eitaa logo
کلبه آرام من🍀
2.4هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
4.4هزار ویدیو
1 فایل
اینجا هستیم تا حس و حال خوبی رو کنار هم تجربه کنیم وآرامش رو به کلبه دلمون دعوت کنیم🌺 ( فقط خانمها به کلبه دعوتن🌹) کپی بدون ذکرنام منبع مجاز نمی باشد ارتباط با ادمین @M_gh124 تبلیغات داریم 👇 https://eitaa.com/joinchat/2223637036Cffa124cc50
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست خوبمون از شهر کیاسر مازندران 🌺 خدا قوت الهی که سال پر برکتی برای همه ی شالیکار ها باشه 🌾 @Kolbe_arame_man
بعضی از دوستان لطف میکنن پیامهای انتخاباتی میفرستن ...خوشحالم که شماهم مثل من اهل بحثای سیاسی هستید .😊👌 خب ببینم کی یا کاندید مورد نظرشو انتخاب کردن ؟؟ میشه دلیل انتخابتونم بفرستید ؟؟ فقط لطفا نگو رای نمیدم که بهم بر میخوره ...مگه میشه آدم تو سرنوشت خودش مشارکت نکنه ؟؟ @Kolbe_arame_man
°}°
می‌گفت: خدایا برای تمام روزمرگی های ساده ای که در آن‌ها حوصله‌ام سر رفت شکرت! چون می‌توانست آرام نباشد و اتفاقات بد زیادی بیفتد، اما نیفتاد .. ‌ @Kolbe_arame_man
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. تو ترافیک زیر بارون دنبال کار مادر جان هستم .. 🌨 @Kolbe_arame_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شوم! و اولین چیزی هم که می‌خواستم بخرم یک یخچال برای "ننه‌نخودی" بود. ننه‌نخودی پیرزنِ تنهایِ محل ما بود که هیچ‌وقت بچه‌دار نشده بود. می‌گفتند جوان که بود شاداب و سرحال بود و برای بقیه نخود می‌ریخته و فال می‌گرفته. پیر که شد، دیگر نخود برای کسی نریخته؛ اما "نخودی" مانده بود تهِ اسمش. زمستان و تابستان آبِ‌یخ می‌خورد، ولی یخچال نداشت. ننه، شب‌ها راه می‌افتاد می‌آمد درِ خانه‌ی ما را می‌زد و یک قالبِ بزرگ یخ می‌گرفت. توی جایخیِ یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسه‌ی ننه‌نخودی" بود. ننه با خانه‌ی ما ندار بود. درِ خانه اگر باز بود بی‌در زدن می‌آمد تو، و اگر سرِ شام بودیم یک بشقاب هم می‌آوردیم برای او. با بابا رفیق بود! برایش شال‌گردن و جوراب پشمی می‌بافت و باهاش که حرف می‌زد توی هر جمله یک "پسرم" می‌گفت. یک شبِ تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم؛ ننه، پرده را کنار زد و آمد تو. بچه‌ی فامیل که از ورود یکباره‌ی یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود، جیغ زد و گریه کرد. ننه به بچه‌ آبنبات داد. نگرفت، بیشتر جیغ زد. بچه‌ را آرام کردیم و کاسه‌ی ننه نخودی را از توی جایخی آوردیم. بابا وقتی قالب یخ را می‌انداخت توی زنبیل ننه، آرام گفت: "ننه! از این به‌بعد در بزن!" ننه، مکث کرد. به بابا نگاه کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد بی‌حرف رفت. و بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد. کاسه‌ی ننه‌نخودی ماند توی جایخی و روی یخش، یک لایه برفک نشست. یک شب، کاسه را برداشتیم و با بابا رفتیم درِ خانه‌ی ننه. در را باز کرد. به بابا نگاه کرد. گفت: "دیگه آبِ یخ نمی‌خورم، پسرم!" قهر نکرده بود؛ ولی نگاهش به بابا غریبه شده بود. شبیه مادری شده بود که بچه‌هایش بی‌هوا برده باشندش خانۀ سالمندان. او توی خانه‌ی ما کاسه داشت، بشقاب داشت و یک "پسر". یک در، یک درِ آهنی ناقابل، یک در نزدن و حرفِ پدر ننه را پرت کرد به دنیای خودش و این واقعیت تلخ را یادش آورده بود که "پسرش" پسرش نبوده! ننه‌نخودی یک روز داغ تابستان مُرد. توی تشییع‌جنازه‌اش کاسه‌ی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک پسرِ مادر مُرده اشک ریخت و مدام آبِ یخ خورد. یک حرف، یک عکس‌العمل، یک نگاه،... چقدر آثار به همراه دارد... کاسۀ یخ؛ انگار بهانه‌ی عشق و مهربانی بود... خدا می‌دونه کاسۀ یخ هر کدوم از ما کی؟ کجا؟ در یخچال دل چه کسانی؟ هزار بار برفک گرفت و شکست و پرت شد و دیده نشد! حواسمون به یکدیگر باشد، در پیچ و خم این روزگار، یکدیگر را فراموش نکنیم و محبت و مهربانی را به بوتۀ فراموشی نسپاریم. نگذاریم گلِ محبت، در پشتِ درب نامهربانی پژمرده شود. 🌹🙏 برای شادی روح همه رفتگان صلوات @Kolbe_arame_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋️ صحبتی شد که خدا باب نجاتی بفرست🌹 تلخی ذائقه را شاخ نباتی بفرست میرسدبا علم سبز امامت بر دوش ازچه خاموش نشستی صلواتی بفرست🌹 @Kolbe_arame_man
الهی آن ده که آن به 💚
12.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. روز جمعه باشه ودورهمی خونه مادربزرگ 🥰 یعنی از این قشنگتر و باصفاتر داریم مگه ...؟؟ ومادربزرگ با اون دستهای زحمتکش خودش برات یه چای بریزه .... وتو اون رو جرعه جرعه با عشق سربکشی وکسی نمیدونه که داری چه محبت و عشقی رو با چاییت به اعماق وجودت منتقل می کنی که در انجا بماند برای آینده .... برای روزهایی که دیگر این دستهای پر محبت نمیتونه برات چای بریزه و برای همیشه به خاطره ها می پیونده .... سلام صبحتون به عشق @Kolbe_arame_man
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا