▪️امام صادق علیه السلام:
هرکس در مسجد سهله نماز بخواند و با نیّتی صادقانه به درگاه خدا دعا کند خدا او را حاجتروا برمیگرداند.
مَا صَلَّى فِيهِ أَحَدٌ فَدَعَا اللَّهَ بِنِيَّةٍ صَادِقَةٍ إِلَّا صَرَفَهُ اللَّهُ بِقَضَاءِ حَاجَتِه.
📚 المزار الکبیر ص134.
👈🏻 به امید اینکه زائران اربعین، از مسجد سهله غافل نشوند و در اجابتخانه سهله، برای تعجیل فرج صاحب سهله دعا کنند.
#مسجد_سهله
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کانال خواص سوره ها 👇👇👇👇
@MA2021my
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
▪️مهمان خانهی امام شده بود.
امام خرما تعارفش کرد،
گفت: از غصّه نمیتوانم چیزی بخورم؛
در راه دیدم ماموران حاکم زنی را می زدند؛
میخواستند زندانیاش کنند؛
کسی به دادش نمیرسید!
امام پرسید:
مگر چه کرده بود؟
بَشّار گفت:
شنیدم از مردم که پایش لغزیده و زمین خورده.
همان وقت دشمنان مادرتان زهرا سلام الله علیها را نفرین کرده.
محاسن امام صادق علیه السلام خیس اشک،
فرمود: برخیز!
👈 برویم مسجد سهله
آنجا برای نجاتش دعا کنیم.
امام دو رکعت نماز خواند،
دست به دعا برداشت،
بعدِ دعا فرمود:
آزادش کردند، برویم!
خبر آوردند زن آزاد شده.
حاکم شهر دویست درهم به او بخشیده؛
برای جبران و دلجویی،
زن اما قبول نکرده،
با اینکه سخت محتاج بوده.
به امر امام بشار به دیدن آن زن رفت.
گفت: امام صادق علیه السلام سلامت را رساند،
این هفت دینار را هم هدیه فرستاده.
زن مات و مبهوت پرسید:
امام زمانم به من سلام فرستاد؟
از هوش رفت، وقتی جواب آری شنید.
به هوش که آمد، باز همین سوال را پرسید.
باز بیهوش شد، از شوق آن سلام.
برای سومین بار هم مدهوش شد.
بار آخر به بَشّار گفت:
به امام زمانم بگو کنیز او هستم و محتاج دعایش.
بَشار، همان کرد که زن گفته بود.
امام با اشک برایش دعا کرد.
📚 برگرفته از المزار الكبير ، ص۱۳۶.
#مسجد_سهله
#حامی_شیعیان
#داستانک_مهدوی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کانال خواص سوره ها 👇👇👇👇
@MA2021my
Noore Chashme Sahle- Shaban 14444.mp3
3.13M
🔸نور چشم سهله
ترک تنظیم شدهی استودیویی به مناسبت نیمه شعبان ۱۴۴۴
#مسجد_سهله ✨
#نیمه_شعبان 💐
4_5998862637155225841.mp3
5.33M
🔸حکایتی عجیب پیرامون زیارت عاشورا
✋ آنها که اهل خواندن زیارت عاشورا هستند، حتما بشنوند.
📚عبقری الحسان، ج ۲، ص ۵۲۰.
#مسجد_سهله
#داستان_توسل
#زیارت_عاشورا
#سهله_خانه_امام_زمان علیهالسلام
کانال خواص سوره ها 👇👇👇👇
@MA2021my
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
▪️چند روزِ تمام، زیر نظرش داشتم.
اصلا لب به آب نمیزد!
خیلی تعجب کردم.
«آخر این پیرمرد، در این گرمای نجف، چطور تشنهاش نمیشود؟!»
یک روز خواهش کردم رازش را بگوید.
اولش طفره رفت.
اما بالاخره به زبان آمد.
گفت:
برای دیدن امام زمان علیه السلام نذری کرده بودم:
چهل شب چهارشنبه، مسجد سهله.
چهل هفته تمام شد، اما خبری نشد.
من ولی از سهله دل نکندم.
یک شب، موقع بازگشت از سهله، تشنگی شدیدی سراغم آمد.
نه آبِ خوردن داشتم، نه تاب رفتن.
تاریکی شب و تشنگی لب امانم را برید.
متوسل شدم به صاحب سهله.
ناگهان آقایی مقابل چشمم ظاهر شد.
سه دانه خرما تعارفم کرد.
به خودم گفتم:
دارم از تشنگی میمیرم، حالا خرما هم بخورم؟!
اصرار کرد.
خرمای اول را که خوردم خنکی همه وجودم را گرفت!
خرمای دوم، بیشتر.
خرمای سوم، اثری از عطش نگذاشت.
با آن آقا راه افتادم.
