قسمت پنجاه و پنجم
من یک دختر مسلمانم
سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … چند لحظه مکث کردم …
– یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم … شما از روز اول دیدید … من یه دختر مسلمان و محجبه ام … و شما چنین آدمی رو دعوت کردید … حالا هم این مشکل شماست، نه من … و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید … کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره … من نیستم …
و از جا بلند شدم … همه خشک شون زده بود … یه عده مبهوت … یه عده عصبانی … فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود …
به ساعتم نگاه کردم …
– این جلسه خیلی طولانی شده … حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره … هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید … با کمال میل برمی گردم ایران …
نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد …
– دکتر حسینی … واقعا علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم … با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟ …
– این چیزی بود که شما باید … همون روز اول بهش فکر می کردید …
جمله اش تا تموم شد … جوابش رو دادم … می ترسیدم با کوچک ترین مکثی … دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه …
این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم … پاهام حس نداشت … از شدت فشار … تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم …
-قسماً بقدسية العشاق الذين لم يحضوا بالوصل، قسماً بهذا الألم النزيه
قسم به قداست عشاق بی بهره از
وصال ؛ قسم به این درد شریف..!
▪️
آمدن هر صبح،
پیام خداوند برای آغاز🌹
یک فرصت تازه است
برخیز و در این فرصت تازه
زندگی را زندگی کن🌹
و از یک روز دوست داشتنی
لذت ببر! بخند و شاکر باش
سلام صبح زیباتون بخیر🌹
اى مرد هميشه جوان!
كدام روز سپيد از پشت كوه هاى روز می آ يى؟
كدام صبح صادق, خورشيد را به كوچه هاى تنگ كاهگلى می آورى؟
كدام روز فرشتگان نام تو را بر مإذنه ها فرياد مى كنند؟
كدام روز عيسى مسيح(عليه السلام) از هفت آسمان فرود مىآيد و به قامت بلند تو اقتدا مى كند؟
كدام روز شاعران به جاى شعر نيايش مى خوانند؟........