eitaa logo
کوچه شهدا 🇵🇸 ! ڪوچہ شہــ♥️ـدا ! 🇵🇸
21.6هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
48 فایل
˹﷽˼ 『بسم‌اللھ‌ِ:)!』 . _ماهمیشھ‌فکرمیکنیم‌شھدا یه +کارخاصی‌کردن‌کہ‌شھیدشدن❗ ، _نه‌رفیق . .🖐🏽 . . +اونا خیلی‌کارهارونکردن‌که شھید شدن :))💔 . +رسانه‍ ما: @hayati_r جهت رزرو تبلیغات : https://eitaa.com/tabliigh_120
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام وقت بخیر من ساعت ۶/۱۰دقیقه صبح تا بیذار شدم یعنی باید بگم تو رختواب که بودم خبر شهادتشونو شنیدم خیلی جالب بود سه چهار روز قبل این اتفاق باهاشون اشنا شده بودم و عکسشونو دیده بودم و دربارشون خونده بودم نمیدونم چرا ولی تا شنیدم اشکم در اومد نمیدونم چه حس عجیبی بود ولی هر چی بود احساس کردم پدرمون رو از دست دادیم احساس کردم قوت قلبها رفت درسته سه چهار روز بود که اشنا شده بودم باهاشون ولی خب اصلا نمیتونم بگم چه حال عجیبی داشتتم همون روز امتحان اقتصاد داشتیم مدرسه که رفتیم حال تمام دوستام خراب بود یه چشممون اشک بود یه چشممون خون فیلم هاییی که پخش میکردن از حاج قاسم و. متن هایی که دربارشون میخوندن اصلا انرژی نداشتیم برای امتحانمون ولی هر چی بود هنوز که هنوز نمیتونم قبلش کنم که نیستن و به نبودنشون عادت کنم همه مردم از هر قشری عاشق حاج قاسم بودن و هستن و ان شاالله انتقام سختی میگیریم از قاتلهای پدرمون اسم: فاطمه بانو آیدی ایتا: fatemeh_ar313 " "
سلام اصلا خاطره ای نیست که بخوام بیشترین سین رو بخوره 😔 خواب بودم،باصدای بغض مادرم که به برادرم میگفتن شاید دروغ باشه، مطمئنی؟ پریدم گفتم مامان چی شده؟😳 گفتن:میگن سردار سلیمانی رو شهید کردن😔 شریجه زدم رو گوشی دیدم تو گروه دوستان فیلم خبر رو گذاشتن خونه رفته تو غم ، تمام اجزاء خونه میخواستن گریه کنن من که دیگه‌... ولی نمیدونم چرا نمیخواستم تو جمع گریه کنم تا این که مادرم پای تلویزیون زدن زیر گریه ، بلد بلد گریه کردن منم شروع کردم😭😭 من دهه هفتادی هستم وقتی میگفتن بعد رحلت امام خمینی(ر‌ه) تک‌تک‌مردم احساس یتیمی میکردن درکشون نمیکردم ولی بعد شهادت سردار احساس کردم یتیم شدم😩😭 نام:ضحی آیدی ایتا: _ " "
اون روز مثل روزا امتحانی شروع شد یادمه که امتحان حسابان داشتم و به همین خاطر تلویزیون رو روشن نکرده بودم . مامانم که از خواب بیدار شد گوشی اش رو روشن کرد . خبر را که دید فکر کرد شایعه است اما انقدر مقدار حجمش زیاد بود ترسید از من خواست تا تلویزیون رو روشن کنم . اما وقتی روشنش کردم تمام دنیا روی سرم خراب شد خبر انقدر سنگین بود که هیچ واکنشی نداشتم و فقط با حالت ماتم به تلویزیون نگاه می کردم .... خیلی دوست داشتم این خبر شایعه بود ... ولی ........ بالاخره تو اون روز تلخ ترین کیک تولدم رو خوردم با بغضی که هیچ وقت نشکست نام: yegane.b ایدی ایتا : Y13801013B " "
والا وقتی خبر شهادت حاج قاسم و ابو مهدی رو شنیدم تو شک کامل بودم گفتم یه چیزی گفتن گفتم حتما زخمی شدن وقتی برای دعای ندبه رفتم مسجد و دیدم همه گوشی به دستن و حرف از حاج قاسمه دیگه باورم شد باورش برام خیلی سخت بود وقتی یه نفر یکی از دوستاش یکی از فامیل هاش یکی از ... فوت میکنن باورش براش سخته نام:شهید قاسم سلیمانی آیدی ایتا: _ " "
