هدایت شده از کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 281-275 بقره قسمت پنجم
بخش سوم2⃣
بحث علمى
● بحث علمى (تحليل علمى ربا و مفاسد اجتماعی و اختصادی آن با اشاره ای به : تاریخچه ملکیت ، قیمت گذاری ، پول ، معاملات ...)
ليكن كار به اينجا خاتمه نمى يافت ، براى اينكه لازم بود مقياسهاى مختلفى براى هر كالائى نيز معين كنند، مثلا واحدى براى طول از قبيل ذرع و متر و امثال آن ، و واحدى براى حجم چون كيلو ليتر و امثال آن ، و واحدى براى سنگينى چون من و كيلو و تن و خروار و نخود و امثال آن ، درست كند، در اين هنگام است كه تمامى نسبت ها معلوم مى شود، و اشتباهى باقى نمى ماند و معلوم شد كه مثلا يك قيراط از الماس برابر چهار دينار از طلا و فلان مقدار از آرد گندم يا ميوه يا چيز ديگر است ، و يك من گندم برابر مثلا ده دينار پول يا فلان مقدار شكر و فلان مقدار از چيز ديگر است ، و روشن شد كه قيراطى از الماس برابر است با چهل من آرد، و همچنين معلوم شد كه هر چيزى برابر چه مقدار از چيز ديگر است .
بشر بعد از اين مراحل علاوه بر طلا و نقره پولهائى ديگر از مس و برنز و اسكناس و تمبر درست كرد، كه شرح مفصل آنرا كتابهاى اقتصاد شرح داده ، و بعد از اين مرحله كار ديگرى صورت گرفت ، و آن اين بود كه (چون مردم نمى توانستند كالاى خود را به راه دور برده ، و آنچه را كه مى خواهند، از راهى دور تهيه كنند) به ناچار راههائى براى كسب و تجارت باز شد، و هر كاسب يا تاجرى مخصوص تهيه كالائى شد، تا آنرا با نوعى ديگر مبادله و معاوضه كند، و از اين راه سودى به دست آورد، و اين سود نوعى زيادى است كه در قبال آنچه مى دهد مى گيرد. اين اعمال و رفتارى بود كه انسان براى رفع حوائج زندگى خود پيش گرفته ، و در آخر، مساله به اينجا منجر شد كه به دست آوردن نيازهاى زندگى دائر مدار پول باشد، و به نظر چنين رسيد كه هر كس پول چيزى را دارد گويا، خود آن را دارد (و خلاصه هدف و وسيله به يكديگر مشتبه شد) و مردم چنين پنداشتند كه پول همه چيز است ، چون وقتى پول باشد همه چيز هست ، و اگر آدمى به پول دست يابد به همه چيز دست يافته ، و هر چيزى را كه مورد حاجت و يا لذت باشد مى تواند تهيه كند، و چه بسا كه پول را هم كالا حساب كردند و پول دادن و پول گرفتن را نوعى كاسبى به حساب آوردند، و دارنده اين شغل را صراف ناميدند.
ازآنچه گذشت روشن شد كه اصل معامله و معاوضه نخست بر اين قرار گرفته بود كه متاعى را كه مورد حاجت نيست با متاعى ديگر كه مورد حاجت است معاوضه كنند، و سپس به اينجا كشيده شد كه متاعى را با پول معاوضه كنند نه به ملاك احتياج ، بلكه به ملاك كاسبى و بهره گيرى ، و اين مغايرت و اختلاف ميان آنچه مى دهند با آنچه مى گيرند، اصلى است كه حيات جامعه بر آن استوار است .
و اما دادن يك جنس و عينا همان را گرفتن ، اگر بدون زيادى باشد چه بسا عقلا آن را در پاره اى موارد كه احتياج به اين كار هست امضا بكنند،
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 659
چون ممكن است من امروز به گندم احتياج نداشته باشم ، و وسيله نگهداريش را هم نداشته باشم ، گندم خود را به ديگرى بفروشم و بهمين مقدار، دو ماه ديگر تحويل بگيرم ، و يا اغراض ديگرى در زندگى برايم پيش بيايد كه براى تأمين آن جنسى را به عين همان جنس و به همان مقدار بفروشم ، و اما اگر با زياده از عين جنس صورت بگيرد، كه همان ربا و ربح باشد، بايد ببينيم كه چه نتايجى به بار مى آورد (و با در نظر گرفتن آن نتايج ببينيم عقل چنين معامله اى را تجويز مى كند يا خير((مترجم )).
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
هدایت شده از کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●منتخبی از #اعمال_هفته
(برگرفته از کتاب شریف #اقبال_الاعمال سیدابن طاووس، مورد توصیه حضرت آیت الله بهجت)●■
■شب عاشورا، شبی است که احیاء آن مستحب و نمازهای بسیاری برای آن ذکر شده است (اقبالالاعمال، ج٢، ص٥٥٤تا ٥٦١). اگر کسی در این شب تا صبح در کنار قبر اباعبدالله الحسین علیهالسلام بیتوته کند، خداوند متعال او را آغشته به خون امام حسین علیهالسلام و جزء یاران شهید آن حضرت محشور میگرداند (ج٢، ص٥٦١). شایسته است که در روز عاشورا عزاداری شود و مصائب اهلبیت ذکر گردد و کتابهای مقتل، مانند کتاب «لهوف» خوانده شود (ج٢، ص٥٦٩). اگر کسی در این روز، امام حسین علیهالسلام را زیارت کند، بهشت بر او واجب میشود (ج٢، ص٥٧٩). سید برای این روز، زیارات گوناگونی ذکر فرموده است (ج٢، ص٥٨١تا٦٠١).
