پاراداکس است که یک امر منفی (واقعیت های مهلک) کنار یک امر مثبت (امیدواری) قرار می گیرند و همزمان با هم پیش می روند. بدبینی و امیدواری. 🔻تحلیل و تجویز راهبردی: اگر بخواهم آنچه آموختم را فرموله کنم چنین می گویم: 1⃣ امیدواری بدون زمان: مهم ترین آموزه ای که پارادکس استاک دیل برای من داشت این است که امیدواری بدون زمان داشته باشم. امیدواری بدون زمان یعنی انتظار برای بهبود در آینده ای که نمی دانم چه زمانی فرا می رسد. امیدواری (انتظار) بدون زمان به تنهایی و بدون دو آیتم بعدی بی معناست. 2⃣ هم‌پذیری اکنون و آرمان: به همان اندازه که ندیدن واقعیت های تلخ، احمقانه و کشنده است، نداشتن امید و نااستواری نیز ابلهانه و کشنده است. با چشمی به شرایط اسفناک موجود نگاه می کنم و با چشمی دیگر به آینده مطلوب مستتر در وضعیت فعلی. 3⃣ اقدام در دایره امکان: استاک دیل چه کرد؟ فقط امیدوار بود؟ نه! زبان رمزنگاری شده بین اسرا ایجاد کرد. به سایر اسرا آموزش داد که چگونه در مقابل شکنجه ها دوام بیاورند، زنده بمانند و اعتراف هم نکنند. اطلاعات محرمانه به کشور می فرستاد. روحیه می داد. او آنچه ممکن بود را انجام می داد. پاراداکس استاک دیل نه تنها در مورد ایران که در مورد آینده جهان نیز الهام بخش است. پایان این جهان زیباست. می توان سه گانه معنوی «انتظار، نجات، موعود» را با امیدواری بدون زمان و اقدام در دایره امکان ترکیب کرد. حال ایران ما خوب نیست. جهان نیز از جنگ، تنش و ظلم و تجاوز رنج می‌برد (=واقعیت های تلخ) اما می توان امیدوارانه در دایره امکان آنچه می توانيم، انجام دهيم و سعی کنيم جهان را اندکی بهتر از آنچه تحویل گرفته ايم تحویل دهيم. هیچ کدام از کارهای ما گم نمی شوند. جهان بی حافظه نیست. هر کنشی که امروز انجام می دهم با زنجیره بی نهایتی از روابط علت معلولی به پایان جهان متصل است. می توان با همین خرده اقدامات و انتظار فعال در پایان زیبای جهان و آینده مطلوب ایران حضور داشت. می توان یک منجی کوچک بود. می توان جاودانه شد. ✍مجتبی لشکربلوکی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠شهید الداغی را چگونه روایت کنیم؟! به کرات گفته ام خاستگاه اصلی تحقق امر به معروف در جامعه، زن و مرد جامعه است. هر طرحی که از آن ارتزاق نکند یا بدان نیانجامد، نه خودی است و نه شدنی! ولاء متقابل اجتماعی در اسلام دو رو دارد: ۱. پناه دادن و حمایت از هم کردن (۷۲انفال) ۲. امر به معروف و نهی از منکر کردن همگانی و متقابل (۷۱توبه) اگر برای بخشی از جامعه (مثلا بی حجابها) به هرعلت (ساخت سیاسی یا برساخت رسانه ای) این ذهنیت ساخته شد که: تو فقط امر و نهی میشوی! اما نه حمایت میشوی! و نه حق امر و نهی متشرعان و حاکمان داری! گسست و گسل اجتماعی شکل می گیرد. ولاء طرفینی از کار می افتد و نهی از بی حجابی هم به مقاومت مدنی آنها اصابت می کند! تمثال زیبای روی دیگر سکه ولاء متقابل است. مصداق روشن "وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَٰئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ" است. او دختر کم حجاب را نهی از منکر نکرد، اورا یاری داد و مأوای او شد. چاقو خورد اما دختر ایران را تنها نگذاشت! جامعه آسیب دیده از بی حجابی، به این روی سکه ولاء مومنانه نیازمند است؛ تا گاردش بشکند و نصحیت برادرانه و خواهرانه بپذیرد. این شهید عزیز را اگر همین گونه -که بود- روایت کنیم، به امر به معروف هم کمک می کنیم. اما اگر بعکس، مسبب خونش را بی حجابی و کم حجابی خواندیم (که بی سبب هم نیست!) و مایه شعار مرگ بر بی حجابش ساختیم؛ باز بجای التیامِ گسل و موثر کردن روی دیگر سکه ولاء اجتماعی (امر و نهی)، بر شکاف و گسست افزوده، امر و نهی ها را بی اثرتر می کنیم. ✍محسن قنبریان @Kolbe_Andishe_Farhang
💠عمامه پران واقعی! چقدر جای استاد مطهری این روزها خالی «نیست»! خوشا به حال او که رفت و ندید. از همان روزهای اول فریاد برآورد که روحانیت در نظام اسلامی، درست مانند پیش از انقلاب باید در کنار مردم بوده و نقش ناظر و منتقد را داشته باشد و پست اجرایی نگیرد مگر به ضرورت. امروز اگر کسی از نظریه شهید مطهری در لزوم استقلال حوزه و روحانیت دفاع کند «سکولار» خوانده شده و عامدانه و رذیلانه مخالف رهبری قلمداد، و به جای «جذب حداکثری» مشمول «لجن‌مالی حداکثری» می‌شود. عمامه‌پرانان واقعی کسانی هستند که رسالت روحانیت را تملق‌گویی از نظام دانسته و با این بدعت، حیثیث روحانیت را به هوا می‌پرانند، نه آن جوان غافلی که گستاخانه عمامه سفید و سیاه را می‌رباید. در تصویرگری رسانه ملی از روحانیت، روحانی «منتقد نظام» (و نه معاند) اساسا وجود خارجی ندارد. روحانی‌ کسی است که نسبت به عملکرد نظام صرفا «ثناگو»ست، در برابر هر ظلمی که به نحوی به نظام برگردد «ساکت» و مواضعش «کپی - پیست» مواضع رسمی نظام است. این است که برای جوان امروزی لباس روحانیت معنایی جز «یونیفورم حکومتی» پیدا نکرده است. ✍️محمد مطهری @Kolbe_Andishe_Farhang
💠برخورد مسئولانه در مواجهه با شعارها جامعه ایرانی بین امنیت و ازادی، امنیت را با گوشت و استخوان فهم می کند و بالعکس تقریبا آزادی را نمی فهمد، چرا که در فرهنگش تجربه و معنایی نداشته است. جامعه ما اگر احساس رها شدگی پیدا کند، فهمش از آزادی، آنچه که من می خواهم و می توانم را باید انجام دهم، است. آنچه که جامعه ما در وضعیت های رها شدگی یا احساس رها شدگی، و یا بی دولتی و احساس بی دولتی حفظ کرده و می کند و امکان نظم و زندگی و تداوم آن را میسر کرده و می کند، دین در معنای عام بوده است. حال اگر جامعه بخواهد به نام آزادی، مقابل دین قرار گیرد، چون فهم و تجربه جمعی از آزادی ندارد، پایگاهی فرهنگی و اجتماعی ای در جامعه برای امنیت نخواهد داشت و پیدا نخواهد کرد و عملا مجبور خواهد شد که یک فضا و دوران ناامنی را به میزانی که از دین فاصله، گرفته تجربه کند و درصورت تداوم، چون حافظ دیگری جز حکومت در جامعه ایرانی باقی نمی ماند، به یک دیکتاتوری و یا حکومت نظامی متمایل خواهد شد که در آن وضعیت، آنچه محوریت خواهد داشت، امنیت به خواست حاکمان عموما نظامی خواهد بود. نشستن ذیل امنیت حکومت دینی که سعی کرده است یک ترکیب و تلفیقی از دین و حکومت را در نسبت با مردم تنظیم کند و تخریب دین و حکومت با نام آزادی، امنیت را در جامعه به واسطه تضعیف دین و سپس امنیت را در حاکمیت به واسط تضعیف دولت از بین خواهد برد و عملا نه آزادی وجود خواهد داشت، نه پناه اجتماعی و نه پشتیبانی حکومت. اگر جامعه نخبگانی به این وضعیت جامعه ما آگاه نباشد و مسئولانه در مواجهه با معانی و شعارها برخورد نکند و خارج از بستر فرهنگی و تاریخی بخواهد فکر و عمل کند، و اگر بخواهد با تداوم شعارها برای رسیدن به مطامع کوتاه مدت، جامعه را موقعیت تاریخی درگیری با این دست از شعارها قرار دهد، احتمالا جامعه مجبور خواهد شد نتیجه این دنباله روی را با گوشت و پوست و استخوان و با هزینه بالا به صورت حضوری درک کند. نخبگان باید در نسبت گیری با شعارها در حرکت های اجتماعی بسیار مسئولانه عمل کنند، وگرنه به راحتی حرکت های اصلاحی بر ضد خود تبدیل خواهند شد. ✍علیرضا مومن @Kolbe_Andishe_Farhang