چند قدم بعد، خودم را مقابل مسجد کوفه دیدم.
حیرت کردم.
«این آقا کیست؟
چطور ظرف چند لحظه مرا به مقصد رساند؟!»
نگاه کردم.
دیگر آن آقا کنارم نبود.
از آن شب، دیگر تشنگی سراغم نیامد.
📚 برگرفته از العبقري الحسان، ج۶، ص۸۰۱.
#مسجد_سهله
#داستانک_مهدوی
#سهله_خانه_امام_زمان علیهالسلام
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
کانال خواص سوره ها 👇👇👇👇
@MA2021my
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
▪️حاجتش ازدواج بود.
اما گره از کارش وا نمیشد.
به سرش زد برود مسجد سهله.
شبانه از کربلا راه افتاد.
✋ بین راه سیّدی نورانی دید.
به اسم صدایش زد.
فرمود: کجا میروی؟
گفت: سهله.
سیّد همراهش شد.
بین راه شروع کردند روضه خواندن،
روضه ششماهه کربلا.
سیّد میخواند، او گریه میکرد.
او میخواند، سیّد گریه میکرد.
چند لحظه بعد رسیدند به مسجد سهله!
👈 فرمود:
برو داخل مسجد،
وقتی برگردی کربلا، حاجتروا میشوی.
سیّد که رفت به خودش آمد:
این سیّد مرا از کجا میشناخت؟
چطور یکشبه مرا از کربلا به سهله رساند؟
حاجتم را از کجا میدانست؟
فهمید صاحب مسجد سهله را دیده.
صبح که شد برگشت کربلا.
عصر همان روز به حاجتش رسید!
📚 شیفتگان حضرت مهدی علیهالسلام، ج۱ ص۲۶۸.
#مسجد_سهله
#داستانک_مهدوی
#سهله_خانه_امام_زمان علیهالسلام
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
کانال خواص سوره ها 👇👇👇👇
@MA2021my
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️این روزها در خانه امام زمان علیهالسلام عجب شور و غوغایی برپاست...
مسجد سهله - اربعین ۱۴۴۵
#مسجد_سهله
#سهله_خانه_امام_زمان علیهالسلام
کانال خواص سوره ها 👇👇👇👇
@MA2021my
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
▪️خاطرخواه دختری شده بود،
اما به دامادی قبولش نمیکردند.
میگفتند دخترمان خواستگار بهتر دارد.
دلش شکست.
رفت مشهد.
کنار ضریح این طور مناجات کرد:
فقط همین حاجتم را بدهید،
عهد میکنم دیگر چیزی نخواهم، حتی اولاد!
چیزی نگذشت که به حاجتش رسید!
چند سالی گذشت.
دلش طاقت نیاورد.
از خدا بچه میخواست.
با زنش راهی عتبات شد.
شب چهارشنبه، رسیدند مسجد سهله.
آنقدر گرم مناجات بود که حساب ساعت از دستش رفت.
ناگهان به خودش آمد:
در این تاریکی شب چطور برگردم؟
دلش مثل سیر و سرکه میجوشید.
دست به دامان صاحب سهله شد.
نگاهش به مقام امام زمان علیه السلام افتاد.
مقام، غرق نور بود.
سیّدی نورانی دید، سر سجاده، مشغول ذکر.
سیّد فرمود:
با خیال راحت دعا و زیارت بخوان.
امن و آسوده برمیگردی!
دلش آرام گرفت.
شروع کرد زیارتنامه خواندن:
السلام علیک یا صاحب الزمان...
سید فرمود:
و علیک السلام!
تعجب کرد!
به خودش گفت:
بگذار به این سید التماس دعا بگویم.
شاید اولاددار شدم.
یادش به عهد مشهد افتاد، خجالت کشید.
زنش جلو آمد.
گفت:
آقا سید، دعایم کنید.
سه حاجت دارم:
اول: رزق وسیع،
دوم: میخواهم قبل از شوهرم بمیرم،
سوم: مشهدالرضا دفن شوم.
فرمود: به هر سه میرسی.
خداحافظی کردند که بروند.
بیرون مسجد سوالی ذهنشان را درگیر کرد:
این سید نورانی که بود؟
برگشتند مقام را نگاه کردند؛
تاریک تاریک!
فهمیدند صاحب سهله بوده.
خیلی امن و آسوده برگشتند.
همان طور که امام زمان علیه السلام فرموده بود.
وقتی برگشتند ایران، باب رزق به رویشان باز شد.
چند سال بعد، زن در مشهدالرضا آرام گرفت.
📚برگرفته از العبقری الحسان ج۲ ص۴۸۴
اللهم عجل لولیک الفرج 🌱
#مسجد_سهله
#داستانک_مهدوی
#سهله_خانه_امام_زمان علیهالسلام
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
کانال خواص سوره ها👇👇👇👇
@MA2021my