#داستانهای_قرآنی
#قسمت_هفتم
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
🌴این فشارها و اذیت ها هنگامیبه منتها درجه رسید که قریش ، از اسلام آوردن مردم مدینه و بیعت آنها با رسول خدا آگاه شدند و مخصوصا شنیدند که بعضی از مسلمین به سوی مدینه رفته اند و آنجا را پناهگاه خود گردانیده اند .
🍂 خبراسلام آوردن اوس و خزرج که دو طایفه بزرگ مدینه بودند آنچنان قریش را مضطرب نمود که بلافاصله در دارالندوه ( جایگاه مشورت برای کارهای مهم ) جمع شدند تا درباره رسول خدا ( ص ) تصمیم قطعی اتخاذ کنند . رجال و اشراف و سران قریش ، از قبیل : نضر بن حارث ، ابوجهل ، عتبه ، شیبه ، ابوالبختری بن هشام ، امیه خلف و جمعی دیگر دور هم نشستند و به مشورت پرداختند .
🌴 یکی از آنان آغاز سخن کرد و دیگران را مخاطب قرار داد و چنین گفت : همانطوری که اطلاع دارید ، امر محمد ( ص ) برای ما مشکل بزرگی بوجود آورده است ؛ روز به روز هم نفوذ او دامنه پیدا می کند .
🍂 جمعی در مکه به او گرویده اند و اخیرا مدینه را تحت نفوذ تبلیغات خود درآورده و ممکن است به نقاط دیگر هم سرایت کند و این را هم بدانید که ما او را به انواع شکنجه ها و آزارها گرفتار نموده ایم و پیروان او را هم بی اندازه اذیت کرده ایم .
🌴 اما او و پیروانش مانند سد آهنین و دژ پولادین هستند . از روش خود بر نمی گردند و در عقیده خود ثابت قدم هستند .
🍂 الان اهل مدینه بهترین بشتیبان و یار و یاور محمد هستند . بدون تردید در آتیه نزدیک محمد هم به مدینه می رود آنگاه مشکل ما افزون می گردد و ما ایمن نیستیم از اینکه چند روز بعد او باسپاهی مجهز بر ما بتازد و سیادت ما را بر باد دهد و زندگی ما را بر هم زند . شما در این مجلس هر تصمیمی دارید ، بگیرید و هر نظریه ای که دارید اظهار کنید .
🌴 ابوالبخیری گفت : محمد را در زنجیر آهنین قرار دهید و زندانش کنید تا در گوشه زندان و زیر زنجیر بمیرد . گفتند این نظریه صحیح نیست زیرا طایفه بنی هاشم و یاران فداکار او به هر ترتیبی باشد ، او را می ربایند و ما نتیجه ای نمی گیریم .
🍂 ربیعه بن عمرو گفت : او را از مکه اخراج می کنیم و خیال همه را آسوده می سازیم . گفتند : این هم درست نیست زیرا محمد هر جا برود با زبان فصیح و سخنان جذاب خود مردم را مطیع خود می گرداند
#ادامه دارد...
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