سلام من صبح جمعه حدود ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه با صدای هق هق گریه های مادرم بیدار شدم چند دقیقه زل زده بودم به دیوار بعد تیتر شبکه خبر رو دیدم و گریه ام بلند شد تا یک ماه همه جا رو سیاه پوش کردیم با اینکه ایشون رو درست نمی شناختم احساس یتیمی میکردم و بعد ها که زندگی نامه اشون رو خوندم این حس چند برابر شد _اسمم باشه :ن.منتظر _آیدی ایتا:Nazanin_313 " "
سلام علیڪم🌷 من اون روز رفته بودم دعای ندبه دیدم یواش یه چیزی و به هم میگفتن و همه گریه میکردن😢😭😭💔 وقتی دعا تموم شد از مامانم پرسیدم چیشده🤔😟 گفت سردار سلیمانی رو به شهادت رسوندن☹️😭 منم پارسال 13سالم بود وفقط یک بار اسم شهید حاج قاسم به گوشم خورده بود و نمیشناختمشون😔 و یهو گریه کردم😭😥 و روز تشیع پیکرشون حس خوبی داشتم یه حس به یاد ماندنی😶 یاعلے✋🏻 نام :خادم المهدے آیدی ایتا :Kazempwor85 " "
شب قبلش بیدار بودم چون فرداش امتحان سختی داشتم و فقط بعد از نماز صبح تاساعت 6 خوابم برد 6 صبح بود که حس کردم گوشیم میلرزه بزور لای پلکامو باز کردم دیدم پدربزرگم پیام داده معمولا پدربزرگم حرفای خیلی مهمی که میخواد بگه همیشه این ساعت میگه دیدم نوشته سردار سلیمانی شهید شد چشمامو دوسه بار بستمو باز کردم منی که حتی نمیتونستم چشمامو باز کنم سیخ سرجام نشستم جوری که سرم محکم خورد به صندلی کنارم سه بار پیامو خوندم چهار دست و پا خودمو رسوندم به در اتاق به حالت دو بلند شدم خودمو رسوندم به تلویزیون همینکه روشنش کردم زیرنویس همه شبکه خبر شهادت رو زده بود ماتم زد تویه بهت شدید رفتم همون لحظه حس ناامنی و بی پناهی شدیدی بهم دست داد خیلی سخت بود و هست نام :zahra.sh آیدی ایتا: Sheda1382 " "
سلام یادمه شنبه امتحان رياضی داشتم و صبح بلند شده بودم که بخونم. پدر من طراحی پوستر و بنر انجام میدن. من روبروی کامپیوتر بودم یه دفعه ای وسط ریاضی چشمم به کامپیوتر خورد. همونجا موندم. از بابام پرسیدم چیزی نگفت بعد که فهمیدم گفتم چرا نگفتی گفت نمیخواستم حالت بد بشه 💔💔💔💔💔💔 و من مونده بودم و خاطراتی که با سردار روز عید رو داشتم... مرور میکردم ...💔💔💔 التماس دعا نام :Z, h آیدی ایتا: _ " "
به نام خدا یک جمعه دیگه مثل همه جمعه،اما...نه این جمعه انگار خیلی فرق داشت غمی تو سینه اش بود که از صبح همه فهمیده بودن صبح با صدای مادرم از خواب بیدار شدم هوای شهرمون بغض داشت یه بغض سنگین . تلویزیون رو روشن کردیم اما همه چیز خیلی غریب بود . جلوی تلویزیون ایستاده بودم و به برنامه ای که پخش میشد نگاه میکردم. اما کاش ،کاش ،هیچوقت نمی‌دیدم زیر نویسی رو که خبر از اتفاقی که غم انگیز میداد. خبر شهادت مردی غیور ،مردی مهربان .