eitaa logo
کلبه اندیشه و فرهنگ
550 دنبال‌کننده
259 عکس
854 ویدیو
171 فایل
تاملات و یادداشت های تحلیلی در حوزه فرهنگ، سیاست و حکمرانی @Kolbe_Andishe_Farhang ارتباط باما @mohsenmohammadi63
مشاهده در ایتا
دانلود
💠اکنون چه عذری هست؟ دیروز حمله مجدد تروریستی به حرم ملت ما و همشهری های ما را داغدار کرد و معلوم نبود اگر رشادت خادمان حرم نبود این فاجعه چطور رقم می خورد. این اتفاق تقریبا در چهلمین روز از اعدام مسببان حمله قبلی به حرم رخ داد که بعد از آن داعش بیانیه داد که انتقام خواهد گرفت. سوال من اما این است که چرا این تهدید توسط نهادهای امنیتی ما جدی گرفته نشد(هرچند اگر تهدید هم نبود، پیش بینی انتقام مجدد حکم عقل بود) و تدابیر لازم آن هم با نزدیک شدن چهلم اعدام تروریست ها اندیشیده نشده بود؟ چرا سیستم مدیریت امنیتی ما باید از یک منفذ، دو بار غافلگیر شود؟ بار نخست برخی اعلام کردند که علت این غافلگیری تمرکز بر کنترل اعتراضات بوده، اما اکنون چه عذری هست؟ استاندار فارس (که قبل از این دولت صرفا یک پزشک اصولگرا بدون تجربه اجرایی و امنیتی بوده و مانند بسیاری دیگر با منطق ملوک طوایفی منصوب شده) اگر همچنان بر مسند باقی بماند، معلوم نیست باید منتظر چه حوادث دیگری باشیم. در آخر برای شهدای این حادثه تلخ از خداوند مهربان طلب علو درجات و برای بازماندگان طلب صبر می کنیم. ✍سلمان کدیور @Kolbe_Andishe_Farhang
💠 به آن دلسوزنماهای سیستان مظلوم حالا برخی رسانه ای ها که نمی دانم به یکباره از کجا اعزام شده اند یاد سیستان افتاده اند! وقتی دیگر رمقی باقی نمانده است... فقط امیدوارم اندکی بفهمند و اگر کمکی نمی کنند کار را خراب تر نکنند! یادم هست اولین باری که به زابل رفتم، برای شرکت در نشست جنبش عدالتخواه دانشجویی در بهمن سال 84 بود. وقتی که در حاشیه نشست به روستاهای اطراف رفتیم و خانه هایی را دیدیم که با بادهای 120 روزه زیر شن رفته و خیلی ها مهاجرت کرده بودند غصه خوردیم و از مسوولان امر مطالبه و بر سرشان داد و فریاد کردیم! همان وقت برای تاکسی های عبوری، قاچاق دو گالن سوخت قانونی بود چرا که می گفتند مردم کار دیگری ندارند و می گفتند این دستور را قالیباف مسوول ستاد مبارزه با قاچاق کالا در آن وقت داده است. یادم نیست چندمین سفر بود ولی بار دیگر، محرم سال 92 بود که با گروه تبلیغی اخوت به زابل رفتیم. این گروه فقط تبلیغ نمی کرد و می رفت و با مردم و نخبگان می نشست. فهمیدیم اوضاع خیلی خراب است. دکتر کوهکن که در مرکز تحقیقات کشاورزی بود می گفت ما 15 سال قبل همایش هایی داشتیم و مساله آب زابل را مطرح کردیم. در زبان کارشناسان انتقاداتی جدی به چاه نیمه ها که محل ذخیره آب و تامین آب حیاتی شهر بزرگ زاهدان نیز می باشند نیز مطرح بود. همانجا وقتی صحنه غمبار ماهی های مرده از خشکسالی و قایق های به گل نشسته را دیدیم، تصمیم گرفتیم مساله را ضریب بدهیم. حاج محمد زاهدشیخ و دوستان دیگر تقبل کردند و یاسر عرب زحمت ش را کشید. مستندی ساخته شد به نام «ماهی ها در سکوت می میرند» و بعد هم کاری تخصصی درباره مسائل آن منطقه به نام «ماهی ها در سکوت نمی میرند» ساخته شد که بردیم و در برنامه های تلویزیونی مثل ثریا و.. ضریب دادیم و اکران های دانشگاهی گذاشته شد و... بعد از آن بود که طرح آبرسانی به 46 هزار هکتار از اراضی سیستان با دستور رهبری به مبلغ سه هزار میلیارد تومان آغاز شد و اجرا گردید که بنا بود سه ساله تمام بشود ولی ظاهرا هنوز در جریان است با اشکالاتی چند... حالا هم ده سال دیگر گذشته است. می شود پرسید چرا فرآیندهای تصمیم گیری در کشور ما اینطورند؟ چرا حتی امور حیاتی اینطور راحت مورد بی مهری واقع می شوند؟ همان موقع یادم هست برخی کارشناسان می گفتند که در دولت احمدی نژاد که تا سال 92 بود عمده مسوولان استانداری سیستانی بودند ولی رفتند و زاهدان نشین شدند و دیگر بحران اینجا برای شان اهمیت نداشت! مطالبه گران امروز همان مسوولان دیروز ند ولی خب در ایران کسی پاسخگوی اعمالش نیست! همه ساله از سیلاب ها، آبی بیش از حقابه هم وارد کشور می شد ولی استفاده درستی از آن نمی گردید. برخی آقایان که امروز مطالبه گر شده اند دیروز با دولت آمریکایی اشرف غنی همکاری کردند و در زابل کارخانه سیمان زدند و عضو هییت مدیره آن شدند تا بند انحرافی کمال خان ساخته شود! رسانه ای ها کجا بودند آن وقت؟ معترضین کجا؟ خب اینها حتی میزان فهم شما از مسائل و میزان بحران زایی را کنترل می کنند و در عین حال شما مدعی نخبگی هستید! اینکه خیلی از کارها تاخیر می افتند و به وقت ش انجام نمی شوند دلیل وضعیت بحرانی کنونی است. حالا هم که رییس جمهور با تهدیدی نسنجیده، دولت همسایه را تحقیر کرد و عملا وارد شدن آب را به تاخیر انداخت، برخی از دوستان رسانه زده و حتی برخی مدعیان عقلانیت و نخبگی یادشان افتاده که به رییس جمهور بگویند تهدیدت را عملی کن پس چه شد؟! خب مگر می شود با تهدید میان دو همسایه زندگی کرد؟! راه حل در خیلی مسائل بوده که حالا تلویزیون هامون دارد به صورت تخصصی آنها را بررسی می کند و البته گرفتن حقابه از افغانستان هم راه حل های خود را دارد که قطعا تهدید علنی نیست! درد بسیار است و از همه بیشتر اینکه عناصر رسانه ای ما خودشان بیش از دیگران رسانه زده و جوگیرند حال آنکه آنان باید حتی فهم مساله و ادبیات مطالبه را سامان بدهند ولی چه سود که خود از دایره عقلانیت خارج اند و خیلی دیر به یاد همه چیز می افتند. چرا؟ چون هیچ کدام بر هیچ موضوعی ولو کوتاه متمرکز نمی شوند و کارشناس همه چیز هستند! ✍علیرضا کمیلی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠همه می بازیم ...کمتر دعوا و منازعه‌ای را در کشور سراغ دارم که مانند موضوع حجاب پتانسیل ایجاد شکاف‌های اجتماعی ویرانگر و به یک معنا فروپاشی جامعه از درون را داشته باشد. یعنی شما به باقی منازعات جاری در کشور نگاه کنید، منازعه فقیر و غنی یا بعضا منازعه میان قومیت‌ها، میان مرکز و حاشیه و... هیچ‌کدام به‌اندازه حجاب نمی‌توانند منشأ نوعی فروپاشی اجتماعی از درون باشند. وقتی از فروپاشی اجتماعی حرف می‌زنیم منظور سست شدن مفهوم «ما»، ما ایرانی‌هاست که در ذهن افراد این جامعه وجود دارد. ...شما به‌عنوان دشمن خارجی این مملکت بگردید ببینید حکومت ایران را که عجالتا نتوانسته‌اید با هر ابزار و بهانه‌ای، از موضوع هسته‌ای تا تحریم‌ها از میدان به در کنید و به یک معنا نتوانسته‌اید شکستش دهید، حالا به این نتیجه رسیدید که پس چه کنید؟ گفتند لازم است تا این جامعه را از درون متلاشی و ویران کنیم، طوری‌که آدم‌های ساکن در این محدوده سرزمینی نتوانند کنار یکدیگر به شکل مسالمت‌آمیز و کم‌تنش زندگی کنند، یعنی گروه‌های مختلفی از مردم احساس کنند که اگر اسم اینها ایرانی است، من ایرانی نیستم و به عکس. ...حجاب در ایران فراتر از مذهب است و یک نظم فرهنگی عمدتا برآمده از مردسالاری ریشه‌دار در جامعه ایران از آن حمایت می‌کند که اگر مذهب هم نبود، اجازه و امکان اینکه این پوشش به شکل کشورهای غربی باشد ناممکن بود. بنابراین در ایران حجاب امری فرهنگی است، منازعه هم منازعه‌ای فرهنگی است، اقشار و گروه‌های مختلف عقاید متفاوتی در این زمینه دارند و این عقاید متفاوت درواقع در خودش پتانسیل تنش و منازعه دارد، اینکه آدم‌ها سر آن دعوا کنند مثلا بگویند در میهمانی‌ای که فلانی باشد من نمی‌آیم یا فلان‌جا حضور پیدا نمی‌کنم، درواقع پتانسیل منازعه اجتماعی است که افراد با عقاید و ارزش‌های متفاوت تاب و تحمل همزیستی مسالمت‌آمیز با دیگری متفاوت را در خود نمی‌بینند. ...تا زمانی که دولت اینچنین متجاوزانه به حوزه فرهنگ تعدی نکرده بود، جامعه خودش سعی داشت به‌صورت مسالمت‌آمیز این منازعه را تا حدی تعدیل کند و همزیستی مسالمت‌آمیز و کم‌تنش افراد با عقاید و ارزش‌های متفاوت را درکنار همدیگر امکان‌پذیر کند. آدم‌ها یاد گرفته بودند که مثلا اگر میهمانی‌ای بود که مشروباتی سرو می‌شد یا پوشش خانم‌ها در تعارض با ارزش‌های مذهبی بود، خانواده‌های مذهبی سعی می‌کردند تا حد امکان کم‌تنش و مسالمت‌آمیز برخورد کنند، مثلا می‌گفتند دیرتر می‌رویم، زودتر برمی‌گردیم و این‌طور نبود که میهمانی و عروسی فرد نزدیک خانواده‌اش را نرود که کدورتی میان خانواده‌ها ایجاد شود. طرف مقابل نیز همین‌طور سعی می‌کرد در چند ساعتی که خانواده مذهبی هستند، تا حدی رعایت کند. احترام نگه داشته می‌شد. اینها یاد گرفته بودند بدون تنفر و کدورت کنار یکدیگر زندگی کنند. متاسفانه ورود دولت همه تلاش‌های جامعه را به باد می‌دهد و به‌گونه‌ای به باد می‌دهد که این آدم‌ها دیگر توان تحمل همدیگر را نداشته باشند. ...وقتی حکومت ورود می‌کند به منازعات فرهنگی، تمام نفرت از ناکارآمدی حکومت، تمام آن بدبختی و مصائب ریز و درشتی که مردم درست یا غلط، علت‌العلل آن را حکومت تلقی می‌کنند، فرافکنی بر اقشاری می‌شود که حکومت از سبک زندگی آنها دفاع و حمایت می‌کند. حالا هر چقدر هم که این اقشار خود منتقد حکومت باشند. اما مردم عادی حس می‌کنند ظاهر برخی افراد و اقشار با ظاهر افراد موردپسند و حمایت حکومت یکی است، پس همین‌ها هستند که زندگی‌شان را نابود کرده‌اند. حالا چرا فرافکنی‌؟ چون حکومت و مسئولان حکومتی که قدرتمندند و دست مردم عادی به آنان نمی‌رسد، لذا همه آن نارضایتی و خشم و نفرت روی سر زن و بچه و پیر و جوان معمولی آوار می‌شود که صرفا ظاهرشان مشابه آن ظاهر و سر و وضعی است که موردپسند و حمایت حکومت است. ...