💠روی پیشانی ما چیزی نوشته نشده! فقط اینکه وقتی در تعارض منافع اصولگرایان با جریان پايداری وزیر صمت از طرف نواصولگرایان استیضاح می‌شود تا برای انتخابات بعدی مثلا وزن کشی نمایند و بعد دولت در مقابله حیثیت نمایندگان را در ماجرای تحویل گرفتن خودروشاسی بلند فیدیلیتی، رو می‌کند تا انتقام استیضاح را بگیرد و بعد مجلس در پس این انتقام برگ زرین دیگری در فساد و ناکارآمدی د‌ولت رو می‌کند و ... بزرگواران یک لحظه تصور نکنند ملت اینها را مبارزه بافساد می‌داند... ما متوجه دعواهای سر سفره هستیم و جنس همه حضرات و نیت‌شان از زدن زیر بشقاب یکدیگر و قاپیدن ظرف خورش و ... را کاملا درک می‌کنیم... خلاصه اینکه عهد قل قل میرزا نیست مردم فرق مبارزه با فساد و این جنگ قدرتی که بین خودتان هست را بسیار خوب درک میکنند. ✍یاسر عرب @Kolbe_Andishe_Farhang
💠خروج از دوقطبی سیاسی اجتماعی این ادامه متنی با عنوان «رفراندوم؛ مطالبه ای قطبی برای نشدن» است. مقدمه، فیلم‌ مصاحبه مرحوم الداغی، جایی میان کلیشه های مطلق طرفین نزاع اجتماعی یک سال اخیر قرار داشت. نه آن قدر در چارچوب مذهبی نظام‌ جمهوری اسلامی و نه آن قدر طبق چارچوب غیرمذهبی اپوزیسیون. (در این مورد زیر پستش بحث کرده ایم) ۱- گرچه انسان دوقطبی های ارزشی نظیر حق و باطل، درست و غلط، زشت و زیبا، پیشرفته و عقب مانده .... در نظام ادراکی و ارزشی خود دارد، اما جهان اجتماعی ما عرصه مطلق ها نیست و عملا اغلب آنچه در خارج می یابیم خاکستری پررنگ و کمرنگ است. اما اگر بخواهیم همه چیز را صرفا با دوقطبی های مطلق نگاشت کنیم، طبعا دچار انشقاق اجتماعی میشویم. ۲- از نظر من دوقطبی سیاسی اجتماعی اگر جامعه را به سمت انشقاق سوق دهد، یکی از نامطلوب ترین و مخرب ترین موضوعات اجتماعی است. البته ممکن است برخی بخواهند برای تضعیف کشور، دوقطبی ها را تشدید کنند و برخی دوقطبی ها را اساس هویت سازی خود قرار داده باشند. ۳- برای خروج از دوقطبی باید بین خطوط قرمز بسیار پررنگ و خطوط نارنجی قابل مصالحه، تفکیک کرد. خطوط قرمز آنجایی است که عدول از آن اساس نظم سیاسی اجتماعی را مخدوش میکند اما سایر موازین و معیارها بسته سطح حمایت اجتماعی میتواند پررنگ و کمرنگ شود. ۴- در جامعه گروه های مختلفی وجود دارد که اولویت های و خطوط قرمز خاص خودشان را دارند، اما کلیت جامعه نیازمند برخی خطوط قرمز جمعی است تا در مواجهه با مطالبات گروه های اجتماعی مختلف از هم نپاشد یا تکه تکه نشود. برای نمونه می توان تمامیت ارضی کشور را یک خط قرمز سیاسی عمومی در نظر گرفت. منظور قطعا این نیست که این خطوط قرمز هیچ مخالفی ندارد بلکه موضوعی است که اکثریت نمی تواند سر آن مصالحه کند. ۵- با این مقدمات، لازم است که مطالبات اجتماعی و سیاسی دسته بندی شود. برخی مطالبات بین جناح های مختلف حکومت و مخالفان محل اختلاف نیست که می توان «رونق معیشت» را اهم آن دانست. برخی مطالبات مثل انواع تبعیض محل اختلاف است اما می تواند محل نزاع نباشد. من فکر میکنم چارچوب قانون اساسی موجود تا حد زیادی این ها را مشخص کرده است. (گرچه مطمئنا برخی این را قبول ندارند) به هر حال این مواردی است که حسب نیروی حامیان آن می تواند جا به جا شود. نهایتا مطالباتی مطرح است که اطراف موضوع نمی توانند بر سر آن مصالحه کنند و تا حد امکان این مطالبات نباید مبنای دسته بندی های سیاسی اجتماعی قرار گیرد چون نهایت آن، منازعه شدید خواهد بود. ۶- برای خروج از وضعیت دوقطبی اولا مهم است که مطالبات مشترک جمعی نظیر مطالبه بهبود معیشت کارگران تا سطح مطلوبی پاسخ داده شود تا نارضایتی های عمومی مهار شود. ثانیا به گروه های دارای مطالبات مختلف اما در چارچوب قانون اساسی اجازه تشکل و فعالیت اجتماعی و سیاسی داده شود. ثالثا درباره مطالبات علیه کلیت نظم موجود موضع قاطع دسته جمعی اختیار شود. ۷- تشکل و تحزب حول مطالبات قابل قبول در چارچوب نظم موجود یک عامل اساسی برای ایجاد ثبات اجتماعی و سیاسی است که متاسفانه طی دهه گذشته تا حد زیادی تضعیف شده و در نتیجه برخی افراد حامی کلیت نظم موجود برای گشایش فضا برای خود دست کم در برابر مخالفان کلیت این نظم، سکوت کرده اند. ۸- پذیرش حق اعتراض مشروع در محدوده مطالبات دسته اول و دوم یک راهبرد اساسی برای تفکیک حوزه فعالیت مقبول و نامقبول است. این امر صف اعتراض قانونی را از اغتشاش جدا میکند و به مردم امکان مطالبه آزادانه خواسته شان را میدهد. ✍سید آرش وکیلیان @Kolbe_Andishe_Farhang
💠جاهل متنسک! از واژه هایی مثل یا نترسید. چنین واژه هایی یا مشابه آنها در قرآن یا کلام معصومین وجود ندارد. اما تا بخواهی، جاهل متنسک و مانند آنها هست. جاهل متنسک چه کسی است؟ جاهل متنسک فرد بدون علم یا کم علمی است که اهمیت ظاهر برایش به علت "جهل به باطن" یا "جهل به اهم و مهم" برایش فراوان است. عقل جاهل متنسک کم تر از آن است بتواند در شرایط کنونی اشکال دوقطبی جامعه، زد و خورد افراد با هم را متوجه شود. جاهل متنسک به سادگی در زمین طراحی شده معاویه بازی می‌کند و چون ابوموسی متعبد تر است ابن عباس را از دور علی کنار می‌زند. جاهل متنسک نمی‌تواند درک کند فاصله او با کسی که او را با ظاهر شرع تکفیر می‌کند بسیار کمتر از فاصله او با عالم ربانی است. جاهل متنسک قدرت آن را ندارد که به زورمند فاسد صاحب ثروت در بیفتد و این گونه خود را ارضاء می‌کند که به جان ضعیفی که به ظاهر از او پایین تر است بیفتد. جاهل متنسک امروز در دستگاه‌های فرهنگی کشور خریدار دارد و از این رو نفاق هم در میان جاهلین سیاه بسیار است. هرچه کم عقل تر و با شعارهای تند تر مقرب تر. جاهل متنسک همان است که نمی‌داند این کارهایش به ضرر انقلاب است و اگر انقلابی نباشد و جمهوری اسلامی ای، بر او چه کسانی حاکم می‌شوند و او باید به روستایش هجرت کند... ✍جلیل محبی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠روایت انقلابی از حکمرانی اجتماعی ۱. دوگانۀ «جامعۀ اکثری/ جامعۀ اقلّی». دولت اسلامی با وجود همۀ عظمت و اهمّیّتی که دارد نباید جامعه در خود هضم کند و نگاه انقباضی به آن داشته باشد، بلکه باید خود را همچون زمینه‌ای ساختاری و رسمی برای گشودگی جامعه قلمداد کند. به بیان دیگر، دولت باید بسترساز ظهور و تحقّق امکان‌های نهفتۀ جامعه باشد، نه این‌که جایگزین جامعه شود و آن را کوچک و ناچیز کند. جامعه باید اکثری باشد و دولت نیز اقلّی. ۲. دوگانۀ «حلقۀ میانی/ توده». مقصود از جامعۀ در این الگو، فقط تودۀ بی‌شکل مردم نیست، بلکه جامعۀ اسلامی دارای نیروهای اجتماعیِ «فعّال» و «ساختاریافته» نیز هستند که در فضای میان مردم و دولت قرار دارند و نقس میانجی و واسطه را ایفا می‌کنند. این نیروها، هم در پی راهبری عمومی و بسیج اجتماعی هستند و هم نسبت به دولت، نقش عقل منفصل را بر عهده دارند. ۳. دوگانۀ «هدایت/ رهاشدگی». دولت اسلامی برخلاف دولت سکولار، وظایف خویش را نسبت به جامعه، در استقرار امنیت و آزادی و رفاه خلاصه نمی‌کند، بلکه فراتر از اینها، به دنبال فراهم‌سازی زمینه برای «تکامل معنوی جامعه» است و می‌خواهد مادّیّات را به خدمت معنویّات بگمارد. ۴. دوگانۀ «تکثّر/ انحصار». روشن است که در جامعه، طبقه‌های مختلفی از مردم حضور دارند ولی جامعۀ اسلامی، این تفاوت را به جامعه‌های دیگر دارد که در آن اکثریّت افراد جامعه، معتقد به ارزش‌های اسلامی هستند. در این حال، کسانی که به هر دلیلی به این ارزش‌ها باور یا التزام ندارند، باید در عرصۀ عمومی، رفتارهایی که این نقص را نمایان می‌کند نداشته باشند و همچنین نمی‌توانند توقع داشته باشند که حاکمیّت، ارزش‌های هویّتی آنها را نیز پوشش دهد و به رسمیّت بشناسد. ۵. دوگانۀ «اخلاق/ قانون». در مقام هدایت جامعه، به‌کارگیری روش‌های نرم و فرهنگی که بر اخلاق و تربیت مبتنی هستند، تقدّم دارند و حاکمیّت باید بکوشد از طریق سازوکار درونی‌سازی، ارزش‌ها را در جامعه بسط بدهد. ازاین‌رو، اخلاق