خبر شهادت سردار دلها ،شهید سلیمانی دنیا دور سرم می‌چرخید ،اشک از چشمم بارید ،با صدایی که از ته چاه در می آمد نالیدم :شهید... مادرم که حال خرابم را دید آمد هر دو شوک زده به یکدیگر نگاه میکردیم ،باورش برایم خیلی سخت بود کاش آن خبر دروغی بیش نبود. ساعتی بود که با مادر اشک میرختیم و برای شادی روحش صلوات میفرستادیم. کاش آن جمعه هرگز نیامده بود کاش هیچوقت خبر شهادتش را نمی شنیدم،اصلا کاش نه چشم هایم میدید و نه گوش هایم می‌شنید خبر شهادتت را سردار من .آن جمعه جمعه ای سیاه بود ،جعمه ای پر از اشک و غم. امیدوارم حالت خوب باشد ای حاج قاسم. روحت شاد... نام : یا صاحب الزمان آیدی: rahmani_138 " "
اون شب رو من خونه ی پدربزرگم خوابیده بودم. اصلا نمیتونم فراموشش کنم صبح ساعت ۸ یا ۹ بود که پدربزرگم با صدای بلند منو بیدار کرد میگفت پاشو پاشو که سردار شهید شده زدنش ...هنگ کردم پا شدم گفتم نه بابا شایعه ست با صدای بغض الودش گفت اخبار داره نشون میده راسته. رفتم و عکس سردار رو با اون نوارمشکی کنار عکسشون توی شبکه خبر دیدم .اشک توی چشمام جمع شده بود اون روز برای اولین بار اشک پدربزرگم رو دیدم آروم و بی صدا به تلویزیون خیره شده بود و اشک میریخت 🌹رقص اندر خون خود مردان کنند🌹 نام: فاطمه آیدی ایتا: Fatima 138333 " "
باسلام من ساعت ۷صبح بود فکر کنم از خواب بلند شدم و دید م که تلویزیون داره دعای ندبه پخش میکنه با نوای حاج میثم مطیعی،بعدش چشمم خورد به نوار مشکی گوشه تلویزیون و زیرنویس رو که خوندم محکم زدم تو سرم و رفتم تو شوک😳و سریع به رفیقام پیام دادم گفتم ببینم راسته یا نه؟!که اوا ها دیر تر از من متوجه شدن و بهم تبریک و تسلیت گفتیم و فرداش هم امتحان داشتیم،وقتی هم دیگه رو دیدیم هر ۵تامون زدیم زیر گریه و تا ساعت ۱ اصلا حالمون خوب نبودش اصلا جون نداشتیم بریم تو ماشین بشینیم،با بچه ها میز گزاشتیم و تزئین کردیم و مداحی گزاشتیم تو مدرسه و نشستیم پای میز و گریه و شیون می کردیم،همه مدرسه مارو میدیدن میومدن دلداری می دادن ولی فایده نداشت،تا اینکه مادر رفیقم گفت بیاید شما رو ببرم امامزاده تا بلکه آروم بشین.🚶‍♀💔 دشمنا این رو بدونید که انتقام خیلی خیلی خیلی سختی ازتون خواهیم گرفت و نمی گزاریم که خون ابومهدی و سردار و همرهان پایمال بشه.👊🏻 . .👊🏻 . . التماس دعا💔 نام:مجنون313 آیدی: Shahadt83 " "
خوب یادمه :) همون شبـــے که با رامش خوابیده بودم! ساعات اولیه خوابم بی پدر شدم:) صبح پاشدم دیدم پدرم جلوی تلوزیون با چشمای خیس... تلوزیون دم به دقیقه خبر فوری میزد.اخه اخبار؟اون ساعت؟ از پدرم پرسیدم چی شده؟گفت زیر نویس بخون💔 خوندم!چشمام تار شد :) سرم یهو درد گرفت! پاشدیم رفتیم خونه مامانبزرگم دلم میخواست داد بزنم،مشتمو بکوبم تو دیوار:/ میخواستم بمیرم بی پدر شده بودم نام :نبض:) آیدی: Nabzzz " "
وقتتون بخیر… سلام اون روزمن خوابگاه حوزه بودم فرداش قراربودامتحان مهارت زندگی بدیم بچه هارفته بودن دعای ندبه منودوستم سهیلامونده بودیم وقتی رفتم آشپزخونه سهیلابهم گف سردارشهیدشده دیگه خشک شدم قطره قطره اشک ازچشام میومدبعدش راهی بسوی مسجدشدیم همه جاروغوغاگرفته بود,,هنوزباورندارم ,,سردارچگونه رفتنت راباورکنم چه کسی مردنت راخواهددیدخبرمرگ توراچه کسی به من خواهدداد نام:فاطمه آیدی: yazahra772020 " "
