من زنده ام به عشق تو یا صاحب الزمان♥
#آدینه_های_انتظار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❈ ═══════❖═══════ ❈
🍃صلوات یادت بمونه🍃
31.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 درمان مشکلات معده
🔸این روزها بیماریهای معده و مشکلات مربوط به هضم و گوارش تقریباً بین مردم شایع هست. جالب هست که بدانیم معده محلی است برای شروع بیماری ها. یعنی اگر مشکلات معده درمان نشود، انسان به خیلی از بیماری ها دچار خواهد شد. این ویدئو رو ببینید و برای دوستان و گروههایی که دارید بفرستید تا مردم بتونند خودشون رو درمان کنند💖
👤 استاد #ضیایی
#درمان #تغذیه #مزاج
🍓❀●•۰▬▬▬▬▬▬▬
سلام و ادب رفقای ناب 🤚🤚🤚
🌺 قند و پند. 🌺
کار خیر کوچیکی که بخوای توش مداومت داشته باشی
از کار زیاد که ازش خسته بشی بهتره 👌✅
⭕️فرمول موفقیت
توی دوره با آموزش های فصل اول قراره به چه توانایی های برسیم🤔
الان میگم بهتون 😉
خواهری دارم اصلا توی خانه خودشون اگر شوهرش نباشه با وجود بچه کوچکش نمیتونه بمونه
چرا؟...
چون میترسه
از چی ...
از تنهایی 😱
دوستم توی یک حادثه ای که اصلا هم هیچ اتفاق بدی نبوده چنان استرس
وجودش رو گرفته
که از اون سال دیگه نتونسته سوار ماشین🚔 بشه و رانندگی کنه
درحالی که قبلا تیکاف هم میکشیده 😳
اون یکی محبوب خانم کورس میگذاشت با ماشینش توی خیابون و جاده
الان میلرزه بخواد از دنده سه بالاتر بره
پسر برادرم از تاریکی میترسه 🌚
دختر ۶ ساله ام کلی گوجه سبز خورده
نمیدونم همین باعث شد اسهال و استفراغ بشه🤮
خواهرم دلپیچه و دل درد داره علتش معلوم نیست رفته دکتر کلی دارو و... افاقه نکرده...
خانم همسایه مون طفلی دو هفته هست حالش خوب نیست
میگه انگار توی شکمم
پروانه میچرخه 😵💫
کلی زیر سرم بوده شده مثل اسکلت دکترام نمیفهمن چشه
خدایا شفا بده به خیر بگذرون
توی ۴ ساعت کارگاهی و عملی میخواهیم باهم یاد
بگیریم چطور این
عوامل و نشانه ها رو تحلیل کنیم
و چطور برطرف کنیم
مگر پدربزرگ و مادربزرگ هامون انسان نبودن و این مشکلات رو نداشتن .
البته که داشتن ولی بلد بودن چطوری
به خودشون کمک کنند
به همسایه کمک کنند
من یادمه بچه بودم سن قبل دبستان
گلودرد میشدم که آب دهانم رو صبح
نمیدونستم قورت بدم
نمیتونستم غذا بخورم دکتر و دارو .... که اون موقع صبح نبود
تازه یک دکتر هندی بود که از ساعت ۱۱ صبح یا ۵ عصر میامد
خودش رو میدیدم میترسیدم
چشمها درشت ، رنگ بدنش سیاه 🌚
(تا مدتها فکر میکردم هرکی دکتر بشه
سباه میشه و چشماش برق میزنه )
صبح زود ناشتا مامان میگفت باشو زود برو به خنه کلبه مریم ( کربلایی مریم ). (تو با لحجه قشنگ محلی کاشمری بخون )
منم گلوم درد میکرد به شدت اول میرفتم توی کوچه کمی راه میرفتم
آخه از دردش میترسیدم از خانومه هم میترسیدم
کمی که وقت تلف میکردم میدیدم دیر شد آهسته درب میزدم خدا خدا میکردم که درب باز نکنه😜
ولی گوشاش تیز بود سریع درب رو باز میکرد
خودش میفهمید برای چی رفتم دستهاشو میشست و....
دیگه حالم خوب میشه 💃