بر قانون ترجیح دارد و قانونی در جایی ظهور دارد که وجدان اخلاقی و دینی فرد، قدرت مهار او را ندارد. ۶. دوگانۀ «عقلانیّت/ احساس». جامعۀ دینی، هر چند بر شور و حرارت دینی تأکید دارد و عواطف دینی در آن، حماسه‌ساز هستند، امّا بیش از هر چیز باید «جامعۀ عقلانی» باشد. ارزش‌های دینی، دلالت‌های احساسی نیز دارند، امّا مهم این است که از نظر منطقی و عقلانی، اثبات‌پذیر هستند. چنانچه جامعه بر مدار عقلانیّت حرکت کند، دیگر دچار تلاطم‌ها و نوسان‌های برخاسته از احساس و شور نمی‌شود و حرکتش فراز و فرود نخواهد داشت. ۷. دوگانۀ «عرصۀ عمومی/ عرصۀ خصوصی». دولت اسلامی حقّ ندارد به حریم خصوصی وارد شود، امّا باید جامعه را به گونه‌ای صورت‌بندی کند که فساد در آن، «اقلّی» و «زیرزمینی» باشد؛ یعنی از یک سو، «جریان غالب» در جامعه، خیر و صلاح باشد نه شر و فساد، و از سوی دیگر، کسی جرأت «تجاهر» به فسق و فجور نداشته باشد. پس تمام الزام‌ها و ایجاب‌های حاکمیّتی، منحصر به عرصۀ عمومی هستند و انتخاب‌های عرصۀ خصوصی به خود فرد واگذار شده است. ۸. دوگانۀ «تفرّد/ ترابط». جامعۀ اسلامی از انسجام درونیِ بسیار بالایی برخودار است و چسبندگی آن نیز بر مدار دین است. در این جامعه، افراد در قالب نسبت‌های مختلف، در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و «پیوندهای متعدّد» و «تعامل‌های مستحکم» دارند و حالت انفراد پدید نمی‌آید. خود دین، سازوکارهای مختلفی را برای این پیوستگی‌ها و ارتباط‌ها طراحی کرده است و حاکمیّت نیز می‌کوشد این اتّصال‌ها را هرچه بیشتر تقویّت نماید. ۹. دوگانۀ خویش‌تنظمی/ رعیّت‌مآبی. پیش از نقش‌های سیاستی و نظارتی حاکمیّت، این خود جامعۀ اسلامی است که بر اساس منطق هویّتی‌اش، خودش را بازآفرینی و بازسازی می‌کند و اجازه نمی‌دهد هویّت و ارزش‌هایش از دست برود. جامعۀ اسلامی، معطّل و در انتظار مداخلۀ حاکمیّتی نیست، بلکه خودش نیز «احساس مسئولیّت» دارد و می‌کوشد نسبت به وضع درونی‌اش، «کنشگری مستقل» و «فاعلیّت مستقیم» داشته باشد. ۱۰. دوگانۀ «استقلال/ استعمار». بر اساس قاعده‌های قرآنی «نفی سبیل» و «نفی ولایت جامعۀ غیراسلامی بر جامعۀ اسلامی»، جامعۀ اسلامی نباید به گونه‌ای به جوامع دیگر ارتباط داشته باشد که حاصلش، برچیده‌شدن یا حتّی رقیق‌شدن «استقلال جامعۀ اسلامی» باشد. پس سخن دربارۀ «خویش‌بسندگی» و «جزیره‌ای‌شدن» جامعۀ اسلامی نیست، بلکه باید در عین برقراری ارتباط برای استفاده ار فرصت‌ها و ظرفیّت‌های جوامع دیگر، «تمایز» و «تشخّص جامعۀ اسلامی» نیز از دست نرود. ✍مهدی جمشیدی 🔗متن کامل http://fna.ir/3cbhws @Kolbe_Andishe_Farhang
مناظره علی علیزاده و مهدی نصیری، آیا آقای خامنه ای مسئول «وضع موجود»… - مهدی نصیری.mp3
88.77M
💠 آیا آقای خامنه‌ای مسئول «وضع موجود» است ؟ 🎙 مناظره علی علیزاده و مهدی نصیری @Kolbe_Andishe_Farhang
💠 از خواب خرگوشی شیخ ابواسحاق تا هشدارهای سید علی خامنه ای! بخش اول رهبر انقلاب در یکی از دیدارهای دانشجویی خود در اسفند 79 روایتی از بی عرُضگی یکی از حاکمان شهر شیراز در زمان حافظ را نقل می کنند که خواندش خالی از لطف نیست. «در زمان حافظ، چهار امیر پشت سر هم بر شیراز حکومت کردند که یکی از آنها شاه شیخ ابواسحاق است - البته اسمش شیخ است، اما شیخ نبوده - حافظ هم در چند جا اسم او را آورده؛ چون به او بسیار علاقه‌مند بوده است. شاه شیخ ابواسحاق، هم جوان، هم زیبا و هم بسیار عیّاش بوده است. امیر مبارزالدّین - که یکی از پادشاهان آن منطقه بود - از کرمان حرکت کرد و به طرف شیراز آمد و قصد داشت این شهر را بگیرد. برای حمله به شیراز، آرام میآمد تا شیرازیها نفهمند و او ناگهان شیراز را محاصره کند و فرصت دفاع به آنها ندهد. بعضی از مردم از ماجرا آگاه شدند، مأموران حکومت هم قضیه را فهمیدند؛ اما کسی اصلاً جرأت نمیکرد موضوع را به شاه شیخ ابواسحاق خبر دهد. دشمن نزدیک شیراز رسید و تمام منطقه جلوِ حصار شیراز را اردو زد. وزیر شاه شیخ ابواسحاق بالاخره دید این‌طوری نمیشود؛فردا دشمن به شهر حمله میکند و پادشاه خبر ندارد که دشمن پشت شهر است.آیا این برای یک مسؤول هنر است که نداند دشمن کجاست؟!وزیر پیش شاه شیخ ابواسحاق آمد،اما دید جرأت نمیکند مستقیم به او بگوید! لذا از راهش وارد شد؛ گفت هوا خیلی خوب و بهاری است و صحرا سبزه‌زار است؛آیا میل ندارید بالای پشت بام قصر بروید و بیرون را تماشا کنید؟به این بهانه پادشاه را از داخل قصر بیرون کشید و بالای قصر برد. وقتی پادشاه روی پشت بام رفت و نگاه کرد، دید کسانی در بیابان اردو زده‌اند. پرسید این اردو مربوط به کیست؟گفت متعلّق به امیر مبارزالدّین است. گفت چه موقع آمده‌اند؟ گفت - مثلاً - ده روز است.این پادشاه بیغیرت و بیعرضه به جای این که بلافاصله بیاید و لباس جنگ بپوشد - البته بعد هم جنگ کرد و ابتدا اسیر و سپس کشته شد -گفت اینها حیفشان نیامد در این هوای خوشِ بهاری به جنگ آمدند! این‌گونه نمیشود انسان مسؤولیتهای مهم جامعه را بر عهده گیرد.» آری هنر اصلی و ویژگی بارز آیت الله خامنه ای دشمن شناسی اوست. او عرصه شناس است. او اولویت های دشمن را می شناسد و برای مردم و جریان انقلابی اولویت سازی می کند. وی خیمه های برافراشته دشمن در اطراف شهر را سالها زودتر از اطرافیان و دوستدارانش دیده و شناخته است. جنگ اقتصادی دشمن سالهاست اولویت اول ترویج گفتمانی رهبر انقلاب است. اولویتی که انگار هنوز برای برخی کارگزاران نظام و نیروهای انقلابی اولویت نشده است. آیت الله خامنه ای در این کارزار درست است که فشار را از ناحیه دشمن تعریف کرده و جنگ اقتصادی او را افشا می کند،اما عامل مشکلات را در داخل جست و جو می کند و همه مشکلات را گردن دشمن نمی اندازد:«ما همه مشکلات را به گردن امریکا نمیاندازیم - مشکلات ما از خودمان است - منتها دشمن میخواهد از این مشکلات حداکثر استفاده را بکند و پدر کشور و ملت را دربیاورد؛این را هم نگوییم؟! ما نمیگوییم اگر تورم هست،تقصیر امریکاست؛ نه، اگر تورم و کاهش قدرت خرید و کمبود اشتغال هست، چه کسی گفته تقصیر امریکاست؟این تقصیر خود ماست، تقصیر مسؤولان است؛ اما اگر اسم امریکا را میآوریم، میخواهیم بگوییم گرگی کمین گرفته و پشت خم کرده تا به شما حمله کند؛ از این غافل نباشید. به مسؤولان میگوییم ضعفها را برطرف کنید؛ به شما میگوییم متوجه این دشمن باشید تا به شما حمله نکند.» این کشاکش شمشیرهای اقتصادی و زخم های دردناک آن بر تن مردم آنقدر برای ایشان ضجرآور است که خاضعانه ابراز خجالت می کند: «در زمینه‌ی مسائل اقتصادی خب الان مشکلاتی در کشور وجود دارد: تورم بالا یکی از اساسی‌ترین مشکلات است؛ کسری بودجه هست؛ معیشت مردمِ کم‌درآمد هست -که اینها مشکلات مهم است- کاهش ارزش پول ملی هست، که این یکی از آن چیزهایی است که انسان واقعاً‌ خجالت‌زده میشود از این قضیّه؛ کاهش قدرت خرید مردم هست؛ مشکلات فضای کسب و کار هست، این همه هم ما و مسئولین اقتصادی تأکید کردیم، یعنی همه تأکید کردند و گفته شده اما خب مشکلاتی در بهبود فضای کسب و کار وجود دارد؛ مشکلات نظام بانکی هست.» او بر خلاف برخی کارگزاران غصه دار شرایط موجود است: «متأسّفانه امروز وضع معیشت مردم خوب نیست؛ این غصّه‌ی بزرگی است برای ما.» بر خلاف تصور برخی ایشان نه تنها کانالیزه نشده بلکه آمار دقیقی از ریز قیمت های افسار گسیخته اقلام مصرفی مردم دارد:«مشکلات معیشتی، امروز چیزی است که آحاد مردم، همه آن را احساس میکنند؛ یک بخشی از مردم هم بشدّت و واقعاً زیر فشارند؛ گرانی هست؛ در مواد غذایی، گوشت، تخم‌مرغ، مرغ، بقیّه‌ی چیزهای لازم در زندگی، اجاره بهای مسکن در وسایل منزل، وسایل دیگر و امثال اینها، گرانی فراوان است. خب اینها واقعاً فشار می‌آورد روی مردم.» ✍علی ریاحی پور @Kolbe_Andishe_Farhang
