eitaa logo
کـودکـان آمـر 💫بچـه هـای مهـربان💫
2.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
528 فایل
👼 کودکان آمر 🇮🇷 🧕🤵واحد کودک و نوجوان موسسه موعود مرکز تخصصی امر به معروف و نهی از منکر تحت اشراف علمی #استاد_علی_تقوی 💎 ایدی ثبت نام کودکان و ارتباطات👇 @vajeb_koodakan 💎 ایدی چالش و مسابقات 👇 @vajeb_mosabeghe
مشاهده در ایتا
دانلود
581K
🔖 🦋شماره۲۴ اگه تو بودی چی میگفتی🧐؟ مادر آرش از صبح مشغول نظافت و مرتب کردن خانه بود 🚿 پدر هم به سر کار رفته بود زهراخانم دست تنها بود. آرزو خواهرش دختر بسیار مرتب و منظم و وقت شناسی بود ⏰هر کاری را به موقع و سر وقت انجام می داد🕰 مثل بازی ،درس، کلاس هنری ،ورزش، ساعت ۱۰ شب بود ولی آرش هنوز مشغول بازی کردن و بازیگوشی بود. وقتی مادرش از او خواست کمک او به خرید برود نرفت وگفت : دارم با گوش بازی میکنم! نمی تونم🙄 و آرزو مجبور شد شد که به خرید برود و کمک مادرش نان بخرد همه کارها انجام شده بود غذا آماده شده بود پدرهم از سرکار برگشته بود ولی آرش هنوز سرش توی گوشی و بازی و تلف کردن وقتش بود تا جایی که هرچه که او را صدا می‌کردند بیا شام بخورد اصلا حواسش نبود پدر چند بار آرش راصدا کرد تا بلاخره شنید. پدرش گفت: پسرم آرش جان تو پسر خوبی هستی ولی حواست هست چقدر داری وقت خود را تلف میکنی؟! می دونی افرادی که در زندگی وقت خود را هدر می دهند وبی نظم و وقت شناس نیستند موفق نیستند و هیچ پیشرفتی نمی کنند اگر وقتت را از دست بدهی دیگه نمیتونی اون را بدست بیاری وقت مثل طلا با ارزشه💰حتی بیشتر از طلا ارزش داره ! آرزو گفت :پدر جان من هم در من هم در یک کتاب یک حدیث از حضرت امام علی علیه السلام خوانده‌ام که فرموده: 🌺که هر کس که به امور بیهوده بپردازد امور سودمند را از دست میده🌺 آرش به فکر فرو رفت وگوشی را کنار گذاشت،وگفت : بله پدر جان شما درست می گویید ببخشید ازاین به بعد قول می دهم که برای کارهایم برنامه ریزی کنم و وقتم را بیهوده تلف نکنم❌
228.9K
⭐️شماره13⭐️ خیلی گرسنم بود اینور و اون‌ور دنبال غذا بودم که یه تیکه گوشت رو زمین دیدم. وقتی رفتم که گوشت را بردارم یهو چند تا پسربچه به سمتم دویدند، منم از ترس پا به فرار گذاشتم. فکر کردم دیگه کاری به کارم ندارند به پشت سرم نگاه کردم که دیدم هنوز دنبالم هستند. رفتم بالای درخت اما بچه‌ها ول‌کن ماجرا نبودند و تا بالای درخت دنبالم اومدند. حتی به شاخه های درخت هم رحم نکردند وآنرا شکستند🌲🍃 یکی از بچه‌ها با چوب به کمرم میزد یکی دمم را می‌کشید. 😩دنبال راه فرار بودم که یه پسر کوچولو به دادم رسید. بچه‌ها را دعوا کرد و اومد سمت ما. رو به بچه‌ها کرد و گفت: چیکار این زبان‌بسته دارید؟ چرا اذیتش می‌کنید؟😠 خداوند ظالمان را دوست نداره هااا! بیایید پایین🤨 بچه‌ها به حرف اون پسر کوچولو گوش کردند و رو به من کردند و گفتند :گربه کوچولو ما رو ببخش و آروم آروم از درخت پایین رفتند. من هم نفس راحتی کشیدم و برای اون پسر بچه دعا کردم. 🔹اگه تو بودی چی میگفتی🔹 ═❁๑☂๑🌸๑☂๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
235.7K
⭐️شماره۱⭐️ خونه امین کنار یک پارک هست🌲🌲، وقتایی که مادرش وقت کنه او رو به پارک میبره و اگه هم مادرش کار داشته باشه، امین از پنجره به منظره پارک نگاه میکنه و از اونجا بچه ها رو مدیریت می کنه؛ لباس آبی بچه ها رو هول نده! لباس زرد نوبتی سوار شو! برای خودش یه پا نگهبان شده بود.🧐😉 یه بار که مشغول بازی کردن با اسباب بازی هایش بود صدای داد و هوار شنید، 🗣🗣رفت از پنجره ببینه چه خبره؟ دید که دو تا آقا دارند با هم دعوا می کنند.😧 با خودش گفت: خدایا چیکار کنم؟ شروع کرد به داد زدن.آآآآهااااای! اون دو تا آقا دیگه با هم دعوا نکردن و نگاه کردن ببینن صدا از کجا میاد. 👀که متوجه امین شدند. امین داد زد و گفت: با هم دعوا نکنید، خدا دعوا کردن رو دوست نداره! شما که دیگه بچه نیستید! با آرامش با هم صحبت کنید. اون دو آقا از کارشون خجالت کشیدند وازامین وازهم دیگه عذر خواهی کردند و روی همدیگه رو بوسیدند و برای امین دست تکون دادند و ازش تشکر کردند. 🔹اگه تو بودی چی میگفتی🔹 ┏━━ 🏴🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 🏴🌙 ━━ 🖤🥀در تبلیغ کانال ما رسانه باشید🥀🖤