سلام شهادت سردار برای من خیلی سخت بود چون من از اول راهنمایی با کارای ایشون آشنا بودم و همیشه سر نماز برای ایشون دعا میکردم وبه ایشون خیلی زیاد ارادت داشتم اون شب من صبح خوابم نمی برد تا اینکه اذان صبح داد ونمازمو خوندم کمی که آروم شدم دوباره خوابیدم هنوز خبر نداشتم که سردار شهید شده تا اینکه خواهرم منو بیدار کردو فهمیدم چه اتفاقی افتاده ودلیل ناآرومی شب رو فهمیدم شاید به جرعت میتونم بگم از اون روز تا الان شبا به عکسش نگاه میکنم و گریه میکنم ان شاءالله این گریه ها مارو به ظهور برسونه نام:محمدی آیدی: Mahsamohamade " "
سلام وقت بخیر من داشتم نماز صبح میخوندم نمازم که تموم شد خواستم دعای عهد بخونم گفتم یه سر به گوشیم بزنم تا نتم رو روشن کردم دیدم توی وات پیام شهادت سردار اومده گفتم حتما شایعه‌هست اعتنا نکردم و دعای‌عهد رو خوندم دیدم دوستم پیام داد که سردار سلیمانی رو ترورکردن😔 دچار شوک شدم بدون هیچ جوابی بدون اختیار اشکام جاری شد... انگار هنوزم باور نکرده بودم رفتم تلوزیون روشن کردم زدم شبکه یک دعای ندبه بخونم دیدم زیرنویس زد...😔 اون دعای ندبه اولین دعای ندبه‌ای بود که از اول تا اخرش من فقط اشک ریختم...😭 ایدی‌ایتا : _ نام: مجنون‌الحسین(‌‌؏) " "
سـلا؎ خیلی کم پیش میاد که خودم صبح زود بدون صدای زنگ بیدار بشم ولی اون صبح با بقیه خیلی فرق داشت... برای اولین بار خواب حاج قاسم رو دیدم و تو خواب خیلی خوشحال بودم... وقتی بیدار شدم ساعت دقیق ۶:۱۳ بود دیدم لامپ های پذیرایی روشنه! صبح چرا باید همه بیدار باشن؟؟ رفتن تو پذیرایی دیدم پدر و مادرم سرشون تو گوشیه و تلویزیون هم روشن... هر دوشون داشتن گریه میکردن و منم فهمیدم قضیه چیه...💔😭 برای هیچ کس تعریف نکردم قبل اش چی خواب دیدم فقط تونستم برگردم دوباره تو اتاقم و رو تخت گریه کنم...همین!💔😭😭 نام:-{سـرباز‌سـیدعلے}- آیدی:Yahosain_14 " "
سلام علیکم میخوام از تلخ ترین خاطره روز عمرم براتون بگم😭 بنده یه چند شبی بود که بخاطر برنامه های ۹ دی🇮🇷 نخوابیده بودم🤕 و پنچ شنبه که میخواستم به رخت خواب برم به خانواده سفارش کردم که با من کاری نداشته باشن که راحت بخوابم😴 صبح ساعت ۸ با صدای مداحی بلند، بلند شدم🗣 خیلی ناراحت شدم که چرا خانواده مراعات حالمو نکردن😫 پاشدم اومدم تو حال دیدم مادرم نشستن و دارن گریه میکنن وقتی نگاهم👀 به تلویزیون خورد قفل کردم و تا یک ربع بیست دقیقه به عکس حاحی خیره شده بودم😳 وقتی هم که به خودم اومدم دیدم دارم به پهنای صورت اشک میریزم😭😭 من اون روز رو کلا توی شوک بودم ببخشید زیاد شد یاعلی نام:z.alavi آیدی ایتا:shahidayand " "