💠 از خواب خرگوشی شیخ ابواسحاق تا هشدارهای سید علی خامنه ای بخش دوم علت تاکید ها و اخطار های چند صدباره ایشان آن است که حقیقتا تلخی شرایط موجود را با تمام وجود درک و لمس می کنند و نمی توانند دمی بر نیاورند و همواره صدای مشکلات مردم بوده اند: «تلخی‌ها و سختی‌‌ها عمدتاً مربوط به مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم است؛ طبقات متوسّط و ضعیف...درگیر این مشکلات بودند و همچنان هستند؛ چون از وضع مردم مطّلع هستم، لذا تلخی را با همه‌ی وجود حس میکنم؛ تلخی کامِ مردم، بخصوص مردمِ ضعیف و فرودست و طبقات ضعیف» «وضع اقتصادی با همه‌ی این تلاشهایی که انجام میگیرد، مطلوب نیست؛ مردمِ زیادی هم از لحاظ اقتصادی در فشار هستند. مسئله‌ی گرانی‌ها و این چیزها را کم‌وبیش شماها میدانید و بسیاری از مردم آن را با همه‌ی وجودشان لمس میکنند؛ این یک مشکلِ اساسی کشور است.» او در کنار پیشرفت ها ضعف ها را می بیند. همان ضعف هایی که چون زخمی کهنه و جذاب، مگسها روی آن نشسته و شروع به مکیدن می کنند: «خب، پس گفتیم که ما پیشرفت کردیم امّا آیا در کنار این پیشرفتها ضعف نداریم؟ چرا، الی‌ماشاء‌الله؛ ضعف داریم، کمبود داریم؛ کمبودهای زیادی [هم] داریم؛ دلایل مختلفی هم دارد. کمبودهای ما، ضعفهای ما کم نیست. بعضی‌اش را مردم احساس میکنند، میفهمند؛ خب گرانی هست، تورّم هست، کاهشِ ارزشِ پولِ ملّی هست؛ اینها ضعف است؛ اینها را ما داریم. ضعفهای دیگری هم داریم، در بخش‌های مختلف، بخشهای اداری، غیره.» رهبری معظم انقلاب در میان زخمهای متعدد و دردآور مردم و حاکمیت، دست روی اصلی ترین و اولویت دار ترین آن یعنی تورم می گذارند:«خب رشد اقتصادی اگر بخواهد پیدا بشود، تولید اگر بخواهد افزایش پیدا کند، باید ثبات اقتصادی باشد، تورّم باید مهار بشود. امروز یکی از کارهای اساسی‌ای که مسئولین کشور، قوّه‌ی مجریه، قوّه‌ی مقنّنه، دستگاه‌های پیگیری و دستگاه‌های اجرائی به عهده دارند ــ مسئولین مستقیم، مسئولین غیر مستقیم ــ این است که [مشکلات را] علاج کنند. علاج‌پذیر است؛ این‌جور نیست که علاج نداشته باشد؛ راه دارد، باید راهش را پیدا کنند. علاج کنند تورّم را؛ این ثبات اقتصادی، ثبات قیمتها، کشور را پیش میبرد؛ پس نگاه باید این نگاه باشد.» «حالا بخشی از این مشکلات، ناشی از تورم است. ما در کشور کمبود کالا نداریم؛ خوشبختانه کالاهای گوناگونِ مورد نیاز مردم در کشور فراوان یافت میشود؛ لیکن مسئله‌‌ی گرانی و کاهش قدرت خرید وجود دارد؛ این را باید علاج کنید؛ این به عهده‌‌ی بخشهای مختلف اقتصادی است؛ یعنی هم بخشهای ستادیِ اقتصادی، هم بخشهای عملیاتیِ اقتصادی - مثل وزارت صنعت و معدن و تجارت، وزارت جهاد کشاورزی، بخشهای دیگر - که باید به طور جد ان‌‌شاءالله این را دنبال کنند.» رهبر انقلاب صرفا به بیان مشکلات و همدردی و... اکتفا نکرده اند و بارها راه حل هم ارائه داده اند: «ما در زمینه‌ی اقتصاد کشور مشکلات داریم دیگر؛ این گرانی، این تورّم، این کم‌ارزش شدن پول ملّی، خب اینها به مردم فشار می‌آورد؛ اگر بخواهیم اینها برطرف بشود، تنها راه همین است که بپردازیم به مسئله‌ی تولید ملّی.» اشارات بالا تنها مشتی نمونه خروار است از صدها سخنرانی و دستور و ارشادات اقتصادی رهبر انقلاب. آنچه عیان می‌باشد آن است که رهبری انقلاب چه در لایه حکمرانی و ابلاغ سیاست های کلان اقتصادی و چه در لایه ارشادات و تذکرات اقتصادی، وظیفه و رسالت خود را بارها انجام داده و امروز توپ در زمین کارگزاران نظام است. کارگزارانی که حداقل امروز دیگر در شرایط حاکمیت یکدست سیاسی، بهانه ای برای کار نکردن ندارند و مردم و رهبری همچنان منتظر اقدامات و پیگیری های آنان می باشند. امروز نه چُنان دوران شیخ ابواسحاق هستیم که حاکم جامعه در عیش و نوش باشد و غافل از کید و مکر دشمن و نه مردم چُنان وزیر شاه هستند که از حاکمان بترسند و چیزی نگویند تا آنقدر دیر شود که دشمن کار خود را یکسره کند. امروز رهبری و مردم در کنار یکدیگر عَلَم مطالبه مهار تورم و بهبود شرایط اقتصادی و معیشتی را بدست گرفته اند و کارگزاران باید هم جواب ولی نعمتان و صاحبان انقلاب را بدهند و هم جواب نائب امام زمان(عج). ✍علی ریاحی پور @Kolbe_Andishe_Farhang
💠جامعه رفت و شما جا ماندید! ✍حسن رحیم پور سه چهار سال پیش، در فیضیه قم و در آخرین نماز جمعه تهران گفتم (جامعه رفت و شما جا ماندید). به‌ جای توجه، توهین کردند، اما واقعیت عوض نشد، تا رسیدیم به اینجا. @rahimpour @Kolbe_Andishe_Farhang
💠عدالت؛ مسئولیت انسان و جامعه. موضع ما در زمینه عدل این است که جهان، این طبیعت زیبا و این انسان میدان‌دار طبیعت، بر پایه عدل و اعتدال و هماهنگی آفریده شده‌اند و قانون تکوینی خداوند، قانون عدل است و انسان در جهان مسئول اقامه عدل است. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ . مسئولیت انسان، مسئولیت ناس، مسئولیت شما توده بشر، مسئولیت شما خلق، این است که در پرتو قرآن و در پرتو بینات الهی و به پیروی از انبیاء خدا و ائمه هدی، قسط را برپا دارید. اگر هم آهن خواست، آهن هم به کار برید: وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ. بنابراین در جامعه اسلامی، جامعه‌ای که به راستی جامعه اسلامی باشد، هیچ چیز ضد عدلی نباید وجود داشته باشد.. این وضع موجود و این فاصله فراوان درآمدها و زندگی‌ها به هیچ عنوان با عدل اسلامی سازگار نیست. این خیابان ما و این بازار ما، خیابان و بازار اسلامی نیست. این گرانی روزافزون ارزاق، هیچ چیزش به اسلام نمی‌خورد. این سیستم توزیع کالا که امروز به نام سیستم آزاد توزیع کالا وجود دارد، فقط برای پول‌دارهاست. برای بی‌پول‌ها کمال تنگناست.. نمی‌شود که در یک خانه هفته‌ای یک بار هم گوشت نیاید و در خانه دیگر هر روز گوشت مصرف کنند. لذا گفتم از همسرم و فرزندانم می‌خواهم در این راه پیش‌قدم شوند. آن‌ها هم هفته‌ای یک بار بیشتر نخورند. اگر می‌خواهیم با آمریکا بجنگیم و این جنگ را تا پیروزی کامل و بدون هیچ‌گونه سازش ادامه بدهیم، باید لااقل هرچه داریم برای همدیگر باشد.. عدل باید در روابط اجتماعی ما تجلی پیدا کند. گاهی دوستان به من انتقاد می‌کردند؛ انتقادی که به جا بود و از آن‌ها پذیرفتم که چرا خانه تو در قلهک است؟ می‌آمدی مولوی زندگی می‌کردی.. گفتم آن روزی که آن‌جا خانه تهیه کردم، زمین آن‌جا ارزان‌تر از همه این جاها بود.. آن شب گفتم از همسرم و فرزندانم می‌خواهم که پیش‌قدم بشویم، این است که بیاییم ما هم مثل سایر مردم در دو اتاق زندگی کنیم. ✍شهید بهشتی، حزب جمهوری اسلامی، ص ۵۱ تا ۵۳ @Kolbe_Andishe_Farhang
