eitaa logo
محیــــا
2.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
35 فایل
🌸کانالی برای الگو سازیِ سبکِ زندگیِ بانوی مسلمانِ ایرانی ✨اَللَّـهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 🔆 تفسیر قرآن،شرح جامعه کبیره و شرح خطبه فدکیه @Talabe_Channel 🔹جمعیت مردمی رحماء 🔸ارتباط با ادمین : @MAHYA_BAN00_ADMIN
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆می گویند((حماسه‌ی حضور)) اما من می‌گویم ((عاشقانه‌ ای عطرآگین)).☺️ 🔹این که مورخین تاریخ ۲۲بهمن۱۴۰۱ را چگونه می‌نویسند، و یا این که خبرگزاری های داخلی و خارجی چگونه این حضورِ ساندیس خورهای همیشه در صحنه را خبر و تصویر می‌کنند، برایم مهم نیست.😊 من در این میان،عاشقانه‌هایی را دیدم و شنیدم و استشمام کردم که می‌خواهم ترانه شان را بنویسم.❤️ 💌 عشق مگر چیست، جز دیدن درد ها و رنج ها،اما تعهد به معشوق! من در میان رنجِ چشمان پیرمرد سالخورده‌ای که کلاه پشمی بر سر داشت، برقِ عشق را می‌دیدم.👌 🔰مگر می‌توان گفت که استخوان‌هایش زیر بارِ فشارِ اقتصادی هر روزه به لرزش نیفتاده است؟!چه کسی می‌گوید او قیمت دلار را نمی‌داند؟!او که در این سن و سال برای اطعام چند سر عائله‌اش بیش از همه در رنج است،ولی خوب می‌داند برای چه باید آن پرچم ۳رنگ کاغذی را در با دستان زمخت و کار کرده اش تکان دهد.🇮🇷 🔰مگر آن آقای اتو کشیده،با آن پالتوی قهوه‌ای رنگ و شیکش می‌تواند بی‌خبر از این همه بی‌ ثباتیِ اقتصادی و تشنج‌های بازار و کسب باشد؟! 🔅 اما من در میان نگاه مغموم و متفکرانه ‌اش به جمعیت،نور امید به فردایی بهتر را حس می‌کردم.🔅 🔶 مگر می‌شود گفت آن جوان ۲۰ و اندی ساله‌ای که تازه از سربازی برگشته است و می‌خواست تمام آرزوهایش را با خرید یک پراید، سر و سامان دهد؛ از بی‌عرضگی ها مدیرانِ خودروساز و بی‌دلیل گران بودن‌های این حداقل‌های رفاهی بی‌خبر باشد؟! اما من در میان شوخی‌هایش با هم‌سن و سالان همراهش صدای عاشقانه‌ای با ریتم دل‌انگیزِ امید را می‌شنیدم.😇 🍀 در قدم‌های پیرزن سالخورده‌ای که تمام تکیه‌گاهش آن عصای صندلی شوی فلزی‌اش بود،دلشوره از گرانی داروهایی که هر روز بیشتر از حد بیمه و اندک حقوقش می‌شد؛ موج می‌زد، پاهایش توان گذشته را نداشت، اما گل ریزانی از بودن را در زیر پایش می‌دیدم. 🧕 من در سیاهی چادر مشکی آن دختر دانشجویی که با وجودِ تمام کردنِ درسش همچنان به دنبال شغل بود؛ عشق به وطن را سپیدتر دیدم. 🔻من در عمق نگاه لباس نظامی‌هایی که این بار به تشریفات آمده بودند،اما چند ماه پیش با باتوم در همان میدان،جان بر کف،ایستاده بودند نسیمِ دل‌انگیزِ قدرت و اقتدار را بر گونه‌هایم حس کردم. 📌من در میان جمعیت فکرها را می‌خواندم و استشمام می‌کردم. عطرِ دلِ انگیز عاشقانه‌هایی را که با آن که آگاه به این همه نباید و نقص بودند؛ بایدِ حضورشان پررنگ‌تر بود.✅ باور کنید این بار در حوالی آزادی،با وجود این همه آگاهی، عطر یاس بیشتر از همیشه حس می‌شد. ✍بشارتِ یاس ___________📝_____________ 🆔 @MAHYA_BAN00