🟣#گذشت
شخصی به نام بُریحه عباسی از طرف متوکل، مسئولیت امامت نماز جمعه شهر مدینه و مکه را بر عهده داشت و جیره خوار او بود.
جهت تقرب به دستگاه، نامه ای بر علیه امام هادی (علیه السلام) به متوکل نوشت که مضمون آن چنین بود:
«چنانچه مردم و نیز اختیارات مکه و مدینه را بخواهی، باید امام هادی (علیه السلام) را از مدینه خارج گردانی، چون که او مردم را برای بیعت با خود دعوت کرده است و عده ای نیز اطراف او جمع شده اند»
بُریحه چندین نامه با مضامین مختلف برای دربار فرستاد.
متوکل با توجه به این سخن چینی ها و گزارشات دروغین و اینکه شخص متوکل نیز، دشمن سرسخت امام علی (علیه السلام) و فرزندانش بود، لذا یحیی فرزند هرثمه را خواست و به او گفت هر چه سریع تر به مدینه می روی و علی بن محمد (علیه السلام) را از مسیر بغداد به سامرا می آوری.
یحیی می گوید در سال ۲۴۳ به مدینه رسیدم و چون آن حضرت آماده حرکت و خروج از مدینه شد، عده ای از مردم و بزرگان مدینه به عنوان مشایعت، امام را همراهی کردند که از آن جمله همین بُریحه عباسی بود.
مقداری راه که رفتیم، بُریحه جلو آمد و به امام عرضه داشت فهمیده ام که می دانی من با بدگویی و گزارشات کذب نزد متوکل، سبب خروج تو از مدینه شده ام.
چنانچه نزد متوکل مرا تکذیب نمایی و از من شکایتی کنی، تمام باغات و زندگی تو را آتش می زنم و بچه ها و غلامانت را نابود می کنم.
آن حضرت در جواب، با آرامش و متانت فرمود من همانند تو آبرو ریز و هتاک نیستم، شکایت تو را به کسی می کنم که من و تو و خلیفه را آفریده است.
در این هنگام، بُریحه با خجالت و شرمندگی روی دست و پای حضرت افتاد و ملتمسانه عذرخواهی و تقاضای بخشش کرد.
امام هادی (علیه السلام) اظهار نمود من تو را بخشیدم و سپس به راه خود ادامه داد.
📚 منبع: اعیان الشیعه، جلد ۲، صفحه ۳۷
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
#فضايل_اميرالمومنين
#حيدر_كرار
در جنگ خيبر پیامبر اکرم(ص) پس از اینکه چند فرمانده برای گشایش قلعه خیبر تعیین نمودند و همه آنها بدون اینکه موفقیتی به دست آورند عقب نشینی کردند،
رو به مردم فرمودند:
«فردا مردى همانند خودم را به سوی ایشان [یهود خیبر] مىفرستم که هم او؛ خدا و رسولش را دوست مىدارد، و هم خدا و رسولش او را دوست مىدارند. او حمله كنندهاى بىگریز (کرار غیر فرار) است، و باز نگردد تا آنکه خدا فتح و پیروزى را به وى ارزانى دارد».
پیامبر اسلام پیش از اعزام، نوید فتح و پیروزى داد، پس یاران آنحضرت در پى این کلام [براى آنکه انتخاب شوند] گردن کشیدند،
و چون فردا شد، رسول خدا(ص) على را فراخوانده و به سوی یهودیان خیبر فرستاد،
پس على(ع) را بدین فضیلت برگزید و او را «حیدر کرّار»
«حمله کنندهاى بىگریز» نامید.
#تحف_العقول_ترجمه_جعفري_ص٣٤١
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩای ﺑﻴﻦ ﺷﻴﻌﻪ ﻭ ﻭﻫﺎﺑﻴﺖ ﺗﺸﮑﻴﻞ ﺑﺸﻮﺩ.
از ﻭﻫﺎﺑﻴﺖ ﺻﺪ ﻧﻔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺷﻴﻌﻪ ﻫﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻓﻘﻂ ﻳﮏ ﺷﻴﻌﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺄﺧﻴﺮ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﺪ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﮐﻪ ﮐﻔﺸﺶ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﺑﻐﻠﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﻭﻫﺎﺑﻴﻮﻥ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﺮﺍ ﮐﻔﺸﺖ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻰ؟
ﺷﻴﻌﻪ ﮔﻔﺖ: ﺁﺧﺮ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﻫﺎﺑﻲ ﻫﺎ ﮐﻔﺶ ﻣﻰﺩﺯﺩﻳﺪﻧﺪ.
ﻭﻫﺎﺑﻴﻬﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭﻫﺎﺑﻴﺘﻰ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﮐﻔﺶ ﺑﺪﺯﺩﺩ.
ﺷﻴﻌﻪ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ. ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﻰ ﮐﻨﻴﺪ ﮐﻪ ﻣﺬﻫﺐ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻋﺖ ﺍﺳﺖ.
این شیعه باهوش کسی نبوده جز علامهحلی (ره) ..
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🔴 علم حضرت سلمان...
⭕️ ایشان علم متوسمین داشت یعنی چنانچه به کسی نگاه میکرد بر اسرار درون او آگاه میشد و اگر لازم بود به آن شخص میگفت.
🌕 زراره گفت: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که میفرمود:
«سلمان علم اول و آخر را دریافت و او دریایی از علم بود که علمش به پایان نمیرسید. او از ما اهل بیت علیهمالسلام است. و علم او به مرتبه ای رسیده بود که روزی از کنار مردی که در میان گروهی ایستاده بود گذشت. پس به او خطاب کرد: ای بنده خدا! از کاری که دیشب در خانه خود کردی به درگاه خداوند عزّوجلّ توبه کن. گفت: سپس سلمان گذشت و آن گروه به آن مرد گفتند: سلمان به تو چیزی را گفت و تو آن را از خود دفع نکردی؟ آن مرد گفت: مرا به امری خبر داد که جز من و خدا شخص دیگری از آن مطلع نبود. آن مرد ابوبکر بن أبی قحافه بود.»
📗بحارالأنوار، ج ۲۲، ص ۳۷۳
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
در سال های دور پادشاه دانایی یک تخته سنگ بزرگ را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل رهگذارن را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است
این داستان ادامه داشت تا اینکه نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه بود نزدیک سنگ شد و با هر زحمتی که بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کنار جاده قرار داد
ناگهان کیسه ای دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود کیسه را باز کرد داخل آن سکه های طلا و یک نامه پیدا کرد
در نامه نوشته بود : هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#مناجات
✨💎✨ نازنینا! چگونه شکر نعمات تو را کند کسی که هنوز نعمات تو را نمیشناسد. معبودا! چگونه بر گناهان خویش از تو طلب مغفرت کند کسی که هنوز بر گناهان خود علمی ندارد، و چگونه تو را حمد و ستایش کند کسی که اسماء حمد تو را نمیداند و نمیشناسد. چنین بندهای نادانی بیش نیست که زانوی عجز و مسکنت با تمام نادانیاش در برابر عظمت تو با سرافکندگی تمام، بر زمین میزند و شکر و استغفار و حمد تو بزرگ را با تمام نادانی و فقرش میکند، و یقین دارد تو نادانی او را بر علم بیپایانت و نداری او را بر غنای ناتمام خود خواهی بخشید و دست او خواهی گرفت و از زمین بلند خواهی کرد که دستگیری از رحمتت، صفتی است که خود بر وجود قدسی خویش مقرر فرمودهای.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