حجاب منازعه فرهنگی است و شما دارید از این ابزار انحصاری اعمال خشونت دولتی که چه جریمه باشد و چه تعذیر و زندان، از این ابزار انحصاری در یک منازعه ماهیتا فرهنگی استفاده می‌کنید که عرض کردم چه پیامدهای ناگواری برای جامعه و عرصه اجتماعی دارد. مطمئن باشیم این منازعه‌ای که بخواهد با کاربرد خشونت انحصاری دولتی مغلوبه شود هیچ برنده‌ای نخواهد داشت، همه باخته‌اند. حکومت که از پیش به‌دلیل آن تضاد تاریخی دولت ملت و خشم و نارضایتی عمومی از ناکارآمدی‌ها در حوزه اقتصادی باخته است. مشکل این است که حالا با کاربرد ابزار انحصاری خشونت دولتی در این منازعه این خشم و نارضایتی و نفرت عمومی روی جامعه سرشکن خواهد شد و این‌بار جامعه ایران می‌بازد، آن «ما»ی فرهنگی از بین می‌رود. ✍بهاره آروین https://farhikhtegandaily.com/page/240974 @Kolbe_Andishe_Farhang
💠کاش هیچوقت جلوی هیچ دوربینی ظاهر نشود! این کاکویی که نامش را نمی‌دانم و نشانش هم...در یک قاب تار و مخدوش، در ظلمت شب، با یقه آبی و جامه زحمتکشی، با دست‌هایی به مثال جیب، تهی...به سمت یک ابلیس مسلح می‌رود، انتحاری و بی‌پروا، به حکم آن استاد که جهل از قواعد و اصولش می‌بارد به سوی «نفله شدن» حرکت کرده، یحتمل گفته صدی نودونه گلوله‌اش به شقیقه‌ام می‌مالد ولی اگر یک در صد نمالد، می‌مالمش به زمین...مالید، مثل بهترین کشتی تختی، پهلوان کوبیدش زمین...جسم‌هایی در صف انتظار زمین‌گیر شدن عمودی ماندند، جان‌هایی پاک بر تن‌هایشان سکونت یافتند... همین کاکویی که نامش را نمی‌دانم و نشانش هم...کاکو، خواستم بگویم کوله‌پشتی واژه‌هایم، انبان حرف‌هایم، ذهن بیقرارم؛ هیچکدام چیزی ندارد که به تو بگوید، تو بزرگتر از کلمات منی...فقط می‌خواهم مقابل هیچ دوربینی ظاهر نشوی، جواب هیچ خبرنگاری را ندهی، هیچوقت سیمایت آشکارتر از آن چند فریم لرزان و تاریک نشود، در پس پرده غیب بودنت را دوست دارم... وقتی از تمام انسان‌ها خسته می‌شویم، وقتی امید به بند آخرش بند می‌شود و ناامیدی تنها پاسخمان، می‌خواهم سیمای ناآشنایت را پشت کالبدهایی که نمی‌شناسم حدس بزنم...با خودم بگویم که هنوز چه مردانی پشت نقاب سادگی، بی میز و منصب، برادر مانده‌اند، داداش بزرگترمانند...کاکوی ما! من ایران را دوست دارم، به شکل غیرمنطقی و جدیدا غیراستانداردش...هنوز وقتی یکی مدال می‌گیرد و پرچم بالا می‌رود مثل دوران کودکی دور اتاق می‌دوم، وقتی تصاویر جنگ را می‌بینم از تاخیر به دنیا آمدنم شرمنده می‌شوم و دلم می‌خواهد کوچه‌ای از خرمشهر به خون من آزاد می‌شد، هرسال به سالگرد سقوط هواپیمای عباس بابایی که می‌رسیم جانم تیر می‌کشد که آشناترین هم‌زمین من به آسمان‌ها در آسمان ابدی شد، هربار جایی از شهر نو نوار می‌شود مثل یک توریست مقابلش خشکم می‌زند و با ذوق نگاهش می‌کنم، وطن مثل سیمای مادر است که لای چین و چروکش اصیل‌ترین زیبایی‌ها جا خوش کرده است...وقت‌هایی که هیچ امیدی نیست و توان پذیرش ناامیدی هم، به آدم‌هایی که نمی‌شناسمشان فکر می‌کنم، دانشمندانی که بیم ترور نگذاشته هیچوقت نامشان جایی ثبت شود، آدم‌هایی که با گردنی باریک‌تر از مو مقابل گردن کلفت‌ها ایستادند و جوری حذف شدند که گویی هرگز نبوده‌اند، همه آنها که خواستند و نتوانستند اما از خواستن، پشیمان نشدند، کاکویمان مرزش تا نتوانستن میلی‌متری بود و اگر نمی‌توانست اسمش لای فهرست روزانه قربانیان فراموش می‌شد، هیچوقت نمی‌فهمیدیم چه پهلوانی بوده... ایران من به شانه‌های استوار کاکوهایی تکیه داده که بعید است هیچوقت بشناسمشان! ✍محمدصادق فرامرزی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠شوک‌درمانی، هویت‌زدایی و اعتراضات در چارچوب برنامه‌ریزی توسعه مهم‌ترین مساله، ایجاد وفاق جمعی درباره حیاتی‌ترین دور باطل اصلی یعنی بازتولیدکنندگی توسعه‌نیافتگی است. مجموعه مطالعات نزدیک به ۵۰ ساله من درباره ریشه های تداوم توسعه نیافتگی در ایران می‌گوید هیچ عنصری در طول تاریخ ایران به اندازه خصلت شوک‌زدگی جامعه، عامل این مساله نیست. نظام تصمیم‌گیری‌های اساسی کشور متاسفانه به شوک‌درمانی اعتیاد یافته است و ریل‌هایی ایجاد کرده که منتهی به قهقرا و سقوط و انحطاط می‌شود و هر روز که می‌گذرد، هم هزینه اصلاح بالا می‌رود و هم احتمال در مسیرهای بدون بازگشت افزایش می‌یابد. جامعه ما بیش از صد سال است که به نوسانات قیمت نفت و شوک‌های ناشی از آن عادت کرده است و در اسارت آن قرار دارد و نمی‌تواند از آن بیرون بیاید. هر چقدر که به سال‌های جدید نزدیک‌تر می‌شویم شوک‌های دیگری هم می آیند که یکی از دیگری خطرناک‌تر و فاجعه‌ساز‌تر شده‌اند. مثل شوک تحریم، شوک پاندمی و از همه مخرب‌تر