🔰 آموزش نحو پایه ۱
✅ علائم اسم و فعل عربی همراه با مثال
🔹علائم اسم :
جر مانند : الحمد للهِ ربِ العالمين
نداء مانند : يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواء
الف و لام مانند : ان الدنيا دار بلية
تنوین مانند : مثل نوره كمشكوةٌ
تثنیه مانند : الدهر يومان يوم لك و يوم عليك
جمع مانند : اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي أَنْتُمْ بِهِ مُؤمِنُون
🔹علائم فعل :
لم مانند: أ لم يعلمْ بأن الله يري
قد مانند: قد نري تقلب وجهك في السماء
تاء تانیث مانند: و ضُرِبَتْ عليهم الذلة و المسكنة
نون تاکید مانند: لَاُصَلِّبَنَّكُم في جذوع النخل
#نحو
#پایه_یک
🌺~🌺~🌺~🌺
✅#بانک_کتب_حوزوی 🔰🔰
🆔 @Kotob_howzavy
🔰 آموزش نحو پایه ۱
✅ تعریف حال ؛ نحو مقدماتی
حال مشتقی است که بیان کننده ی حالت فاعل (جاء حسنٌ ضاحکاً) یا مفعول به (ضربتُ اُختی باکیاً) به شرط اینکه نعت نحوی حساب نشود.
شرط است که حال نکره باشد و غالبا حال غیر دائمی است و مشتق است و همزمان با عاملش می باشد ولی گاهی وقت ها حال ثابت است مثل جاء ابوکَ عطوفا و نیز گاهی حال جامد می آید مثل جاء حسنٌ أسداً یعنی شجاعاً و گاهی زمانش یکی نیست مثل اُدخلوها خالدین ( داخل بهشت شوید همیشه ).
اصل مؤخر بودن حال است بعد از ذوالحال و موخر آمدن حال واجب است اگر ذوالحال مجرور باشد مررتُ بِحسنٍ ضاحکاً ولی محال است اگر ذو الحال نکره یخالص باشد یعنی هیچ مجوزی برای مبتدا شدن نداشته باشد مثل جاء راکباً رجُلٌ که این مورد کم پیش می آید و واجب است مقدم شدن حال بر عامل اگر حال صدارت طلب باشد.
🔹مواردی که می توان برای مضاف الیه حال آورد :
زمانی که بتوان مضاف الیه را به جای مضاف گذاشت.
زمانی که مضاف قسمتی از مضاف الیه باشد .
زمانی که مضاف عاملی در حال باشد.
#نحو
#پایه_یک
🌺~🌺~🌺~🌺
✅#بانک_کتب_حوزوی 🔰🔰
🆔 @Kotob_howzavy
🔰 آموزش نحو پایه ۱
✅ افعال قلوب همراه با مثال ؛ نحو مقدماتی
1- وَجَد، ألفَی
برای یقین به خبر
2- جعل، زعم
برای ظن به خبر
3- عَلِم، رأی
غالبا برای یقین و گاهی برای ظن
4- ظنّ، خال، حَسِب
گاهی برای یقین و غالبا برای ظن
✅دو خصوصیت افعال قلوب
1- القاء:
عبارت است از ابطالِ جوازی عمل لفظاً و محلاً
جوازی به این معناست که اگر این شرایط ایجاد شود میتوانیم القاء کنیم یا نکنیم.
در یکی از این دو مکان اتفاق میافتد:
الف) جایی که افعال قلوب بین مبتدا و خبر واقع شود
زیدٌ عَلِمتُ قائمٌ
ب) جایی که افعال قلوب بعد از مبتدا و خبر واقع شود
زیدٌ قائمٌ عَلِمتُ
توجه کنید که از بین رفتنِ عمل محلی در توابع خود را ظاهر میکند مثلا: زیدٌ قائمٌ علمتُ و بکرٌ جالسٌ.
وقتی افعال قلوب از عمل ملقی شدند دیگر مفعول اول و دوم و … هم نداریم و نقش آنها همان مبتدا و خبر است
2- تعلیق:
ابطال وجوبی عمل لفظاً و نه محلاً
وجوبی به این معنا که اگر این شرایط بود تعلیق عمل وجوبی است!