@mohamad_hosein_tabatabaei
هدایت شده از کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت(۹)
■او نور مطلق است، جایی که امام حسین علیه السلام است هیچ ظلمتی وجود ندارد، او امام است، امام حسین که در کربلا امام نشد، مثلا بگوییم کربلا موطن امتحان امام است! امام که دیگر امتحان ندارد! او خودش دیگران را امتحان میکند، او بابی است که همه به او امتحان میشوند. امام حسین علیه السلام در کربلا تک و تنها شد، این تنهایی، مقام استأثاری امام است، در اینجا هیچ کس با امام نیست و او تنهای تنها است. او در این موطن فردانی فرمود: «هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟!»، امام خواست بگوید که من ذاتم همین است، ذات من تنهایی است... چون ذات حق متعال بی چون است، تک و احد است و دو ندارد، لذا ظل او نیز احد و فرد است. امام حسین علیه السلام نیز چون فرد بود، در آن مقام فردانیت مطلقش که در آنجا کسی جز حق متعال و شخص امام راه ندارد، گفت «هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟!»... مطلب بسیار عمیق است! امام یک سفر بیشتر ندارد و آن نیز سفر من الحق الی الخلق است. امام مطلقا در خدا بود، حتی از آن مقام پایین تر نیز نیامد، از همانجا فرمود تَعالَوا... هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟! بالا بیایید! شاعر چقدر خوب این سفر من الحق الی الخلق اباعبدالله الحسین علیه السلام را به شعر درآورده است...
●چون که بُد بی یار ذات واحدم
●بی کس از وحدت به کثرت آمدم
●آمدم بی یار تا یارم که شد
●و اندر این صحرا خریدارم که شد
●چون نبُد مثلی و انبازی مرا
●هم نباشد یار و همرازی مرا
■من هم مظهر لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ هستم. من هم بی چونم، من اصلا یاری آنجا ندارم، در آنجا کاملا تنها هستم، لذا آن عارف، حکمت پیامبر ما را حکمت فردانیه قرار داد. صاحب هذا الامر فریدٌ... اینها تک هستند، آنجایی که این حضرات هستند هیچ کس نیست! هیچ کس در آنجا یار این ذوات مقدس نیست! هر کس هم اگر بخواهد به آنجا برود و یار آنها شود تک میشود. آنجا اصلا دوئیت راه ندارد.
●چون که تنها بوده ذاتم از قِدَم
●هم در این صحرا زدم تنها علم
■آن مقام تنهایی امام خیلی مقام خاصی است، وقتی در آن مقام تنهای تنها شد، وقتی حتی حضرت علی اصغر علیه السلام هم شهید شده بود، گفت هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟ در این زمان حضرت سید الساجدین علیه السلام از خیمه خارج شد... این آقا به آنجا راه دارد...
●هرکسی را من معین و مونسم
●گرچه اینسان بی معین و بی کسم
■من خودم فردی هستم که ممد همهی همت ها و معین همهی ارواح هستم، من ناصر بالذات هستم، وقتی که ناصر بالذات ناصر های بالعرض را میخوانَد، معنی اش این است که میخواهد آنها را در خودش فانی کند! او ناصر بالذات است! اصلا چه کسی میتواند او را یاری کند؟! ناصر بالذات میدانی یعنی چه؟! یعنی در عالم فقط او ناصر است! اصلا به غیر از اباعبدالله، غیر از امام زمان علیه السلام در عالم اصلا ناصری وجود ندارد! امام گفت من ناصر مطلق هستم، اصلا من ناصر بالذات هستم. کسی که ناصر بالذات است ناصر میخواهد چه کار؟ «کلُّ شیءٍ یرجع الی اصله»
●قطره دریاست اگر با دریاست
●ورنه او قطره و دریا، دریاست
■هرکسی که به این ناصر بالذات اصابت کند خودش هم ناصر میشود.
●ماهیان جان در این دریا پرند
●تو نمیبینی که کوری ای نژند
●بر تو خود را میزنند آن ماهیان
●چشم بگشا تا ببینیشان عیان
■اگر ولی خدا به کسی تنه بزند، کار او دیگر تمام است، مراد از این سخن هم این تنهی جسمانی نیست. اصلا عمر خودتان را وقف این کنید که یک ولی خدایی یک تنهی باطنی به شما بزند...
#ح_م
🔺أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ ،
سلام بر آن جسـدهاى عریان (بر خاک)،
🔺أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ،
سـلام بر آن بدن هاى لاغر و نحیف ،
🔺أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ،
سلام بر آن خون هاى جارى ،
🔺أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ،
سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ،
🔺أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ،
سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نیزه ها)،
📙زیارت ناحیه مقدسه
🌺🌷🌸💐🌹