💠چرا حکومت متزلزل ناصرالدین شاه قاجار، پنجاه سال دوام آورد ؟! 🔻به مناسبت سالروز ترور او ناصرالدین شاه، شاید تنها شاهِ تاریخ ایران باشد که یک دینار دارایی و یک وجب ملک و تیول نداشت. چرا که می گفت «کل ایران مال من است»! واقعیت هم چنین بود؛ او اگر چه هیچ ثروت ثبتی و سند ملکی نداشت اما در غارت و چپاول تمام شاهزادگان و تیولداران شریک و سهیم بود چنین روزهایی مصادف است با روز قتل قبله عالم، سلطان صاحبقران، ظل الله ایران و شاه شهید، ناصرالدین شاه قاجار؛ که ۵۰ سال وقت ایران را گرفت و اگر به تیر غیب میرزا رضای کرمانی گرفتار نمی شد، این استعداد را داشت تا در میان تعظیم و تکریم غلامان و امیران و والیان، چندین دهه دیگر هم، کج دار و مریز، حکومت کند در نگاه اغلب ما، ناصرالدین شاه، فردی ابله، فرومایه و فاسدی است که کار اصلی اش وطن فروشی و نخبه کشی و ساخت و پاخت با روس و انگلیس، و اوج دنائتش قتل امیر کبیر مظلوم بود. اما از کنار این پرسش هم نمی توان گذشت که که اگر او چنین بود (که واقعا هم بود)، چگونه توانست ۵۰ سال بر ایران حکومت کند؟ واقعیت این است که ناصرالدین شاه، برخلاف تصویری که از او غالب شده است، انسان ناآگاه و بی خبری نبود و در قیاس با شاهان قاجار حتی یک سر و گردن هم در آشنایی با اوضاع جهان و ظرایف عرصه سیاست ایران، از آنها بالاتر بود. همه هنرهای زمانه از شعر، نقاشی، خطاطی و خطابه خوانی گرفته تا تیراندازی، سوارکاری، نویسندگی و دلربایی را در خود داشت، الا یک هنر؛ «هنر حکمرانی و حکمروایی»! او بیش از چگونه حکومت کردن، «چگونه در قدرت ماندن» را بلد بود و این هنر سیاه را به بهترین شکل و با بدترین ترین روش به کار بست. با لطایف الحیلی خودش را در دل توده ها و چشم نخبگان فرو کرد و همه را فریب داد تا خودش بی رقیب بماند. همین سخن به ظاهر ساده و فریبا که «من از این دنیا ملک و املاکی ندارم»! چه می دانید که او را چقدر درچشم رعیت بی خبر، به غایت عزیز کرده بود. در باره محبوبیت ناصرالدین شاه در میان توده های مردم همین بس که بدانید در ملاقات‌های عمومی فرصتی بود تا همگان بتوانند او را ببینند. مردم فرسنگ ها راه می پیمودند و صف می بستند تا از فاصله دور برای پادشاه قوی شوکت ایران دستی تکان دهند و یا اگر مجالی افتاد، عریضه ای جان نثارانه تقدیم غلامان او کنند! بااینحال در ۴۵ سال اول سلطنت او یعنی از ۱۲۲۷ تا ۱۲۶۷ شمسی، حدود ۱۶۹ مورد شورش و ناآرامی در کشور به ثبت رسید به عبارتی، هر ۸ ماه یک بار، با یک بحران معیشتی و امنیتی از جنس شورش نان مواجه بود که هر کدام از آن بحران ها می توانست کل موجویت یک کشور را نابود کند، اما او توانست با هوش سیاه خود و استفاده از نیروی بخشی از ملت، علیه بخش دیگر ملت، در نهایت همه را سرکوب کند. هنر ناصرالدین شاه، فقط بازی با احساسات توده ها نبود، او حتی نخبگان بزرگ مثل میرزا تقی خان امیرکبیر و میرزا حسین خان سپهسالار را هم فریب داد. علمایی در حد سید سید جمال الدین اسد آبادی را هم بلاتکلیف گذاشت. به امیرکبیر می گفت دنیای بدون امیر برای من جهنم است و سه سال بعد با چنان مخفی کاری و سرعت و شناعتی او را از سر راه برداشت که همگان انگشت به دهان ماندند. در مکاتبات اداری بعد از مرگ امیر کبیر، در کمتر موردی با نام و نشانی از میرزا تقی خان برخورد می کنید و در معدود متون تاریخی از او با نام « آن ملعون»! یاد شده است. اکنون از آن مرد بی نظیر، جز یک پرتره عکس مشکوک، چیزی باقی نمانده و شاید اگر پژوهش فریدون آدمیت و انتشار کتاب «امیر کبیر و ایران» نبود، برای ما هم او هنچنان ناشناخته می ماند میرزاحسین خان سپهسالار، بیست سال بعد از مرگ امیرکبیر به صدر اعظمی رسید. آنهم زمانی که کشور به خاطر خشکسالی، زلزله، وبا و بی تدبیری شاه در اوج فلاکت بود. ناصرالدین شاه از صدراعظم جوان خواست که برای نجات مملکت هر کاری که می تواند بکند و اطمینان داد که هرکس مقابل برنامه و نظم جدید دولت بایستد «اگرچه پسرمان باشد واجب­الدفع می­دانیم». اما به محض اینکه اصلاحات میرزاحسین خان، موقعیت متنفذین دربار را به خطر انداخت ناصرالدین شاه، سپهسالار را عزل کرد و برای اینکه حق این دولتمرد اصلاحگر را کف دستش گذاشته باشد به او گفت که من فرد علیلی چون یوسف خان مستشارالدوله را به این سبب جایگزین تو کردم که بفهمی این مملکت را من حفظ کرده ام نه اقدامات اصلاحی تو! گذاشتن انسانهای کوچک به جای آدم های بزرگ، اشتباه تاریخی بود که شاه قاجار می خواست دوباره بیازماید! با کنار زدن سپهسالار رشته امور از دست او خارج شد و سلسله بحران ها، به انقلاب مشروطیت کشیده شد. ✍️ قاسم خرمی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠 بهینه سازی فرآیند خدماتی بهینه سازی فرآیند خدماتی به معنای بهبود کارایی و کیفیت فرآیندهای خدماتی در یک سازمان است. این بهینه سازی می‌تواند از طریق استفاده از متدولوژی‌های مختلف مانند Lean Six Sigma، Total Quality Management (TQM)، Business Process Reengineering (BPR) و... صورت گیرد. هدف اصلی بهینه سازی فرآیند خدماتی، کاهش هزینه‌ها و افزایش بهره وری است. این بهینه سازی می‌تواند به معنای کاهش زمان برای انجام فرآیند، بهبود کیفیت خدمات ارائه شده، کاهش ارورها و نوسانات، افزایش رضایت مشتریان و بهبود تجربه آن‌ها از خدمات باشد. برای انجام بهینه سازی فرآیند خدماتی، می‌توان از روش‌های مختلفی استفاده کرد که شامل شناسایی فرآیند، مدلسازی فرآیند، تحلیل فرآیند، طراحی فرآیند بهینه، پیاده‌سازی فرآیند و کنترل و بهبود فرآیند است. در حوزه بهینه سازی فرآیند خدمات، روش‌های مختلفی وجود دارند که می‌توانند به صورت جداگانه یا ترکیبی استفاده شوند. در زیر به برخی از این روش‌ها اشاره می‌شود: ۱. استفاده از هوش مصنوعی و یادگیری ماشین: استفاده از تکنولوژی‌های هوش مصنوعی و یادگیری ماشین می‌تواند در بهبود کارایی و کیفیت فرآیندهای خدماتی موثر باشد. این روش‌ها با تجزیه و تحلیل داده‌های بزرگ و پیش‌بینی رفتار مشتریان، بهبود تصمیم‌گیری و بهینه سازی فرآیندهای خدماتی کمک می‌کنند. ۲. استفاده از روش‌های جدید طراحی فرآیند: به جای استفاده از روش‌های سنتی طراحی فرآیند، می‌توان از روش‌های جدید مانند Design Thinking و Lean Startup استفاده کرد. این روش‌ها با تمرکز بر روی نیازهای مشتریان و تعامل با آن‌ها، فرآیندهای خدماتی را بهبود می‌بخشند. ۳. استفاده از تحلیل فرآیند شناختی: تحلیل فرآیند شناختی یک روش نوین برای بهبود کیفیت و کارایی فرآیندهای خدماتی است. این روش با ترکیب رویکردهای شناختی و رویکردهای مدیریتی، به شناخت بهتر رفتار و عملکرد انسانی در فرآیندهای خدماتی می‌پردازد. ۴. استفاده از روش‌های ارتباط با مشتریان: استفاده از روش‌های جدید ارتباط با مشتریان مانند شبکه‌های اجتماعی و ارتباطات بصری، می‌تواند در بهبود تجربه مشتریان و کیفیت فرآیندهای خدماتی موثر باشد. این روش‌ها با توجه به نیازهای مشتریان و بر اساس بازخوردهای آن‌ها، فرآیندهای خدماتی را بهبود می‌بخشند. ۵. استفاده از فناوری‌های جدید: استفاده از فناوری‌های جدید مانند اینترنت اشیاء، بلاک‌چین، هوش مصنوعی و گردش کارهای دیجیتال، می‌تواند در بهبود کیفیت و کارایی فرآیندهای خدماتی موثر باشد. ۶. مدیریت فرآیند با استفاده از رویکرد BPMN: استفاده از رویکرد BPMN در مدیریت فرآیند، می‌تواند در بهبود کیفیت و کارایی فرآیندهای خدماتی موثر باشد. در این رویکرد، ابتدا فرآیندهای خدماتی به صورت گرافیکی نمایش داده می‌شوند و سپس با تجزیه و تحلیل این فرآیندها، بهبودهای لازم انجام می‌شود. ۷. بهبود پایدار فرآیندهای خدماتی: در رویکرد بهبود پایدار فرآیندهای خدماتی، تمرکز بر روی بهبود پایدار فرآیندها با استفاده از روش‌های مختلفی مانند شیوه‌های آموزشی، استفاده از ابزارهای مشارکتی و تیمی، و ایجاد فرهنگی بهتر در سازمان، قرار می‌گیرد. در کل، بهینه سازی فرآیند خدماتی از روش‌های مختلفی برای بهبود کیفیت و کارایی فرآیندها استفاده می‌کند و همواره باید با توجه به نیازهای خاص سازمان و مشتریان، رویکرد مناسبی انتخاب شود. @Kolbe_Andishe_Farhang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠گران‌سازی، گردن‌کشی، گردن نگیری! 🎥علی علیزاده 🔹افرادی که سهمی از قدرت دارد باید مسئولیت مواضع و مشاوره‌های خود را بپذیرد. چرا که این مواضع و مشاوره‌ها با تاثیر مستقیم بر زندگی ده‌ها میلیون انسان را دارد. 🔹اگر امثال آقای طغیانی مسئولیت مشاوره‌های غلط خود را نپذیرند، مهدی نصیری‌ها آقای خامنه‌ای را مسئول گرانی نشان می‌دهند. @Kolbe_Andishe_Farhang
