eitaa logo
❤️تو رو دوست دارم❤️
33.9هزار دنبال‌کننده
90.8هزار عکس
79.2هزار ویدیو
127 فایل
کانال عاشقانه تورو دوست دارم کانالی پر از کلیپ ویدیو و پستهای خاص و زیبای عاشقانه دلنوشت و شعر جملات ناب و اهنگهای گلچین و بیو تکست عاشقانه و پروف خاص بهترین کانال عاشقانه در ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لب شتری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Patoghedoostanh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
قسمت دوازدهم 🚫این داستان واقعی است🚫 . . . مادرم بعد کلی دل کردن، حرف پدرم رو گفت بیشتر نگران علی و اش بود و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود ، چشمم که بهش افتاد ام گرفت نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم روی لبش خشک شد با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد چقدر گذشت؟ نمی دونم مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین _شرمنده ام علی آقا ، دختره!! نگاهش خیلی جدی شد هرگز اون طوری ندیده بودمش با همون حالت، رو کرد به مادرم ، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو بزارید مادرم با ترس در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه نبود با صدای بلند زدم زیر گریه بدجور دلم سوخته بود _خانم آخه چرا ناشکری می کنی؟ دختر خداست زندگیه خدا به هر کی نظر کنه بهش میده عزیز دل و آسمان و زمین هم دختر بود... و من بلند و بلند تر گریه می کردم با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ... بغلش کرد و در حالی که می گفت و می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت کنار داد چند لحظه بهش خیره شد حتی پلک نمی زد در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود دانه های اشک از چشمش سرازیر شد گفت: _بچه اوله و این همه زحمت کشیدی حق خودته که اسمش رو بزاری اما من می خوام پیش دستی کنم! مکث کوتاهی کرد یعنی پدر.... پیشونیش رو بوسید خوش_آمدی زینب_خانم :) . و من هنوز گریه می کردم اما نه از غصه، ترس و نگرانی.... @Patoghedoostanh
‍ ➖➖➖➖🌷🍃🌷🍃➖➖➖➖ ‍ در عملیات ، دو که بودند و صدای آنها از شبکه‌‌های مرتب شنیده می‌شد! ، ۲۷_محمد_رسول_‌الله (ص) و ، ۸_نجف_اشرف. در تماس‌های بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شکستن خطوط دشمن، و از آنها متوجه می شدند که این احمد، کدام احمد است! اما جالب ‌تر زمانی بود که دو احمد با هم کار داشتند! در مرحله‌ی دوم عملیات که بچه‌های لشکر محمدرسول الله در دژ شمالی درگیری سختی داشتند و احمد متوسلیان با بدنی ، عملیات را هدایت می‌کرد، احمد کاظمی با او این‌گونه می‌گرفت: احمَد احمَد ،احمَد احمِد، احمَد احمِد! او سه احمد اول را که یعنی متوسلیان، با لهجه‌ی می‌گفت اما اسم خودش را با لهجه‌ی ، مخصوصا مقداری هم غلیظ ‌‌‌تر بیان می‌کرد! به این ترتیب احمد خوب و دوست داشتنی پایه‌ ی را برای فرماندهان زیادی که صدای او را از بی‌سیم می‌شنیدند فراهم می‌کرد. یادشان بخیر!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفاقت را از بچه ها یاد بگیرین😜😑😂😂👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #خنده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #شاد_باشید 😻
دیشبﺩﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﻣﻨﻘﻞ ﮐﺒﺎﺏ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﮔﺮﺑﻪ ﺯُﻝ ﺯﺩﻩ ﺑﻤﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻼﺍﺍﺍﺍﺍليه ﺑﻼﺍﺍﺍﻝ😌 ﻗﺎﻧﻊ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارآفرین به این میگن 😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌😎 😜 😻
یڪ نفــر حسرت لبخند تـو را مـی‌بـارد... ڪـن عـشق نمک گیـــر شود بعـــد بـرو... 🌱🌱🍃🍃🌸🌸 @Loveyouh
🌸 ایرانی ها وقتی از خونه میرن بیرون میگن : آخیش پوسیدیم تو اون چاردیواری وقتی برمیگردن میگن : هیچ جا خونه خود آدم نمیشه!! یعنی خود درگیری از صفات بارز ما ایرانیاست 😄😂😂 💙@loveyoub 💙
‏وقتی برای خواهرم خواستگار اومد؛ بعدش که رفتن، مامانم به خواهرم گفت چه عجب امشب دیگه موبایل دستت نگرفتی چت کنی! خواهرم گفت آخه خودش دیگه روبروم نشسته بود! ❤️باهم😂 @Loveyoub
چگونه یک کلاس آنلاین خوب داشته باشیم: @Loveyoub . ❤️باهم😂
یه‌بار رفتم خواستگاری یه دختر پولدار، باباش تا تیپ منو دید گفت برای نظافت خونه تشریف آوردید؟ گفتم بله قربان و با دسته‌گل رفتم توالتشونو تمیز کردم پولمو گرفتم اومدم بیرون😅 ❤️باهم😂 @Loveyoub
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪﻡ ﮐﻠﯽ ﺍﺯ ﺿﺮﺭﻫﺎﯼ ﻗﻠﯿﻮﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ! ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ .... ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﯿﺎﯾﻦ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﯾﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻧﺨﻮﻧﯿﻢ !!😐 🌙✨ 🌙✨@Loveyoub
یه بنده خدایی بود وقتی شعر خونه مادربزرگه پخش میشد فکر میکرد منظورش اینه که خونه ی ما درش بزرگه:)) مدیونید فکر کنید اون بنده خدا من بودم. 😁 ❤️باهم😂 @Loveyoub
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🩹 به تو عزیز 🌹سبدی پر از دلخوشی ❤️‍🩹یه بغل دسته گل 🌹گل رز ❤️‍🩹و دو صد و 🌹 و یاد ❤️‍🩹شبتون به گل @Loveyoub 💙💚💙💜💚
913369245.mp3
7.5M
هر روز صبــــــح ...! خنــده های " تـــو" به گوشــــم و دلـــــم به کار نمیرود ....! های "تــــــو" آهنـــــگ زندگیســــــت 😘💋 محمد نجم_هوای چشات♥️👌 ♥️♥️ @Loveyoub