سلام،خب متن من طولانیه،ولی هزارکلمه بیشتر هم نمیتونه توصیفش کنه... شب بود،مثل همیشه زود به تختخواب رفتم تا فردا بیدار شوم و برای امتحانات دی ماه بخوانم؛خسته بودم و زود خوابم برد... من صبح‌های جمعه زیاد میخوابیدم و از آنهایی بودم که توپ هم درمیکردند بیدار نمیشدم؛حدود ساعت هشت و نه بود،انگار که با پتک به قلبم کوبیدند و از خواب پریدم..صدای برادرم مبهم به گوشم میرسید،سریع لحاف را کنار زدم و از تخت با شتاب پایین آمدم.تا پایم رااز اتاق بیرون گذاشتم مستقیم نگاهم به بابا افتاد،چهره‌اش حالت عادی نداشت،یاد روزی افتادم که شوهرعمه‌ام فوت شده بود،حالت غم‌زده با چاشنی بهت و حیرت... رد نگاه بابا را دنبال کردم و به تلویزیون رسیدم،به نوار سیاهِ سمت چپ،گوشه‌ی بالا... شبکه خبر بود،زیرنویس اخبار فوری:حاج قاسم سلیمانی...فرودگاه بغداد...یک و نیم بامداد... شهادت... «چه نوشته؟عکسهای حاج قاسم چه میگویند؟حاج قاسم...» دفترم،محرم رازهایم است،به سویش میروم،مینویسم برایش،از یک بامداد نحس میگویم که بال فرشته‌ای را سوزاند و دستش را از تنش جدا کرد،از یک عقیق،که شد همه‌ی دنیای یک ملت تا همه‌چیز را به آن ربط دهند و شیون و شین کنند،تا انگشتری را که ساربان دزدید تداعی کند...هرآنچه از او میدانستم نوشتم،نوشتم تا آنگاه که راوی روایات میشود و سیدعلی‌مان(دامة‌برکاته) علم را به دست مهدی(روحی له الفدا)میدهد،بالابلندی بایستم و دکلمه‌خوان بشوم؛علمدارِ علی مرا بنگرد،من هم از دست علم شده‌ی علمدارِ حسین بگویم،از انگشتری که ساربان دزدید... ‍ نام:ڔيحاݩہ آیدی: _ " "
شنیدن‌خبر‌شهادت‌سردار ‌یکی‌از‌شوکه‌ترین‌خبر‌های‌عمرم‌بود! فکر‌کنین..خواب‌باشین با‌صدای‌گریه‌از‌خواب‌بیدار‌بشین(:💔 بعد‌یهو‌تلویزیونو‌ببینین،بشنوین‌همچین‌خبر‌ناگواریو😭 اون‌لحظه،احساس‌کردم‌قلبم‌وایساد دنیا‌دور‌سرم‌چرخید حالم‌به‌قدری‌خراب‌شد‌که‌اصلا‌قابل‌وصف ‌نیس روز‌جمعه‌خودش‌دلگیر‌هست اما‌اون‌جمعه،با‌بقیه‌جمعه‌ها‌فرق‌داشت.. خیلی‌فرق‌داشت😭 نام:... آیدے:.... گمنام‌بهتر‌است(: " "
من وقتی خبر شهادت حاج قاسم رو شنیدم با رفیقم رفته بودیم مسجد محل دعای ندبه، همین جور مشغول دعا بودیم که یک دفعه یکی از مسئولین امد و یک تکه کاغذ به مداح داد یکدفعه مداح زد زیر گریه و بعد گفت: بله الان تایید شده که سردار اسلام سلیمانی به شهادت رسیده و خبرش تایید شده 😭😭😭😭😭😭😭 یکدفعه تمام مردم شروع کردن به گریه کردن و من و رفیقم در کمال ناباوری بودیم و این شکلی به هم نکاه میکردیم 😲😲 بعد رفیقم بهم گفت: چیشد؟!!!!!! منم گفتم حتما یه سردار سلیمانی دیگه رو میگه • الکی نیست که سردار سلیمانی شهید شه حتما یک سردار سلیمانی دیگس برای این که مطمئن شیم پاشدیم رفتیم پیش همان مسئولی که کاغذ را به مداح داد بهش گفتیم که حاج قاسم شهید شده؟ یا نه؟ که ناگهان با شنیدن جواب تمام عالم بر سرم خراب شد 😭😭😭 و چند دقیقه بعد عکس حاج قاسم رو رو پروژکتور نمایش دادند.... نام مستعار: ه‍ـــــــ🌿ـــاديــ ذوالفقاريــ آیدی : --- " "
هر زمان (عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمیکنندو‌برای‌آن ‌جوان‌ میفرمایند؛ چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌حداقل‌روزی یک‌بار را زمزمه می‌کنند...:) | ----------------------------- j๑ïท➺°.•|https://eitaa.com/joinchat/1883439139Cce3db45a22
•| بِسْمِ‌اللهِ‌الرَّحْمٰنِ‌الرَّحیمْ🌹🍃 |•