شوک‌های مربوط به سیاستگذاری‌های نابخردانه در قیمت‌های کلیدی و اساسی. از دریچه اندیشه توسعه، وقتی شوک به جامعه وارد می کند جامعه احساس گسستگی از هویت خود را پیدا می کند. این که می بینید در کانون‌های تصمیم‌گیری کشور، نفوذی پیدا می‌شود دلیل دارد. در واقع اندیشه توسعه می‌گوید ایجاد شوک، هویت‌زدایی می کند و فرد در جامعه برایش منافع ملی در حاشیه قرار می‌گیرد. او با شوک، موقعیت و جهت را از دست جامعه می‌گیرد و نمی‌داند چه می‌کند و بایسته‌های برخورد با شرایط کنونی چیست و مساله مهم‌تر این است که شوک باعث می‌شود که مخاطبانش به هر چیزی تن بدهند. در شرایط شوک‌زدگی جامعه و مسئولان کلیدی کشور، تصمیم‌ها و انتخاب‌ها آشفته و اکنون‌زده می شود. جامعه اکنون‌زده از گذشته خود گسیخته و نسبت خود را با آینده حذف کرده است. تمام مشخصه‌های این جامعه را در فرآیند برنامه‌ریزی توسعه می‌بینید. آنچه که ما در نهایت اخلاص و ارادت و خضوع به نظام تصمیم‌گیری کشور گوشزد می‌کنیم این است که مرحله پس از شوک، آنومی است یعنی ناهنجاری و بی‌هنجاری است. این که برخی در این حکومت روی زلف خانم‌ها این همه انرژی می‌گذارند و بعضا از مسائل حیاتی مملکت غفلت می‌شود؛ این یک نشانه است که ما به سمت مناسبات آنومیکِ خطرناک حرکت می‌کنیم و من بی‌پرده و مشفقانه می‌گویم که سطح آنومی در نظام تصمیم‌گیری‌های اساسی کشور به مراتب خطرناک‌تر از سطح آنومی در سایر اقشار جامعه است. مسیر این طور است "شوک – آنومی – فروپاشی"! به صراحت می‌گویم که آنومی را در رفتارهای نظام تصمیم‌گیری و تخصیص منابع کشور می‌بینیم و مشخصه‌های فراوانی درباره این آنومی وجود دارد! مثلا با تصمیم‌گیرندگانی روبرو هستیم که خود سیاست تورم‌زا انتخاب می‌کنند و بعد که عوارض این سیاست برملا شد، خودشان اپوزیسیون می‌شوند و اعتراض می‌کنند که این چه بساطی است! و متوجه نیستند که کارهای خودشان این بساط را سر کشور آورده است. ✍فرشاد مومنی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠کار دشوار حکمرانی چرا رهبر انقلاب در موقعیت‌های مختلفی اصل حفظ وحدت و آرامش و امنیت روانی مردم را بر همه چیز اولی می‌دانند. حتی زمانی‌که درست و غلط ماجرا آشکار است؟ جملاتی از معظم‌له در ماجرای یکشنبه سیاه مجلس(بهمن ۹۱) را مرور کنیم: "این کار بدی بود، این کار نامناسبی بود؛ اینجور کارها، هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون است، هم خلاف اخلاق است، هم تضییع حقوق اساسی مردم است. یکی از حقوق اساسی مهم مردم این است که در آرامش روانی و در امنیت روانی زندگی کنند؛ در کشور امنیت اخلاقی برقرار باشد... توقع بنده از مسئولین این است که حالا که رفتار دشمن شدت پیدا کرده است، شما هم رفاقتهاتان را با هم شدت بدهید و بیشتر با هم باشید. تقوا، تقوا، تقوا، صبر، میدان ندادن به احساسات سرکش، ملاحظه‌ی مصالح کشور، متمرکز کردن همه‌ی توان و نیرو برای حل مشکلات مردم و مشکلات کشور؛ این توقع ماست." امیرالمؤمنین علیه‌السلام در توضیح دلیل سکوتش در ماجرای غصب خلافت که مهمترین و کلیدی‌ترین موضوع تاریخ اسلام است، فرمود: «و ایمُ اللّه، لولا مَخافةُ الفُرقَةِ بَیْنَ المسلمینَ ، و أن یَعودوا إلَی الکفرِ و یَعْوَرَّ الدِّینُ، لَکُنّا قد غَیّرْنا ذلکَ ما استَطَعْنا... سوگند به خدا اگر بیم آن نبود که مسلمانان پراکنده شوند و به کفر بازگردند و دین صدمه ببیند، بی‌گمان تا آن جا که توان داشتیم این وضع را دگرگون می‌ساختیم.» «فَرَأیْتُ أنَّ الصَّبْرَ عَلی ذلِکَ اَفْضَلُ مِنْ تَفْریقِ کَلِمَةِ الْمُسْلِمین»: دیدم صبر از تفرق کلمه مسلمین بالاتر است. کار دشوار حکمرانی، تشخیص اولویت‌ها در جهت حفظ اصلی‌ترین چيزهاست. تشخیص درست از غلط فقط مقدمه‌ی بصیرت است. تشخیص اولویت‌ها و شیوه رفع تزاحم امور و قدرت ترجیح مصالح بر خودخواهی و نفع شخصی و جناحی، کار دشوارتری است. ✍وحید یامین پور @Kolbe_Andishe_Farhang
💠شهبازی، گلزار و خدماتی شاهچراغ؛ 🔻درباره رخدادهای اخیر صدا و سیما تنش‌ها و بحران‌های صدا و سیما همواره استعاره‌ایست از وضعیت حکمرانی و لذا پرداختن به آن به عنوان موضوع دانش به‌شدت مهم است و اینکه امثال ما به عنوان منتقدان فرهنگی نسبت به سرنوشت یکی از مهم‌ترین نهادهای ملی(!) بی‌تفاوت شده‌ایم اصلا نشانه خوبی نیست؛ و اما در مقام اختصار: رسانه ملی باید متعلق به همه بوده و سلایق مختلف (به شکل نسبی البته) در آن جا داشته باشند. اساسا طرز فکر امثال شهبازی‌ها ضد تکثر است. برای همین قبلا هم نوشتم جلیلی ها اساسا نمی‌توانند متولی رسانه «ملی» باشند. آیا باید رشیدپور و گلزار به تلویزیون برگردند!؟ اگر همه سلایق (به شرط احترام به امر ملی) قرار است بیایند، چرا که نه! اما اگر همه سلایق اجتماعی و سیاسی قرار است سرکوب شوند، آوردن دو مطرب (entertainer)، فقط نشانه تزویر، ندانم‌کاری، فرصت‌طلبی و پاچه‌خواری از موضع ضعف است. جلیلی‌ها سال‌هاست علیه سلبریتی و جریان روشنفکری و ... شعار دادند. اینها اساسا هویت خودشان را در نفی این دیگری‌ها [شبه روشنفکری+ تهران‌نشین‌ها و سلبریتی‌ها] تعریف کردند! حالا که خودشان بر مسند نشسته‌اند و دیدند بین شعار[های فردیدی+مکتب فرانکفورتی+ صحیفه امام] و عمل [خزانه خالی+ مخاطب نداشته+ فشار سیاسی] تفاوت زیاد است، دقیقا دارند همان کاری را می‌کنند که قبلی‌ها می‌کردند. خوب فرق شما با بقیه چیست؟ این دوستان واقعا می‌خواهد این فرایند را به عنوان مصداقی از «تحول» به ما بفروشند؟ اینها نشان دادند از علی عسگری هم بی‌کفایت‌ترند. با همه این اوصاف آیا اساسا سپردن دو برنامه سرگرمی به دو سلبریتی پا‌ به سن گذاشته می‌تواند بحران مخاطب کم صدا و سیما را حل کند؟ بعید است. این یعنی این دوستان حتی نمی‌توانند در چارچوب ذهنی خودشان «حل مسئله» کنند. ریشه بحران ریزش مخاطب صدا و سیما در جای دیگری است و با این وصله‌پینه‌های موقتی از موضع ضعف، مسئله حل نمی‌شود، فقط بحران تشدید می‌شود که شد! موضع شهبازی‌ که بقیه نباید بیایند با منطق جریان [اسلام‌گرای استیت‌گرای] ضد تکثری که آنها از آن بر خواسته‌اند اصول‌گرایانه و شجاعانه است؛ درست! ولی به همان اندازه فاشیستی و انحصارگرایانه است. شهبازی‌ها می‌گویند فقط ما باشیم! و البته علی فروغی به آنها می‌گوید: «این درست است که فقط باید ما باشیم ولی بودن انحصاری ما هم خرج دارد! من باید بتوانم حقوق آخر ماه شما را بدهم یا نه؟ پس بیایید مصالحه کنیم: شما مواضع تند سیاسی را بگیرید و اجازه بدهید در کنار شما چند مطرب «پول‌ساز» بی‌خطر هم باشند. این شکلی ما می‌توانیم در بازنمایی امر سیاسی انحصارگرایانه و در بازنمایی امر فرهنگی کمی بازتر ظاهر شویم!» این شگرد و استدلال نخ‌نما شده و مزورانه همیشگی فروغی است که البته عمل‌گرایانه است و موضع شهبازی در بستر همین منطق آرمان‌گرایانه! در واقع شهبازی با موضوع‌گیری شجاعانه و در عین حال فاشیستی خود تناقض بزرگ جریان مدعی و در عین حال پوچ حزب‌الهی خودش را بار دیگر برملا ساخت؛ جریانی که در لحظه نقد و شعار در آسمان‌هاست و در لحظه عمل دقیقا همان کاری را می‌کند (و البته با شتاب بیشتر) که روزی آن را نقد می‌کرده؛ و این عارضه جمهوری اسلامی به روایت اصول‌گرایان است: غرب بد است، برجام و مذاکره بد است، بدحجابی بد است، ساواک بد است! اما ما که به قدرت می‌رسیم هم با غرب مذاکره می‌کنیم هم برای جامعه ایران‌مال و شاپینگ‌مال می‌سازیم هم در موضع حجاب با کمی ترفند و بازی کوتاه می‌آییم و هم ...! بنابراین با منطق جلیلی‌ها عملا تحقق امر ملی غیر ممکن است و ادامه سیطره این جریان فقط و فقط بحران‌های امنیتی را در آینده به همراه خواهد داشت که هزینه آن را باید عاملان امنیتی و امثال خدماتی کنتراتی حرم شاهچراغ [بخوانید مردم عادی] متحمل شوند. موضع‌گیری شهبازی در منطق اصول‌گرایان، اصول‌گرایانه و شجاعانه بود و در منطق کلان امر ملی انحصارگرایانه و پوپولیستی؛ و بازگشت امثال گلزار و رشیدپور در فقدان تکثر نسبی و واقعی حاکم بر رسانه ملی بیشتر تداعی‌گر حماقت و تزویر است تا درایت و تدبیر و اساسا نمی‌تواند حل مسئله کند. 📎 پی‌نوشت: یک نفر در یکی از نهادهای انقلابی لابی کند مثل همیشه یک ۲۰۰ میلیارد رانتی دیگر به وحید جلیلی و در چارچوب جایی مثل همان حسینه هنر و جبهه فرهنگی انقلاب بدهند و بگوید شما هم مثل اوج برو چند تا فیلم و سریال بساز که در آن حزب‌الهی‌ها و روستایی‌های طرفدار نظام قهرمان هستند و ضد قهرمان‌ها همه جاسوس و غرب‌زده و دیوث و مخنث! اگر این اتفاق بیفتد به نظرم لطف بزرگی است چرا که بعد می‌توانیم ببینیم آیا جلیلی که این چنین با پرخاش و بی ایدگی مثال‌زدنی خود جبلی را به کرنش خود در آورده، دست از صدا و سیما بر می‌دارد یا خیر؟ ✍میلاد دخانچی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠لزوم توجه به قشر خاکستری؛ مقدمه‌ای درست در استدلالی نادرست به نفع بازگشت سلبریتی‌های دوگانه‌سوز وقتی برخی از تحلیل‌هایی را که در چند روز اخیر در باب مسئله بازگشت آقای رشیدپور به سازمان، بالا و پایین می‌کنم، در گروهی از تحلیل‌ها که به نفع بازگشت این آقا و امثال ایشان به سازمان طراحی شده، به مقدمه‌ای نسبتا مشترک برمی‌خورم مبنی بر این که: رسانه ملی در طراحی و اجرای برنامه‌هایش، بایستی ضرورت توجه به قشر خاکستری را مدنظر داشته باشد بعد می‌آیند یا مستقیم و یا با واسطه، این مقدمه را به مقدمه دیگری گره می‌زنند که آقای رشیدپور و سلبریتی‌هایی نظیر ایشان، می‌توانند ارتباط میان سازمان و قشر خاکستری را تضمین کنند و در نهایت این طور نتیجه می‌گیرند که جای امثال آقای رشیدپور در سازمان خالی است و ایشان بایستی به سازمان برگردند... در مواجهه با مقدماتی که در استدلال فوق کنار هم چیده شده‌اند، این نکته در ذهنم پدیدار می‌شود که: به شخصه اصل لزوم ارتباط‌گیری سازمان با قشر خاکستری را کاملا بدیهی می‌دانم اما مسئله اساسی این جا است که آیا این ارتباط‌گیری با قشر خاکستری تنها منوط به آمد و رفت یک گروه خاص از سلبریتی‌ها به سازمان است؟ یعنی اگر امثال آقای رشیدپور، گلزار یا فردوسی‌پور در سازمان حضور نداشته باشند، بایستی ارتباط سازمان با قشر خاکستری را غیرممکن تلقی کنیم؟ حدس حقیر این است که موافقان بازگشت امثال آقای رشیدپور به سازمان، در پاسخ به سوال فوق، این طور جواب بدهند که: بد یا خوب، قالب یک سری از محتواهای رسانه‌ای پرطرفدار به هویت شخصی برخی از سلبریتی‌ها گره خورده فلذا سازمان ناچار است تا در راستای احیای این قالب‌های پرطرفدار رسانه‌ای که عبارت اخری احیای مرجعیت سازمان می‌باشد، دست به دامان این هویت‌های شخصی شود و راه را برای حضور دوباره ایشان در سازمان هموار کند... خب در مواجهه با پاسخ فوق، دوباره این سوال برای حقیر ایجاد می‌شود که: برچه اساسی بایستی استراتژی غلط سازمان در گره زدن قالب‌های خاص محتوای رسانه‌ای به هویت شخصی عده‌ی بخصوصی از سلبریتی‌ها را معادل با این بگیریم که لزوما ذائقه رسانه‌ای مخاطب نیز به صورت برگشت ناپذیری به این استراتژی غلط گره خورده؟ به عبارت دیگر چرا به کمی عقب‌تر برنگردیم و از خودمان نپرسیم اصولاً حرکت همین سلبریتی‌های شاخص در صدا و سیما، چگونه آغاز شد و براساس چه شاخصه‌های بخصوصی پیش رفت که منجر به مرجعیت ایشان در قالب‌های خاصی از محتوای رسانه‌ای شد؟ خب چرا در برهه کنونی نیز نیاییم به جای تزریق مسکن‌گونه‌ی سلبریتی‌های معلوم‌الحال به بدنه سازمان، همان مولفه‌های شاخص جذب مخاطب را ناظر به اقتضائات حاضر جامعه، به روز نکنیم و براساس آن، ریل‌گذاری جدیدی در حوزه برنامه‌سازی برای قشر خاکستری را در پیش نگیریم؟ راستش گمان حقیر بر این است که اگر ما به راستی دغدغه‌ی ارتباط سازمان با قشر خاکستری را داریم بایستی فراتر از دعواهای مقطعی و مصداقی برسر آمد و رفت سلبریتی‌های معلوم‌الحال به سازمان، دیدمان به ماجرا را گسترده‌تر کنیم و سوالات و دغدغه‌هایی اساسی‌تر نظیر این را وسط بگذاریم که: آیا اساسا سازمان صدا و سیما، از کلان منطق و کلان سناریوی مشخصی در ارتباط‌گیری با اقشار مختلف جامعه من جمله قشر خاکستری برخوردار است؟ آیا اساسا سازمان صدا و سیما، از طرح و منطق مشخصی برای جذب و تربیت نیروی انسانی مورد نیاز در اجرای این کلان سناریوی خود در طراحی فرم و محتوای برنامه‌هایش برخوردار است؟ اگر بله، که خب آقایان بیایند دقیقا توضیح بدهند که اصل مطرح شدن ایده‌ی بازگشت سلبریتی‌های معلوم الحالی نظیر آقای رشیدپور، چه نسبتی با کلان سناریوی محتوایی و تربیت نیروی انسانی سازمان دارد اگر هم نه، خب آیا به واقع بازگشت این‌گونه‌ی امثال آقای رشیدپور به سازمان، گامی در جهت استقرار چنین منطقی بر مدیریت آن است یا این که چنین آمد و رفت‌هایی، تنها به وضعیت سر در هوای سازمان دامن می‌زند و نهایتا همین ارتباط کج‌دار و مریز سازمان با قشر خاکستری را نیز مختل خواهد نمود؟ ✍محمدحسین شیرخدایی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠آدرس‌های غلط در مسیر تحول 🔻نکاتی درباره خطر ارتجاع صداوسیما در حوزه برنامه‌سازی بخش اول: تیم جدید مدیریت صداوسیما، مأمور به «تحول» در رسانه ملی است. سندی برای این تحول نوشته شده که تایید رهبری نظام را دارد. تحول، هر چه باشد، این نیست که همان چهره‌های سابق، آنتن اصلی، ساعات طلایی، پول‌های کلان، کم‌ترین خط قرمزها و بیشترین توجه‌ها را داشته باشند؛ و افراد انقلابی را در گوشه و کنار سازمان به شکل پراکنده مشغول ساختن و پخش ویژه‌برنامه و خرده‌برنامه کنیم و همواره در یک استضعاف مضاعف نگه داریم. اگر بنا بر این بود، مدیریت قبلی، همین کار را می‌کرد و قطعاً برای انجام این کار شایسته‌تر بود. طبق سند تحول، راهبرد تلویزیون در دوره جدید، مدیریت «خط سبزی» به جای «خط قرمزی» است. خط سبزی یعنی مجری‌ها و برنامه‌ها، به نحو ایجابی با اصول انقلاب مستضعفان، جمهوری اسلامی و سیاست‌های رسانه ملی، سازگار و یگانه باشند. ورود چهره‌هایی به عنوان مجری، که نه‌فقط خط سبزی نیستند، بلکه در مشی و مرامشان مراعات خطوط قرمز را هم نکرده‌اند، چه توجیهی دارد؟ آنتن دادن به کسی که از نمایش سبک زندگی متعفنِ اشرافی خود (سبکی از زندگی که یک درصد مردم هم شبیه آن نیستند) ابایی ندارد، آیا به معنای میدان دادن به سلایق گوناگون و احترام به کسانی است که «مثل ما فکر نمی‌کنند»؟! ریختن میلیاردها تومان به پای آن مجریِ پروازی از کیش که اگر بگوییم به نظام و رسانه‌اش نیش و طعنه نزده (که زده) و عذرخواهی هم نکرده، چه معنایی می‌دهد؟ کسی که تذبذب و «شل‌کن‌سفت‌کن» جزو شخصیت و تاکتیک اوست و با همین ابزار مدام کاسبی ثروت و شهرت کرده و در بزنگاه‌ها پشت مردم و نظام را خالی کرده است. آیا تصور می‌کنیم همین که طرف به تلویزیون بیاید به معنای این است که خودش را کاسب جلوه داده و خراب کرده؟! به‌فرض که طرف خودش را لجن‌مال کند. شما با این کسی که اعتبارش را اینطور از دست داده، می‌خواهید چه پیام مؤثری منتقل کنید؟ ورود چنین چهره‌هایی، یا برای تلویزیون مخاطب نمی‌آورد و برنامه این چهره‌ها شکست می‌خورد (مثل همان برنامه شکست‌خورده و پرخرجِ همین مجری به نام «اتفاق») که مصداق آش نخورده و دهان سوخته است؛ یا می‌تواند «عددِ» مخاطبان این برنامه را افزایش دهد؛ که در این صورت باید گفت مطمئن باشید این «عدد» به حساب مردم و نظام واریز نخواهد شد. مردم نه فرشته‌اند، نه شیطان. باید دید هر برنامه‌ای چه وجهی از مردم را فراخوانی می‌کند. اگر شما صفات حمیده و فضائل انسانی و درک سیاسی مردم را فراخوانی نکنید، افزایش عدد مخاطبان، به حساب جمهوری اسلامی که پرچمدار فضائل و ارزش‌های انسانی و اسلامی است، واریز نمی‌شود و آنچه «سرمایه اجتماعی» می‌پندارید، افزایش پیدا نمی‌کند. یقین بدانید که بین پخش «سیم آخر» و «پانتولیگ» و افزایش مشارکت در انتخابات یا رأی‌آوری یک جریان در انتخابات، رابطه‌ای وجود ندارد! مخاطب، عدد نیست. وقتی مخاطب را عدد فرض می‌کنیم و از کاهش این عدد می‌ترسیم، دست به خودکشی رسانه‌ای می‌زنیم. کاهش مخاطبان تلویزیون، معلول عوامل متعددی است که ناگهان در سه‌چهار سال گذشته، همه با هم به وقوع پیوسته است. اولی، رشد فضای مجازی و گوشی‌های هوشمند است که الگوی مصرف رسانه‌ای را به‌شدت تغییر داده است. دومی، برآمدن پلتفرم‌های تماشای فیلم و سریال و کوچ چهره‌های رسانه‌ای به سمت آنهاست که بیشتر جذابیت پولی دارد. سومی، در دسترس بودن همواره و همیشگی این پلتفرم‌ها برای مخاطب است. چهارمی، شوک ناگهانی که به واسطه توهم سقوط نظام در طبقه هنرمندان و چهره‌های رسانه‌ای ایجاد شد و به بریدن آن‌ها از تلویزیون انجامید. وقتی رسانه از برنامه‌ها و چهره‌های قبلی خالی می‌شود، آوردن برنامه‌ها و چهره‌های جدید یا ساختن آن‌ها زمان‌بَر است. آسان‌ترین راه هم آوردن چهره‌های سابق (آن هم شاذترین‌شان) و ریختن امکانات و توجهات به پای آن‌هاست که ظاهراً تلویزیون این راه را برگزیده است. ‌✍️⁩ سید علی سیدان @Kolbe_Andishe_Farhang
💠آدرس‌های غلط در مسیر تحول 🔻نکاتی درباره خطر ارتجاع صداوسیما در حوزه برنامه‌سازی بخش دوم: آوردن چهره‌های سابق، خصوصاً آن‌هایی که مشکل‌دارند، به یکی دو تا چهره ختم نمی‌شود. این ایده، تا وقتی که تمام آنتن تلویزیون را نبلعد، متوقف نمی‌شود. این، یعنی «ارتجاع». یعنی مدیریت «تحت ضابطه» به جای مدیریت «رو به آرمان». سبک زندگی غیرمردمی، ضدمردمی، لاکچری، رفاه‌زده و شادخوار برخی چهره‌ها، توان تاب‌آوری واقعیت‌های این انقلاب و این مردم و این نظام را ندارد و قطعاً در آزمایش‌های آینده، هزینه‌های سنگینی را به امنیت ملی ما تحمیل خواهد کرد و مگر ندیدیم که پارسال همین اتفاق افتاد؟ سلبریتی‌هایی که ذیل عنایات خاصه مدیریت فرهنگی، در گلخانه‌های امنیتی و طبقاتی زندگی کردند، ناگهان در بلوای 1401 توهماتشان را به جامعه تزریق کردند و خودشان و مردمشان را به زحمت انداختند. چندتایشان هم تا توانسته بودند سیستم اقتصاد فرهنگ و سیستم امنیتی را دوشیده بودند، از کشور گریختند. باید از توهمی به نام «مدیریت سلبریتی‌ها» خارج شد. البته هر کس مشهور باشد، سلبریتی نیست. سلبریتی، کسی است که سبک زندگی و منافعش با اِتراف و تکاثرِ سرمایه‌داری عجین شده است. نمی‌توان نمادهای این سبک زندگی را وارد تلویزیون کرد و بعد انتظار داشت برای ما «سرمایه اجتماعی» تولید کنند. با دست‌فرمان کنونی، قطعاً حذف افراد برآمده از این سیاست، در سال‌های آینده با هزینه‌های بیشتری همراه خواهد بود. چهره‌های رفاه‌زده و لاکچری، همان توهمی را به گروه‌هایی از مردم القا می‌کنند که نتیجه‌اش می‌شود فتنه 88 و بلوای 1401. امر فرهنگی را نمی‌توان از امر سیاسی تهی کرد. شما هر چه در فرهنگ بکارید در میدان رسمی سیاست و امنیت درو خواهید کرد. تلویزیون، با همه تبلیغاتی که علیه آن می‌شود، هنوز به آن اعتبار که رسانه نظام اسلامی است، پیامش پیام دین و نظام اسلامی قلمداد می‌شود. به همین دلیل، اگر پیام مخربی از آن صادر شود، نمی‌توان گفت این دشمنان فلان‌فلان‌شده می‌خواهند مردم را منحرف کنند. نفوذ این پیام منحرف‌کننده، چندبرابر پیام رسانه‌های معاند خواهد بود. خودمان کردیم و خودکرده را تدبیر نیست. اگر به دنبال ساختن برنامه «قله» هستیم؛ یعنی برنامه‌ای که مخاطب حداکثری با خود بیاورد، لازم نیست از اندوخته‌های بحران‌آفرین مدیریت‌های قبلی بخوریم. این کارها پس از تجربه چهل سال، یک فرصت‌سوزی و آینده‌سوزی سهمگین است. همین چهره‌های موجود، مگر از روز اول چهره بودند؟ زمینه مناسبی برایشان پدید آمده که می‌توان از مدل آن برای ساختن چهره‌های جدید و متعهد به مردم الگوبرداری کرد. در این یادداشت نمی‌توان همه ایده‌های ساده اما معطل‌مانده را فهرست کرد. فقط برای اینکه از آدرس‌های غلطی که برای قله‌سازی داده می‌شود جلوگیری کنم و منظورم را برسانم با یک مثال خواهم گفت که چگونه می‌توان برنامه قله ساخت و چنین برنامه‌ای چه ویژگی‌هایی دارد. یکی از قالب‌های متداول در دنیا که مخاطبان زیادی دارد، «تاک‌شو» یا همان برنامه گفت‌وگومحور است. ما همین حالا نمونه‌هایی از تاک‌شو در تلویزیون داریم اما هیچ‌کدام نمی‌تواند مخاطب عمومی بیاورند. چرا؟ چون یا موضوعات این برنامه‌ها تخصصی است و عمومی نیست؛ یا پایدار و مستمر نیست و در طول زمان تبدیل به برند نمی‌شود؛ یا صراحت و شجاعت در طرح مسائل ندارد؛ یا برنامه زنده نیست و تصنعی و تحت کنترل به نظر می‌رسد؛ یا مهمانان برنامه ضعیف و دست‌چندم هستند؛ یا مجری برنامه نابلد و بی‌اعتقاد به کارش است؛ یا ساعت پخش خوب ندارد؛ یا پیوست فضای مجازی ندارد؛ یا همه این‌ها را با هم ندارد! شما 18 شبکه سراسری دارید اما یک برنامه گفت‌وگومحور استاندارد با موضوعات عمومی ندارید! چرا؟ چون نمی‌خواهید داشته باشید! همین فردِ مورد دعوا در قضیه اخیر، مگر چگونه چهره شد؟ با اجرای برنامه «شب شیشه‌ای» و «مثلث شیشه‌ای» که برنامه‌هایی «زنده» در ساعت طلایی آنتن بود؛ با مهمان‌های متنوع، عمومی و طراز یک. همراه با کمی چالش و صراحت و شجاعت در طرح پرسش. البته همراه با یک مجری متوسط که آن زمان مشهور نبود و با همین برنامه مشهور شد. استمرار و پایداری در برنامه‌ها، تمرکز دادن مخاطب و پرهیز از تشتت به‌ویژه در آنتن، صراحت و شجاعت در طرح بحث، توجه به قالب‌های پایه و امتحان‌پس‌داده تلویزیون، زنده بودن برنامه‌ها، استعدادیابی و اعتماد حداکثری به استعدادهای جدید انقلابی، توجه به برنامه‌های عمومی از نظر موضوع و پیوست فضای مجازی به‌منظور چرخیدن برنامه‌ها در فضای وب. این‌ها مؤلفه‌هایی است که می‌تواند برای ما برنامه قله بسازد. قالب‌های دیگری هم هست که می‌توان همین مؤلفه‌های کلی را بر آن‌ها اطلاق کرد و برنامه پرمخاطب ساخت که شمارش آن از حوصله متن خارج است. به خود و دیگران آدرس غلط ندهیم! ✍️⁩ سید علی سیدان @Kolbe_Andishe_Farhang
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 انتخابات آزاد 🎥مصطفی تاج زاده شما صاحب مردم نیستید، وکیل مردم هستید و هر آنچه خواسته موکل باشد ،وکیل باید انجام دهد. صاحب مملکت مردم هستند، نه شما ... اگر واقعا باور دارید که مردم هوادار شما هستند، پس چرا انتخابات آزاد برگزار نمی کنید؟ اگر مردم مخالف شما نیستند و مخالفین شما اندک هستند، پس چرا به معترضین اجازه راهپیمایی و حق اعتراض نمی دهید؟ @Kolbe_Andishe_Farhang
14.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠فرصت نابرابر انتخابات 🎥محمدصادق شهبازی جناح غرب گرا مستحضر است به رسانه‌های زنجیره‌ای ورسانه‌های آن طرف آبی وجناح محافظه کار به رسانه‌های بیت المال از همدیگر لولو می‌سازندو در فضای بسته صدای دیگران نمی‌رسد این وضعیت را اگر صداوسیما برهم نزند، انتخابات هم مثل کنکور شود؛ که صرفاً طبقاتی و پولی و یک قشر خاص جامعه ما بتواند فرصت انتخاب شدن را داشته باشد بخش زیادی از مردم هستند که این دو جریان را صرفا دو باند قدرت می‌بینند این دو جریان غالباً یک سمت ایستاده اند و با پولی شدن و سرمایه داری شدن یکسری از سازوکار‌ها مثل انتخابات که وابسته است چقدر طرف می‌تواند کاغذ دیواری بکند شهر‌ها را یا سفره بیندازد زمان محدود تبليغات انتخابات جلوی فرصت برابر را گرفته تا صرفا سلبریتی ها و کسانی که می‌توانند پول خرج کنند، دیده شوند نماینده‌ای که زندگی اش مثل مردم نیست، ایده‌ای برای اداره ندارد، فقط کارش لولو ساختن از جناح مقابل است، ته تفاوت این شده که غرب گراها صورت هایشان را سه تیغه کنند یا ریش بزی بگذارند محافظه کارها ریش‌های پری را بگذارند، ولی نگاه هایشان نسبت به سرمایه داری و مسائل مردم یكى است @Kolbe_Andishe_Farhang