رسیده ام به حرم با هوایِ چَشمانت
منم کبوتر حاجت روایِ چشمانت
رسیدهام که دلم را شبیه آئینه
هزار تکه کنم زیر پای چشمانت
منی که چشم به جز تو نداشتم به کسی
چگونه شعر نگویم برای چشمانت؟
تویی که داده به لطف نگاه خود تسکین
همیشه درد مرا با دوای چشمانت
طواف میکند این بارگاه قدسی را
دلم حرم به حرم لابهلای چشمانت
چه آسمان قشنگی چه برف و سرمایی
مرا ببر به حرم پا به پای چشمانت
برای خلقِ چُنین صحنه های دلچسبی
چقدر حوصله کرده خدای چشمانت
حرم دوباره مرا نزد خویش می خواند
دوباره گم شدهام لابهلای چشمانت...
#مهتا_صانعی
🆔@Labkhandghalam