💠دوماه عسل! ➖امام صادق(ع) فرمود: العدلُ اَحلی من الشُّهد... عدالت اجتماعی از عسل شیرین تر است.(الکافی ج۲ص۱۴۷) ➖قاسم بن الحسن در پاسخ سیدالشهدا درباره شهادت عرض کرد: احلی من العسل: از عسل شیرین تر است. 🔹این دو احدی الحسنَیین مومن و دو ماه عسل اوست. یا به جامعه و حکومت عدل می رسد یا در تحقق آن سعی اش به شهادت می انجامد. یاد همه شهیدان راه عدالت گرامی باد. ✍محسن قنبریان @Kolbe_Andishe_Farhang
💠تفاوت های انتخابات در ترکیه و ایران! انتخابات در ترکیه بنیان حزبی دارد و احزاب اسلامی و سکولار از ژرفا و گستره‌ی فعالیت قابل توجهی در جامعه برخوردارند. این در حالی است که در ایران احزاب شمایلی تزئینی دارند، در آستانه انتخابات به فعالیت می پردازند، معمولا قادر به بسیج مردم نبوده و فاقد ارتباط ارگانیک و پایدار با هواداران خود در سایر ایام هستند. در ترکیه سیاست مداران در احزاب پرورش یافته و در انتخابات، ایده ها و برنامه های حزب متبوع خود را نمایندگی می کنند. همچنین احزاب برای تمام سطوح از شوراهای شهر گرفته تا پارلمان و ریاست جمهوری نامزد معرفی می کنند، در حالی که در ایران نامزدها ابتدا به طور مستقل کاندیدا شده و سپس احزاب از آن ها حمایت می کنند. در ترکیه فرهنگ حزبی در میان مردم جاافتاده و اقسام میتینگ ها، نشست ها و کنگره های احزاب به صورت فراگیر برگزار می شود، در صورتی که در ایران محدودیت هایی برای فعالیت های حزبی وجود دارد، فرهنگ سیاسی همچنان نگاهی بدبینانه نسبت به احزاب و کارکردهای آنان داشته و نامزدها هم عمدتا پس از پیروزی در انتخابات می کوشند تا از خوردن انگ کاندیدای حزبی بودن پرهیز کرده و خود را مستقل معرفی کنند. در ترکیه انتخابات با مشارکت اکثر سلایق سیاسی برگزار می شود و افراد حتی از درون زندان می توانند نامزد پارلمان شوند. این در حالی است که مقررات سخت گیرانه‌ی تایید صلاحیت در ایران که همواره با قبض و بسط های فراوان نیز همراه بوده است انتخابات را به یک چالش همیشگی در همه ادوار تبدیل کرده و از گستره مشارکت نامزدها و مردم به شدت کاسته است. در ترکیه مشارکت حداکثری در انتخابات نه یک تهدید بلکه یک فرصت تلقی می شود. به همین دلیل در همه این سال ها شاهد رونق انتخاباتی در این کشور بوده ایم. قطبی شدن جامعه در آستانه انتخابات نیز به عنوان ضرورت حضور گسترده مردم قلمداد می شود. در ایران اما پیش از برگزاری هر انتخابات قطبی شدن جامعه به عنوان یک تهدید تلقی شده و نسبت به آن هشدار داده می شود. در حقیقت به نظر می رسد برگزاری یک انتخابات کنترل شده با پیامدهای قابل پیش بینی اولویت نظام سیاسی در ایران به شمار می رود. امسال برای نخستین بار انتخابات پارلمان و ریاست جمهوری در ترکیه به طور همزمان برگزار شده و این فرصت را برای جامعه و نظام سیاسی آن کشور ایجاد کرد تا حکمرانی هماهنگ تر و کارآمدتری را از خود به نمایش بگذارند ولی در ایران همچنان فاصله تقریبا دو ساله ای میان برگزاری این دو انتخابات وجود دارد که موجبات افزایش ناهماهنگی در ساخت قدرت را فراهم می آورد. موجزترین تعریف برای انتخابات ترکیه همان عبارتی است که در توصیف دموکراسی آورده اند؛ روش های معین برای رسیدن به نتایج نامعین. انتخابات در ترکیه با التزام به حضور حداکثری سلایق سیاسی برگزار می شود ولی نتیجه نامشخص است، در حالی که انتخابات در ایران فرآیندی است که به دلیل نوع نظارت و نتایج قابل پیش بینی می توان آن را این چنین توصیف کرد؛ روش های نامعین برای رسیدن به نتایج معین! در ترکیه شورای عالی بالاترین نهاد برای اجرا و نظارت بر انتخابات در تمامی مراحل است که اعضای آن از میان قضات دیوان عالی و دیوان عدالت اداری و توسط خود قضات برگزیده می شوند. این نهاد عالی از دولت و مجلس مستقل است و صلاحیت آن به عنوان داور بی طرف از سوی شهروندان به رسمیت شناخته می شود. این در حالی است که در ایران تقریبا همه انتخابات به ویژه در مرحله تایید صلاحیت ها با چالش و اعتراض نامزدها و رای دهندگان مواجه شده است. شرایط نامزدی در انتخابات ترکیه عبارت از معیارهایی ثابت و شفاف مانند تابعیت کشور، مدرک دانشگاهی و سن بالاتر از چهل سال است. در مورد نامزدهای ریاست جمهوری هم باید عدم سوء پیشینه کیفری، انجام خدمت نظامی و حمایت برخی از احزاب وجود داشته باشد. ولی در انتخابات ایران معیارها عمدتا مبتنی بر باورهای اعتقادی و وفاداری های ایدئولوژیک است که می تواند در گذر زمان تغییر کند. ملاک هایی که عمدتا قابل راستی آزمایی نبوده و به شدت به سلیقه ناظران وابسته است. ✍️ مهران صولتی @Kolbe_Andishe_Farhang
30.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠ترکیه و افسانه های بعد از انتخابات 🎥علی علیزاده در گفتگو با ابوالفضل بازرگان @Kolbe_Andishe_Farhang
💠اُنظُر الی ما قال 🔻نقد دکتر عبدالکریم سروش به کسانی که به‌ نام‌ تنانگی، حق بدن، تن مالکی و زنانگی، اصالت زنان را از بین میبرند: چندی پیش عبدالکریم سروش در انتقاد از رویه کسانی که خود را اپوزسیون جمهوری اسلامی معرفی می‌کنند، انتقاداتی مطرح و مشخصا گلشیفته فراهانی را به دلیل برهنگی مورد انتقاد قرار داد. تیغ تیز نقد سروش سوی کسانی بود که به نام تن‌مالکی و زنانگی و تنانگی، شرم و حیا و خانواده و اخلاق را از میان برمی‌دارند. در جانب دیگر گروهی به دکتر سروش تاختند که او حق زنان بر بدن خویش را به رسمیت نمی شناسد. سروش تا کنون دوبار به انتقادات آنها پاسخ داده است. وی در آخرین یادداشت خود دوباره به این موضوع پرداخته که خلاصه‌ای از آن را در ادامه می‌خوانید: ۱) دوران مدرن و پیشامدرن به ترتیب دوران حق‌مداری و تکلیف‌مداری است... تبدیل انسان تکلیف مدار به انسان حق مدار، ماحصل مدرنیته است. من، دینداری را یک حق، نه یک تکلیف می دانم. ۲) چالش بزرگ این دوره چالش حقوق و اخلاق است. شرم پایه اخلاق و بی‌شرمی بنیاد بی‌اخلاقی است. ۳) نقد من به دوران مدرن این است که توازن حق و تکلیف بهم خورده و غلبه مطلق حق بر تکلیف ایجاد شده. ۴) کسانی که از تنانگی‌ و فمینیزمی افراطی دفاع می کنند، دشمن شرم و شرف و اخلاق اند. گرفتار حسن و قبح مُدهای زمانه‌اند که گویی حقایقی ازلی و ابدی‌اند و همیشه درست بوده‌اند و درست خواهند ماند! عریانی و عورت‌‌نمایی که اکنون به گمان آنان بدل به فضیلت شده، تا چندی پیش یک رذیلت بود، و شاید فردا دوباره ورق برگردد و باژگونه رذیلت شود. گرفتار رسوم زمانه‌اند نه حقایقی جاودانه. نه مقدس اند، نه پایدار. ۵) می‌گویند این شرمگاه‌نمایی زنان، روح زمانه و رسم هنر مدرن است و نمی‌اندیشند که نه هر مدرنی نیکوست. فاشیسم هم پدیده‌ای بود کلاً و کاملاً مدرن! مارکسیسم هم... به‌علاوه دنیای مدرن حاوی گفتمان‌های گوناگون است. مگر ذاتی و گوهری دارد که به‌دست آنان افتاده و دیگر عقلا از آن بی‌خبرند؟ ازین گذشته اکنون که فیلسوفان دم از جامعه پست سکولار و مدرنیته های چندگانه (multiple modernities ) می‌زنند. ۶) می‌گویند حق آنان است که عریان شوند و بدن برهنه‌شان را به جنّ و انس و دیو و دد نشان دهند و نمی‌اندیشند که این هم حقّ آنان است که انتخاب دیگر کنند و آن را نشان ندهند. ۷) می‌گویند کسی حق قضاوت در باره برهنه‌شدنشان را ندارد و قضاوت‌گری را محکوم می‌کنند... نمی‌اندیشند که خود غرق در قضاوت‌اند و آن عمل را نیکو می‌شمارند و ملامتِ ملامت‌گران را بر نمی‌تابند. و با این قضاوت، درک ناقص خود از مقوله قضاوت نکردن را آشکار می‌کنند. ۸) می‌گویند برهنه‌شدن، تابوشکنی و سنت‌شکنی است و نمی‌اندیشند که نه هر تابوشکنی و سنّت‌شکنی نیکوست. اکنون کسی اگر بَرده شود یا برده‌گیری کند و آن را تابو شکنی بداند، محکوم به ملامت عقلاست. ۹) می‌گویند زن مالک بدن خویش است و حقّ هر‌گونه تصرّفی در آن را دارد و نمی‌اندیشند که این حق مالکیت، همچون حقوق دیگرست و محدود به حدودی است. هیچ‌کس حق ندارد به دلیل مالکیت بر بدن خویش، خود را به فروش برساند و بَرده دیگری شود و یا چشم خود را درآورد، یا تن به ذلّت بدهد. ۱۰) گفته‌اند عریان شدن بخشی از هنر مدرن است. به این می‌گویند مغالطه ارجاع معلوم به مجهول! عملی را که چند و چونش معلوم است، به مفهومی ارجاع می‌دهند، یعنی هنر، که هیچ تعریف ثابت و معینی ندارد، و بلکه از نظر بعضی دانایان مدرن و پسامدرن، دوران جدید دوران مرگ یا پایان هنر است ( از هگل گرفته تا آرتور دانتو و بسیاری دیگر) ۱۱) می‌گویند این کار مبارزه‌ای‌ست برای رهایی از مردسالاری و تبعیض جنسیتی. بلی، آن رهایی نیکوست، ولی راهش این نیست. می‌دانم بعضی از فمینیست‌ها بدن زن را قدرت زن انگاشته‌اند، و بدن‌نمایی و بی‌پروایی جنسی را از جنس قدرت‌نمایی شمرده‌اند (empowerment) اما این افسونی شیطانی است که باطلی را به حق می‌آمیزد و نشانی بهشت را از مسیر جهنم می‌دهد. قدرت زن در هنر و دانش اوست نه در نمایش شرمگاه او. ۱۲) درک و دانسته‌های این نافرهیختگان از فرنگستان سطحی و داوری ترازویشان سست است. چیزکی از ارتجاع و قرون وسطا شنیده‌اند. اغلب اینان نه یک‌روز به کلیسا رفته‌اند و نه یک‌بار به جدّ در کنفرانسی دینی با دانشمندان جهانی نشسته‌اند تا بدانند تاریخ و جامعه مغرب زمین تا چه اعماقی دینی‌ست. تاریخ آمریکا تاکنون یک رئیس‌جمهور آتئیست یا غیرمسیحی نداشته و کلیساها و دینداران، به جد و قوّت درکارند که چنین نشود. ✍عبدالکریم سروش @Kolbe_Andishe_Farhang
💠چرا رهبری اینقدر می‌گوید کتاب بخوانید؟ رهبری در ۱۲ ماه اخیر هفت‌بار در دیدارهای مختلف توصیه به کتاب خواندن کرده است. در این بازه زمانی هم برای معرفی دو کتاب یادداشت‌هایشان بر آن‌ها را به‌صورت عمومی منتشر کرده‌اند. در سخنرانی‌هایشان هم چند کتاب را برای خواندن معرفی کرده‌اند. یعنی هر پنج هفته رهبری به نحوی جامعه را به خواندن کتاب دعوت کرده است. چرا این موضوع یک مسئله مهم برای رهبری است؟ من جواب آن را از خواندم. آنجا که ایشان می‌فرمایند «من برخلاف بسیاری از افراد، از تشکیکات و ایجاد شبهه‌هایی که در مسائل اسلامی می‌شود با همه علاقه و اعتقادی که به این دین دارم به هیچ وجه ناراحت نمی‌شوم، بلکه در ته دلم خوشحال می‌شوم. زیرا معتقدم که این آیین مقدس در هر جبهه‌ای که بیشتر مورد حمله واقع شده با نیرومندی و سرافرازی و با جلوه و رونق بیشتری آشکار شده است. تردید پلکان است. خاصیت همینست که شک و تشکیک به روشن شدن آن بیشتر کمک می‌کند.» واقعیت هم همینست. انقلاب و اسلام حیاتش بر مدار است. علم و آگاهی سبب می‌شود تا حقیقت انقلاب برای فرد روشن شود. دانش مقوم انقلاب است و به همین دلیل رهبران انقلاب مبلغ کتاب و کتابخوانی هستند. دوم هم اینکه انقلاب اسلامی متکی به نظریه و دانش است. وقتی از انقلاب اسلامی ایران سخن گفته می‌شود بلافاصله برای معرفی و شناخت آن نظریه پردازان، آثار و کتاب‌های مهمی که در همان دهه پنجاه اسمشان زبانزد بود مطرح می‌شود مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای و... سر سلسله آن‌ها حضرت امام. قیمت و اهمیت این را می‌شود با بسیاری از جنبش‌ها، انقلاب‌های صورت گرفته در جهان یا حتی ضدانقلاب ایران مقایسه کرد. به همین دلیل هم هست که رهبری در دیدار دانشجویان به نسل جدید تازه نفس انقلاب توصیه می‌کند که آن‌ها «به یک تفکّر زیربنایی محکم احتیاج دارند. این نیاز قطعی آنها است؛ اگر مبانی معرفتی یک جوان، بخصوص جوان دانشجو مستحکم باشد، دل او قرص میشود، گام او استوار میشود،‌ حرکت او استمرار پیدا میکند، دیگر خستگی وجود ندارد. اطمینان دل موجب میشود که ایمان هم افزایش پیدا کند، خود ایمان اطمینان می‌آورد؛ اطمینان دل و سکینه‌ی قلب هم ایمان را افزایش میدهد. هُوَ الَّذی اَنزَلَ السَّکینَةَ فی‌ قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا ایماناً مَعَ ایمانِهِم» ما به چنین انقلابی که خویش را متصل به دانش می‌داند، خود را متعلق می‌دانیم. ✍کمیل خجسته @Kolbe_Andishe_Farhang
💠مديريت حافظه‌‌ افراد از نظر هوش، فهم، استعداد و حافظه با يكديگر اختلاف دارند. انسانهاى رشيد از حافظه خود بهره‌‌بردارى صحيح مى‌‌كنند، ولى آدمهاى غير رشيد ممكن است حافظه بسيار نيرومندى نيز داشته باشند اما نتوانند از آن استفاده كنند. آدم غير رشيد تصور مى‌‌كند حافظه يك انبار است، انبارى كه بايد دائماً آن را پر كند؛ هر چه پيدا كرد آنجا پرت كند، عيناً مانند انبار يك خانه كه احياناً وارد مى‌‌شوى مى‌‌بينى يك تكّه حلبى، يك قطعه فلز، يك ميز شكسته، يك صندلى شكسته در آنجا افتاده است. امّا آدمى كه رشيد باشد، در بهره‌‌بردارى از حافظه خود دقّت مى‌‌كند؛ اوّلين كارى كه انجام مى‌‌دهد عمل انتخاب است؛ يعنى حافظه خود را مقدّس مى‌‌شمارد، حاضر نيست هر چه شد در آن سرازير كند؛ حساب مى‌‌كند كه دانستن چه چيزهايى براى او مفيد است و چه چيزهايى بى‌‌فايده است؛ مفيدها را درجه بندى مى‌‌كند و مفيدترها را انتخاب مى‌‌كند، سپس آنها را به حافظه خويش مى‌‌سپارد آنچنانكه امانتى را به امينى مى‌‌سپارد؛ در خود سپردن دقّت مى‌‌كند، يعنى واقعاً و به طور دقيق و روشن آن را وارد ذهن مى‌‌كند و سپس تحويل حافظه مى‌‌دهد. مثلًا كتابى را مطالعه مى‌‌كند؛ يك بار مى‌‌خواند (انسان كتاب را بار اول به‌‌ قصد لذّت‌‌ مى‌‌خواند. در اين صورت نمى‌‌تواند در مورد مطالب كتاب، حساب و قضاوت كند)؛ دور دوم مى‌‌خواند (حتّى قوى‌‌ترين حافظه‌‌ها نيازمند است كه يك كتاب مفيد را لااقل دو بار پشت سر هم بخواند)؛ پس از آن، مطالب را تجزيه و تحليل و دسته‌‌بندى مى‌‌كند و هر مطلبى را با توجّه به اينكه از چه دسته مطالب است به حافظه مى‌‌سپارد. بعد كوشش مى‌‌كند كه كتاب ديگرى را در دستور مطالعه قرار دهد كه در موضوع كتاب پيشين است، و حتّى الامكان تا از موضوعى فارغ نشده است و در حافظه به صورت روشن و منظّم نسپرده است وارد موضوع ديگر نشود. اشتباه است اگر انسان يك كتاب را مانند يك سرگرمى مطالعه كند و قبل از آنكه مطالب كتاب درست جذب ذهن شده باشد و ذهن فرصت تجزيه و تحليل پيدا كرده باشد به كتاب ديگر و موضوع ديگر بپردازد؛ امروز كتب تاريخى، فردا روانشناسى و پس فردا مثلا كتب مذهبى مطالعه كند، همه مخلوط مى‌‌شوند و حكم انبارى بى‌‌نظم را پيدا مى‌‌كند. انسان رشيد كتابها و مطالبى را كه براى خود لازم مى‌‌داند، جمع مى‌‌كند، آنها را مكرّراً مطالعه و دسته بندى و سپس خلاصه مى‌‌كند. خلاصه را يادداشت و به حافظه خود مى‌‌سپارد؛ بعد به موضوع ديگر مى‌‌پردازد. چنين فردى اگر حافظه‌‌اش ضعيف هم باشد از آن حدّاكثر استفاده را مى‌‌كند و مثل كسى مى‌‌شود كه كتابخانه منظّمى با قفسه‌‌هاى مرتب دارد، كتابخانه‌‌اى كه هر قفسه‌‌اش به كتابهاى معيّنى در رشته خاص مربوط مى‌‌شود به طورى كه هر كتابى را كه بخواهد فوراً دست مى‌‌گذارد روى آن و آن را مى‌‌يابد؛ امّا اگر غير از اين باشد همانند آدمى است كه كتابخانه‌‌اى با هزارها كتاب داشته باشد امّا كتابها را روى يكديگر ريخته است؛ هر وقت كتابى را بخواهد دو ساعت بايد دنبالش بگردد تا پيدا كند. ✍استاد شهید مطهری- مجموعه‌آثار، ج‏۳، ص: ۳۱۵ @Kolbe_Andishe_Farhang
