eitaa logo
کانال خبر و تحلیل
456 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
16.7هزار ویدیو
148 فایل
شهید حاج قاسم سلیمانی: «والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی(رهبر معظم انقلاب)است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
مروت کن تو با اهل زمانه که تا نامت بماند جاودانه ...... .....
نور «اِقرَأ»، تابد از آیینه‌ام کیست در غار حرای سینه‌ام؟! رگْ رگم، پیغام احمد می‌دهد سینه‌ام، بوی محمّد(ص) می‌دهد گُل دمد از آتش تاب و تبم معجز روح‌القُدُس دارد لبم من سخن گویم، ولی من نیستم این منم یا او؟! ندانم کیستم؟! جبرئیل امشب دمد در نای من قدسیان، خوانند با آوای من ای بتان کعبه! در هم بشکنید با من امشب از محمّد دم زنید دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟ ای فراموشان! فراموشی چرا؟ از حرا، گلبانگ تهلیل آمده دیده بگشایید، جِبریل آمده اینک از بیدادها، یاد آورید با امین وحی، فریاد آورید بردگانِ برده بار ظلم و زور! دخترانِ رفته زنده زیر گور! مکه، تا کی مرکز نااهل‌ها؟ پایمال چکمه‌ی بوجهل‌ها؟ کارون نور را، بانگ دَراست یک جهان خورشید در غار حَراست دوست می‌خواند شما را، بشنوید! بشنوید اینک خدا را، بشنوید! یا محمّد! منجی عالم تویی این مبارک نامه را، خاتم تویی مردگان را گو که: صبح زندگی‌ست بردگان را گو که: روز بندگی‌ست ای به شام جهل و ظلمت، آفتاب! از حرا بر قلۀ هستی بتاب جسم بی‌جان بشر را، جان تویی این پریشان گلّه را، چوپان تویی کعبه را، ز آلایش بت پاک کن بتگران را، هم‌نشین خاک کن بر همه اعلام کن: زن، برده نیست بردۀ مردانِ تن پرورده نیست باغ زیبایی کجا و زاغ زشت؟ دیو شهوت را برون کن از بهشت ای تو را هم مهر و هم قهر خدا تا به کی ابلیس در شهر خدا؟! با علی، بت‌های چوبین را بکش وین خدایان دروغین را بکش مکتب تو، مکتب عمّارهاست این کلاس میثم تمّارهاست ای زمام آسمان، در مشت تو مَه دو نیمه از سرِ انگشت تو جای تو، دیگر نه در غار حراست در دل امواج توفان بلاست دست رحمت از سر عالم، مدار! گر تو را خوانند ساحر، غم مدار! یا محمّد! ای خِرد پابست تو ای چراغ مهر و مه در دست تو ابر رحمت! رحمتی بر ما ببار بار دیگر... از حرا بانگی برآر ما کویر تشنه، تو آب حیات ما غریقیم و تو کشتی نجات ما به قرآن، دست بیعت داده‌ایم از ازل، با مهر عزّت زاده‌ایم عترت و قرآن، چراغ راه ماست روشنی بخش دلِ آگاه ماست
کلیم اگر دعا کند بی‌تو دعا نمی‌شود مسیح اگر دوا دهد بی‌تو دوا نمی‌شود
حکیمی پسران را پند همی‌داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد. اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند. سخت است پس از جاه تحکم بردن خو کرده به ناز جور مردم بردن وقتی افتاد فتنه‌ای در شام هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند روستازادگان دانشمند به وزیری پادشا رفتند پسران وزیر ناقص عقل به گدایی به روستا رفتند  
کانال خبر و تحلیل
.... ....
گویند سنگ لَعل شود در مَقامِ صبر آری شود، ولیک به خونِ جگر شود از هر کرانه تیرِ دعا کرده‌ام روان باشد کز آن میانه یکی کارگر شود از کیمیایِ مِهر تو زر گشت رویِ من آری به یُمْنِ لطفِ شما خاک زر شود در تنگنایِ حیرتم از نخوت رقیب یا رب مباد آن که گدا معتبر شود بس نکته غیرِ حُسن بِباید که تا کسی مقبولِ طبعِ مردم صاحب نظر شود
بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران می‌رسد با من خزانی می‌کند - شهریار .... ....
«قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست.» - وحشی بافقی .... ....
جُز آستان توام در جهان پناهی نیست سر مرا به جز این در، حواله گاهی نیست - حافظ .... ....
‌ «دل رنجورِ مرا نیست به‌ غیر از تو دوا..» - اوحدی
2.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جنگ آن شب به نفع دختر شد! 😭😭😭 .... ....
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست زخم خونینم اگر به نشود به باشد خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست .... ....
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سِکندری داند نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست کلاه‌داری و آیینِ سروری داند تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن که دوست خود روشِ بنده‌پروری داند غلامِ همّتِ آن رندِ عافیت‌سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند بباختم دلِ دیوانه و ندانستم که آدمی‌بچه‌ای، شیوهٔ پری داند هزار نکتهٔ باریک‌تر ز مو این‌جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند مدارِ نقطهٔ بینش ز خالِ توست مرا که قدرِ گوهرِ یک‌دانه جوهری داند به قَدّ و چهره هر آنکس که شاهِ خوبان شد جهان بگیرد اگر دادگستری داند ز شعرِ دلکَشِ حافظ کسی بُوَد آگاه که لطفِ طبع و سخن گفتنِ دَری داند