#داستانهای_قرآنی
#قسمت_نهم
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
🍂 اهل مدینه که مدتها در انتظار تشریف فرمائی پیغمبر اکرم ( ص ) روز شماری می کردند به استقبال آمدند .
🐾 ولی آن حضرت در بیرون شهر مدینه منزل کرد و فرمود : تا پسر عمویم علی ( ع ) به ما ملحق نشود ، ما وارد مدینه نخواهیم شد .
🍂 علی ( ع ) پس از هجرت رسول خدا طبق دستور آن حضرت ودایع و امانتهای مردم رارد کرد و سپس با مادرش فاطمه بنت اسد و فاطمه زهرا ، دختر رسول خدا ، و چند نفر دیگر، بسوی مدینه حرکت کرد .
🐾 رسول خدا ( ص ) از آمدن علی ( ع ) بی اندازه مسرور شد و آنگاه به اتفاق وارد مدینه شدند و سال هجرت خاتم انبیاء ( ص ) آغاز تاریخ مسلمین قرار داده شد .
✅ ورود پیغمبر اکرم ( ص ) به مدینه
❇️ قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبله ترضاها . . .
( سوره بقره : 144 )
🍂 مراسم ورود پیامبر اسلام به شهر مدینه ، با نهایت تجلیل و احترام برگذار شد . موجی از شادی در اعماق قلوب مردم آن سرزمین بوجود آمده بود .
🐾 تا پیش از آن روز ، مدینه را ( یثرب ) می گفتند . ولی با ورود رسول اسلام ( ص ) نام پیشین خود را از دست داد و عنوان ( مدینه الرسول ) یعنی ( شهر پیغمبر ) را به خود گرفت .
🍂 نخستین اقدام پیامبر ( ص ) در مدینه ، تاءسیس مسجد بود که در حقیقت پایگاه و مرکز تمام فعالیتها به شمار می آمد .
#ادامه دارد...
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
#آخرین_عروس🌸
#قسمت_نهم
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
اكنون، ما آرام آرام در محلّه عسكر قدم برمى داريم، من مى خواهم درِ خانه امام را به تو نشان بدهم.
از تو مى خواهم وقتى به آنجا رسيديم بى تابى نكنى!
نگويى كه مى خواهم امام را ببينم. گفته باشم اين كار خطرناك است!
قدرى راه مى رويم. نسيم میوزد، بوى بهشت به مشام مى رسد، آنجا خانه آفتاب است.
با بى قرارى و وجدى كه دارى سلام
مى كنى:
سلام بر آقا و مولاى من!
سلام بر نور خدا در زمين!
تو مى خواهى به سوى بهشت بروى، من دست تو را مى گيرم! كجا مى روى؟
تو به خود مى آيى و سپس مى گويى: دستِ خودم نبود!
بعد از يك عمر آرزو ، به اينجا رسيده ام، امامِ من در چند قدمى من است و من نمى توانم او را ببينم!
آنجا چند مأمور ايستاده اند. آنها به ما نگاه مى كنند. زود اشك چشمانت را پاك كن!
بايد فكرى بكنيم. شما كجا مى رويد!
ما به درِ خانه قاضى شهر مى رويم.
چرا رفيقت گريه كرده است؟
بعضى از نامردها، همه سرمايه ما را گرفته اند.
وقتى اين را مى گويم، آنها اجازه مى دهند كه برويم.
بيا تا به درِ خانه قاضى برويم كه حرف من دروغ نباشد. خانه قاضى آنجاست. تو به من نگاه مى كنى و مى گويى : چقدر قشنگ جواب دادى!
اين نامردها، همه سرمايه ما را گرفته اند.
#ادامه_دارد
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