💠نعمتِ درد تعجب نکنید، درست خواندید. درد نعمت است. برخلاف تصور رایج که خواهان حذف کامل درد از جسم و زندگی است، بسیاری از دردها نعمت است. چرا؟ چون پیش‌آگهی بیماری است. آلارم یا همان زنگ خطر بدن است. اگر درد نباشد، ما هنگامی از بیماری خود مطلع می‌شویم که یا مُرده‌ایم یا برای درمان موثر خیلی دیر شده است. کسی را می‌شناختم که هیچ گاه دندان او درد نمی‌گرفت، ظاهراً به هر دلیلی عصب دندان نداشت یا کار نمی‌کرد، نتیجه چه بود؟ در میانسالی همه دندان‌هایش خراب شد و افتاد بدون اینکه از وجود خرابی دندان مطلع شده باشد. بنابراین سیستم عصبی در ساختار فیزیولوژیک ما، مهم‌ترین نقش را در آگاه کردن فرد نسبت به وجود بیماری و اقدام برای درمان آن دارد. همین پدیده در جامعه نیز هست. حکومت و یا حتی مردم باید دردها را احساس کنند و هر چه زودتر احساس و اقدام کنند، با هزینه و عوارض کمتری مشکلات را حل می‌کنند، تذکر نسبت به آن سیاه‌نمایی نیست. هر چه که سیستم عصبی ضعیف باشد و نظام مدیریتی نیز ناتوان در اقدام باشد، مشکلات و بیماری‌ها گسترش یافته و به مرحله غیر قابل درمان می‌رسند، چه بسا متاستاز کنند. اگر سرطان در درجات پایین شناسایی شود به نسبت ساده و ارزان قابل درمان است، و اگر متاستاز کند پرهزینه و کُشَنده خواهد بود. آنانی موفق‌ترند که کوچکترین علایم را جدی می‌گیرند. جامعه و ساختار رسمی ایران کمابیش دچار این مشکل شده‌اند، یا فاقد سیستم عصبی هشداردهنده هستند، یا دیر هشدار می‌دهند، یا انگیزه و توانی برای اقدام ندارند یا اگر هم برای درمان اقدام کنند، به جای مراجعه به پزشک حاذق، نزد دکترهای علفی می‌روند، و می‌خواهند سلول‌های سرطانی مثانه را با تزریق اسید نابود و درمان کنند!!(همان کاری که برخی کردند و مُردند) یا تجویزهای گیاهی می‌دهند. سیستم عصبی جامعه چیست؟ اول از همه رسانه آزاد و مستقل. اگر رسانه‌ای در بند حقیقت نباشد و واقعیت را بازتاب ندهد و خود را مشغول سیاست مبتذل جنگ روایت‌ها کند، فاقد توانایی برای انتقال مشکل است. وضعیت رسانه رسمی در ایران به گونه‌ای شده است که برخی از طرفداران ساختار هم علاقه‌ای به تبلیغ کالاها و خدمات خود در این رسانه ندارند، می‌دانند که نتیجه‌بخش نیست و حتی خود رسانه هم برای تبلیغ برنامه‌هایش به تابلوهای سطح شهر دخیل می‌بندد. دستگاه‌های اطلاعاتی جزء دیگر سیستم عصبی است. این دستگاه‌ها بجای انتشار عمومی در مجرای محدودتری درد را منتقل می‌کند. اتفاقاً دست آنان بازتر هم هست؟ چون هم دسترسی بهتری می‌توانند داشته باشند و هم در بیان و انعکاس آن به مقامات گشاده‌دست هستند. ولی به نظر می‌رسد که این بخش عصبی نیز در ایران به طور شایسته و بایسته کار نمی‌کند، چون غیر ممکن است که مشکلات جامعه در این ابعاد و اندازه منعکس شود ولی شاهد اقدامی جدی برای حل آنها نباشیم. این مشکلات و دردها دوگونه هستند، برخی مثل آب، جمعیت و محیط زیست کم‌کم مسأله می‌شوند، و روزی هم که بخواهند آن را درست کنند، هم پرهزینه است و هم اینکه خیلی طولانی و بلندمدت خواهد بود. برخی دیگر چنین نیستند، مثلاً اگر برق کم باشد می‌توان با سرمایه‌گذاری (به شرط وجود منابع مالی لازم) در زمان معقولی آن را تأمین کرد. مشکلات نوع اول خیلی مهم‌اند. برخی از آنها حتی بازگشت‌ناپذیر هستند. از جمله مسأله دینداری و التزام به فرهنگ دینی است. چند روز پیش دوست روزنامه‌نگاری که قدیمی هم هست تماس گرفت و اظهار نگرانی می‌کرد از اینکه در اطراف خودش میان اقوام و دوستان کسانی را می‌بیند که در حال عبور از این فرهنگ هستند. مسأله اصلی او مذهب به معنای دینداری رسمی نبود، معتقد بود که دین بخش مهمی از فرهنگ جامعه ماست، و عبور از آن، بدون این که چیزی جایگزین ان باشد، موجب خلاء فرهنگی و مشکلات بسیار خواهد شد. که درست هم می‌گفت. می‌گفت کسی که به دلیل بیماری حاضر نبود روزه‌اش را بخورد و ما هم می‌گفتیم این روزه بر تو حرام است و او گوش نمی‌کرد، حالا به جایی رسیده که مطالب وهن‌آمیز در باره دین و اسلام و... می‌فرستد. حالا سوال این است که با وجود چنین شرایطی چرا واقعیت جامعه منعکس نمی‌شود؟ چگونه کماکان سیاست‌های مواجهه با پوشش زنان بر مدار سابق می‌گردد؟ آیا دستگاه‌های اطلاعاتی گزارش‌های دقیق از وضع جامعه را بازتاب می‌دهند؟ سیستمی که اعصاب آن درست کار نکند، متوجه بحران‌هایش نیز نخواهد شد. کافی است که وضع فقر، نابرابری، آب، محیط‌زیست، مسائل و آسیب‌های اجتماعی، مهاجرت، دینداری و... به درستی توصیف و منتقل شود، در این صورت اطمینان دارم که خواب از چشم هر مسئول محترمی خواهد پرید. ✍️ عباس عبدی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠مراسم‌زدگی چه بر سر فرهنگ می‌آورَد؟ برجسته‌ترین نمودِ فعالیت فرهنگیِ رایج، چیزی‌ست که به مشهور است؛ گردهم‌آیی گروهی از افراد به مناسبتی در مکان‌هایی مانند سالن یا مسجد و حسینیه و به‌جای آوردن آداب، مناسک و ترتیبات خاص و مشخص. آیا ما به مراسم نیاز نداریم؟ چرا. حتماً نیاز داریم. مراسم می‌تواند موجب انسجام و همدلی و هماهنگی افراد شود. کارکردهای پنهان هم دارد که بسته به جهت‌گیری مراسم، قابل بررسی است. اما دو اتفاق، موجب سربرآوردنِ یک آسیب بزرگ و خطرناک به نام می‌شود: یک. همه‌ی شکل‌ها و امکان‌های کار فرهنگی به نفع مراسم فرهنگی تعطیل شوند و در پاسخ به هر نیاز فرهنگی‌ای بلافاصله یک پوستر چاپ شود و یک مراسم ترتیب داده شود و همین! دو. حتی همین مراسم‌ها هم همسان شوند؛ مخاطبان، سخنرانان و مداحانِ تقریباً ثابت و مشابه! مثلاً در شهری به بزرگی تبریز، هزار نفر به تناوب در همه‌ی مراسم‌ها شرکت می‌کنند و اغلب، همدیگر را می‌شناسند! باقی عناصر و ارکان هم تقریباً همین‌طورند. به این ترتیب، همه‌ی آن‌چیزی که به نام فرهنگ و امر فرهنگی و فعالیت فرهنگی می‌شناسیم، تحت‌الشعاع پدیده‌ای به نام «مراسم‌زدگی» قرار می‌گیرد. پدیده‌ای عادت‌شده، که به مرور، ارضاکننده هم شده است و بی‌آنکه خبردار شویم، پیله‌ای به دور ما کشیده و از اجتماع دورمان انداخته! بزرگترین پرسشی که می‌تواند فرهنگ را از بند مراسم‌زدگی رها کند این است که این‌همه مراسم‌ به کدام ما پاسخ می‌دهد؟ ما با مراسم، کدام مسائلمان را حل می‌کنیم و کدام گره‌ها را می‌گشاییم؟ اصلاً آیا مراسم برای پاسخ به مسئله است؟ آیا اساساً می‌توان از مراسم، چنین کارکردی متوقع بود؟ از پاسخ به این پرسش، فعلاً می‌گذریم. اما به‌نظر می‌رسد مراسم‌زدگی، بیش و پیش از هر چیزی، ما را از چند موضوع بنیادین در فرهنگ، دور و بی‌نیاز کرده است: یک. اندیشیدن و فکرورزی دو. مسئله‌مندی و ضرورت حل مسئله سه. تولید محصول وقتی مراسم، جای همه‌چیز را می‌گیرد، دیگر در شهرهایمان کرسی‌های فکر و اندیشه دیده نمی‌شود؛ هیچ بحث جدی فکری و فرهنگی به چشم نمی‌خورد؛ خبری از هیچ محصول فرهنگی درجه‌یک و الهام‌بخش و مردمانه‌ای نیست؛ و فهرست مسائل حل‌ناشده‌مان، بلند و بلندتر می‌شود. مراسم‌زدگی یا به تعبیر دقیق‌تر، اعتیاد به مراسم‌، پویایی را از فرهنگ می‌گیرد، مبانی را به فراموشی می‌سپارد، مخاطبان را مصرف‌کننده‌ بار می‌آورد، در برابر پیشامدها منفعل و مغلوب می‌کند، چشمه‌ی تربیت را می‌خشکاند. ✍روح الله رشیدی @Kolbe_Andishe_Farhang