امـاݧ از دل ڪہ میڪَوید:
بزݧ بر طبل رسوایـــی...
ولے دیوانڪَیهاے
مرا ڪَردݧ نمیڪَیرد ... !!!
#محمدحسن_جمشیدے
به چشمانت نمیآید بفهمی رازداری را
بیا پنهان کنیم از هم از این پس بی قراری را
من و تو سرنوشت بوسهٔ پروانه و شمعیم
که در دنیا یکی کردند جشن و سوگواری را
#محمدحسن_جمشیدی
حرفِ آخر را زمستان میزند کوتاه و سرد
شبنشینی بیتو در یلدا چه دارد با خودش...
#محمدحسن_جمشیدی
♥️🍂☕️
اینکه از دور مرا زیر نظر داشتهای
یعنی از حال من زار خبر داشتهای
چون نسیمی که به تنهایی خود خو کرده است
تو هم از خانه خود قصد سفر داشتهای
فکر تردید به خود راه مده شرم مکن
تو به قدر نفسی بوسه جگر داشتهای
شاید از عشق به من نیز بگویی اما
در نهایت هوسی زودگذر داشتهای
از وفاداری من دم زدنت علت داشت
که فراموش کنم یار دگر داشتهای
مرگ را در نظرم خوار شمردی اما
شادمای عشق همینقدر هنر داشتهای
#محمدحسن_جمشیدی
@Loveyoub
کاش چون دریا جهانی رو به ساحل داشتم!
بگذریم از آرزوهایی که در دل داشتم
از نگاهت شرم میبارید و من درویشوار
کنج دیوار غمت یک عمر منزل داشتم
پیش هرکس مینشستم حرف چشمان تو بود
من نه با تو، با تمام شهر مشکل داشتم
زندگی با طعنههای دوستان آسان نبود
کاش من هم دشمنانی صاف و یکدل داشتم
لطف بودن با تو از من شاعری دیوانه ساخت
ورنه من در خود هزاران مرد عاقل داشتم
#محمدحسن_جمشیدی
@Loveyoub