در جای است که افعال قلوب در یکی از موارد 4 گانه زیر بیاید:
1- استفهام
علمتَ أ زیدٌ قائمٌ؟ (آیا دانستی که زید ایستاد است)
گاهی ممکن است استفهام جدای از مفعول اول و دوم باشد یا گاهی هم جزء مفعول اول یا دوم باشد مانند مثال داخل متن که ایّ خودش مفعول اول است.
2- نفی
علمتُ ما زیدٌ قائمٌ
3- لام ابتداء
لامی است که بر سر جمله اسمیه وارد میشود به غرض تأکید مضمون جمله
علمتُ لَزیدٌ قائمٌ
4- قسم
علمتُ و اللهِ زیدٌ قائمٌ
در مورد دوم که تعلیق است، محل باقی است و در توابع اثر خود را نشان میدهد مانند: علمتُ واللهِ زیدٌ قائمٌ و بکراً(تبعیت از محل) او بکرٌ (تبعیت از لفظ)
#نحو
#پایه_یک
🌺~🌺~🌺~🌺
✅#بانک_کتب_حوزوی 🔰🔰
🆔 @Kotob_howzavy
🔰 آموزش نحو پایه ۱
✅ باب تنازع (خاتمه حدیقه سوم) صمدیه پایه یک
باب تنازع:
وقتی دو عامل نسبت به عمل کردن در معمولی که بعد آنها ذکر شده است تنازع کنند عمل را به یکی از دو عامل میدهیم.
ذهب و جلس زیدٌ
در این مثال دو عامل وجود دارد و یک معمول واحد که زید است هم ذهب زید را به عنوان فاعل میخواهد و هم جلس، بنابراین این دو فعل با هم تنازع میکنند.
مثال قرآنی: تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ الله (منافقون/5)
در این مثال، تعالوا و یستغفر با هم تنازع کرده اند
هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَه (حاقه/19)
اقوال در باب تنازع:
1- بصریین:
اولی این است که عمل را به دومی میدهیم
دلایل:
الف) نزدیکتر بودنِ دومی به زید زیرا زید بلافاصله بعد از فعل دوم ذکر شده است.
ب) به خاطر اینکه در صورت دادن عمل به عامل اول، فصل بین عامل معمول، اجنبی میشود که طبق یک قاعده نحوی میگویند که فاصله به اجنبی باطل است. اجنبی لفظی است که نه معمول برای عامل است و نه معمول برای معمول است.
ج) در صورت اِعمال دوم، عطف بر جمله قبل از اتمام آن پیش نمیآید.
در ذهب و جلس زیدٌ، جلس به همراه هو مستتر درونش عطف است بر جمله ذهب زیدٌ که زیدٌ فاعلِ اسم ظاهر است و در این صورت جلس عطف به جمله ای شده است که هنوز این جمله تمام نشده است و فاعلش هنوز ذکر نشده است!!!
2- کوفییون:
اولی این است که عمل را به اولی بدهیم
دلایل:
الف) به خاطر اینکه عامل اول، اول واقع شده است.
ب) در صورتی که عامل اول را اعمال دهیم، اضمارِ قبل از ذکر(عود ضمیر به متأخر لفظی و رتبی) لازم نمیآید.
در مثال فوق، اگر قول بصری را اعمال کنیم دومی عامل است و فعل اول باید هو مستتری داشته باشد که مرجعش زیدی است که متأخر لفظی و رتبی است.
کوفیون معتقدند که اضمار قبل از ذکر فقط در 4 مورد است و این مورد را فقط بصرییون قبول دارند و میگویند که در 5 حالت است.
کوفیون میگویند که هو مستترِ درون جلس عود به زید میکند که فقط متأخر لفظی است و رتبی نیست زیرا زید، فاعلِ ذهب است که رتبه ذهب یک است و جلس رتبه اش به علت عطف، 2 است بنابراین چون زید هم از اجزاء ذهب است که رتبه اش یک است، پس عود از 2به 1 است که مشکلی ندارد!
بسیاری از موارد در قرآن بر قول بصریین مطابق است. مانند دو مثال قرآنی که در فوق مطرح شد.
عاملِ مُعمَل آن کلمه ایست که عامل گرفته شده است و عامل مُهمَل عاملی است که رها شده است و عامل گرفته نشده است.
این تقسیم بندی آن چیزی نیست که در متن گفته شده و تقسیم شیخ بعد از این ذکر میشود که خلاصه تر است.
#نحو
#پایه_یک
🌺~🌺~🌺~🌺
✅#بانک_کتب_حوزوی 🔰🔰
🆔 @Kotob_howzavy