eitaa logo
♡کُـلبـہ زِندِگــے♡
3.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
67 فایل
شُـده سَرشـار از خیالـ عِشقـ تــو #زِندگیمـ☺️ مِـثلـ یڪ #کُلبه‌ے‌دنجے کـہ پـُر از اِحسـاسـ است ✔برداشتن مطلب #حَلالاًطَیّباً ✖️حذف نام نویسنده مطالب کانال غیرمجاز خادم کانال(انتقاد،پیشنهادو..) @Mf4506 @Avay_asheghy آواے عـاشقـۍ✌ @esteker_kolbezendegi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مکتوبات یک طلبه
🌺اميرالمؤمنين(سلام‌الله علیه) علی از طرف پيغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله)مأمور شد به بازار برود و پيراهني براي ایشان بخرد. رفت و پيراهني به دوازده درهم خريد و آورد. رسول اکرم پرسيد: «اين را به چه مبلغ خريدي؟». عرض کرد: به دوازده درهم. پیامر فرمود: اين را چندان دوست ندارم، پيراهني ارزانتر از اين مي‌‌‌‌‌خواهم، آيا فروشنده حاضر است پس بگيرد؟ عرض کرد: نمي‌‌‌‌‌دانم يا رسول الله : برو ببين حاضر مي‌‌‌‌‌شود پس بگيرد. امیرالمؤمنین پيراهن را با خود برداشت و به بازار برگشت. به فروشنده فرمود: «پيغمبر خدا پيراهني ارزانتر از اين مي‌‌‌‌‌خواهد، آيا حاضري پول ما را بدهي و اين پيراهن را پس بگيري؟». فروشنده قبول کرد و حضرت پول را گرفت و نزد پيغمبر آورد. آنگاه رسول اکرم و علي با هم به طرف بازار راه افتادند. در بين راه چشم پيغمبر به کنيزکي افتاد که گريه مي‌‌‌‌‌کرد. پيغمبر نزديک رفت و از کنيزک پرسيد: «چرا گريه مي‌‌‌‌‌کني؟» : اهل خانه به من چهار درهم دادند و مرا براي خريد به بازار فرستادند؛ نمي‌‌‌‌‌دانم چطور شد پولها گم شد. اکنون جرأت نمي‌‌‌‌‌کنم به خانه برگردم. رسول اکرم چهار درهم از آن دوازده درهم را به کنيزک داد و فرمود: «هرچه مي‌‌‌‌‌خواستي بخري بخر و به خانه برگرد.» و خودش به طرف بازار رفت و جامه‌‌‌‌‌اي به چهار درهم خريد و پوشيد. در مراجعت برهنه‌‌‌‌‌اي را ديد، جامه را از تن کند و به او داد. دومرتبه به بازار رفت و جامه‌‌‌‌‌اي ديگر به چهار درهم خريد و پوشيد و به طرف خانه راه افتاد. در بين راه باز همان کنيزک را ديد که حيران و نگران و اندوهناک نشسته است، فرمود: «چرا به خانه نرفتي؟». : يا رسول الله خيلي دير شده، مي‌‌‌‌‌ترسم مرا بزنند که چرا اينقدر دير کردي. : بيا با هم برويم، خانه‌‌‌‌‌تان را به من نشان بده، من وساطت مي‌‌‌‌‌کنم که مزاحم تو نشوند. رسول اکرم به اتفاق کنيزک راه افتاد. همينکه به پشت در خانه رسيدند، کنيزک گفت: «همين خانه است.» رسول اکرم از پشت در با آواز بلند گفت: «اي اهل خانه سلام عليکم.». جوابي شنيده نشد. بار دوم سلام کرد، جوابي نيامد. سومين بار سلام کرد، جواب دادند: «السلام عليک يا رسول اللَّه و رحمة اللَّه و برکاته.». : چرا اول جواب نداديد؟ آيا آواز مرا نمي‌‌‌‌‌شنيديد؟. : چرا، همان اول شنيديم و تشخيص داديم که شماييد. : پس علت تأخير چه بود؟. : يا رسول اللَّه! خوشمان مي‌‌‌‌‌آمد سلام شما را مکرر بشنويم، سلام شما براي خانه‌ی ما، فيض- برکت و سلامت است. : اين کنيزک شما دير کرده، من اينجا آمدم از شما خواهش کنم او را مؤاخذه نکنيد. : يا رسول اللَّه! بخاطر مقدم گرامي شما، اين کنيز از همين ساعت آزاد است. پيامبر گفت: «خدا را شکر، چه دوازده درهم پربرکتي بود، دو برهنه را پوشانيد و يک برده را آزاد کرد!» 📚بحارالانوار، جلد 6، باب «مکارم اخلاقه و سيره و سننه» ✍دعا کنیم که پولمان برکت داشته باشد 📲 ثواب انتشار برای شما {انتشار بدون لینک: } 🆔کانال مکتوباتِ یک طلبه 👇 🇮🇷@talabeh69