eitaa logo
❤️تو رو دوست دارم❤️
35.3هزار دنبال‌کننده
93.2هزار عکس
82.2هزار ویدیو
129 فایل
کانال عاشقانه تورو دوست دارم کانالی پر از کلیپ ویدیو و پستهای خاص و زیبای عاشقانه دلنوشت و شعر جملات ناب و اهنگهای گلچین و بیو تکست عاشقانه و پروف خاص بهترین کانال عاشقانه در ایتا مالک کانال @Manavio69 لینک کانال @Loveyoub
مشاهده در ایتا
دانلود
تا کِی‌ دل‌ من‌ چشم‌ به‌ در داشته‌ باشد؟ ای‌ کاش‌ کسی‌ از تو خبر داشته‌ باشد آن‌ باد كه‌ آغشته‌ به‌ بوی‌ نفس‌ توست‌ از كوچه ی ما كاش‌ گذر داشته‌ باشد... @Loveyouh
«تو خموشانه پر از زمزمه ای» با تو هستم، گوش کن! حرف من با تو همه از سر صدق است، نه فریب گرچه بالا نه چو سرو افراشته اما، چه بلند مرتبه ای تو وسیعی: مثل صحرا روح پاک جنگ از تو می گیرد رنگ و گوارا و زلال چون آبی و به رنگ آبی  مثل دریا دل تو پر تپش است مثل چشمه در شب دشت تو خموشانه پر از زمزمه ای چون پرنده:  شوق رفتن و پریدن در توست تو به اندازه ی دنیا و سراپای «شفق» آینه ای نگرانی از چه؟ به خدایت سوگند و به پاکی دل و بارقۀ چشمانت با دلم درد تو را، حال تو را می فهمم آن چنان که تو مرا می فهمی باری! « تو به اندازه ی تنهایی من خوش بختی من به اندازۀ زیبایی تو غم گین ام» آری؟ و تو می رسی به جایی که به جز خدا نبینی!   🖋 ( ) @Loveyoub
«تو خموشانه پر از زمزمه ای» با تو هستم، گوش کن! حرف من با تو همه از سر صدق است، نه فریب گرچه بالا نه چو سرو افراشته اما، چه بلند مرتبه ای تو وسیعی: مثل صحرا روح پاک جنگ از تو می گیرد رنگ و گوارا و زلال چون آبی و به رنگ آبی  مثل دریا دل تو پر تپش است مثل چشمه در شب دشت تو خموشانه پر از زمزمه ای چون پرنده:  شوق رفتن و پریدن در توست تو به اندازه ی دنیا و سراپای «شفق» آینه ای نگرانی از چه؟ به خدایت سوگند و به پاکی دل و بارقۀ چشمانت با دلم درد تو را، حال تو را می فهمم آن چنان که تو مرا می فهمی باری! « تو به اندازه ی تنهایی من خوش بختی من به اندازۀ زیبایی تو غم گین ام» آری؟ و تو می رسی به جایی که به جز خدا نبینی!   🖋 ( ) @Loveyoub
"قحطی" جاده های رابطه؛ دل تنگ چراغ های رابطه؛ خاموش نفس های رابطه؛ مسموم این و‌جا و اکنون طریقه ی هر نگاه وَ، وِزوِز بال مگس های هر صدا ؛ مشکوک آه ! چه زشت و نامبارک است هر پیوند و تو ،مثل پُل بر رود های گل آلود مرگبار سینه بر عبور رهروان صادق به پاکی گشاده ای و با رنگین کمان نگاهت دوسوی جهان را به یکی شدن فرا می خوانی تو، از احساس عاطفه لب ریز آن برگچه ی باران خورده ی صبح بهار گوش ها را با معنی ظرافت و سبزی و نشاط و شکر خدا، آشنا و چنان خورشیدی به وقت طلوع با طلایی رنگت و دل پذیری گرمایت چشم ها را به تحسین خیره می کنی و بی شک، تنها بی رمق شب‌ کورانند این تاریک دالان و ترسوهای شهوت بار در غارهای تاریک و کپک  زدۀ ذهن که ناگزیر به گریز از تو اند پس، باید که بگسلی رشته تردید آری، آری، آری بی تردید تو باید پاره کنی طناب پوسیدۀ هر رابطۀ تاریک با برق تیغۀ اندیشه! و باید که بیاموزی آمیزش را با آن که و آنان که فقط هم پا، هم دل و هم زبان، هم راه تو را نسخ باشد و باشند در سفرهای پر خطر و بی هیچ تفاوتی هرجا و هرگاه چه در صبح های روشن بهار یا در عصرهای سرد دل تنگی به وقت خزان آه، اگر جاده های رابطه؛ شاد چراغ های رابطه؛ روشن نفس های رابطه؛  پاک و قلب ها همه ساده و ناب بود باید که «شفق» رنگ همواره گریست، دل تنگ در این غروب غریب و از رنج این همه قحطی  باید که گریه کرد! باید گریه کرد! 🖋 ( ) @Loveyoub
«نخستین شعر تو» غروب من طلوعی دوباره است آن گاه که نخستین شعرت لبخند است به روی زندگی و می دانم به خدا که می دانم یگانه مرثیه خوان «شفق» فقط تو خواهی بود چنان که امروز تنها من از چشمان تو می نویسم  🖋 () @Loveyoub
. «بهانه» وَ ندَرین باغ خزانی همه پُر حرفی من با تو، ولی با او بود مرغ دل در همه وقت ،تو بهانه همه منظور او بود که به چشم آمد و بر دل بنشست ای دریغا!  ره میخانه ی ما را تو چه دانی، که کجاست!؟ روزی اما، چو رسیدی به شراب خانه ی غم یک دو جامی بزن از اشک «شفق» رنگی ما تا بفهمی که چه حالی دارد دل پامال خزان دیده ی ما 🖋 ‌()    @Loveyoub