#خاطرات_شهدا🕊
🍃از بچگی عاشق خدمت کردن و کارهای نظامی بود در بازیهایش چند بالشت روی هم میگذاشت و برای خودش سنگر درست میکرد.لوله جاروبرقی را هم مثل اسلحه در دستش میگرفت و تیراندازی میکرد.
🍃یکی از آرزوهایش این بود که پاسدار شود با اینکه رشته خوبی هم در دانشگاه قبول شد اما چون میخواست پاسدار شود نرفت درنهایت دانشگاه امام حسین (علیه السلام) امتحان داد و قبول شد...
✍راوی:مادر شهید
#شهید_حسین_معزغلامی
#یادشھداباذڪرصلوات
#حاج_قاسم
#خاطرات_شهدا
برای شادی
سلامتی
و ظهور آقا صلوات ...💔🤲🏻
╔═🖤🌻═══╗
@MEHDIADRKNI
╚═══🌻🖤═╝
یا مهــدے (عـج) ادرکنـی
#خاطرات_شهدا
اسلام هیچ ضربهای بالاتر از بیخیالی امّتش نخورده.
رفقا...!
گوشه نَنشینیم، همّت کنیم....
#شهید_علی_یزدانی
💠 ۱۶ تیرماه سالروز ولادت 🌷
🌷شهید مدافع حرم شهید نویدصفری 🌷
#خاطرات_شهدا 🌷
غروب اول مهرماه و شب سوم محرم سال ۹۶ که باهم سوریه بودیم و این عکس 📷رو ازش گرفتم.
صبح ها🌤 می رفتیم زیارت حرم عمه جان زینب (س) و عصرها زیارت حرم سه ساله ارباب، خانم رقیه جان (س).
با دیدن بچه های در حال بازی داخل حیاط می گفت:
ببین اگه دقت کرده باشی تو هیچ حرمی به اندازه اینجا، اینطوری بچه ها راحت بازی نمی کنند.
می گفت انگار بی بی هم دوست داره بچه ها تو حرمش بازی کنند و خودش میاد بینشون.
بعد از دور زدن داخل صحن های حرم و خواندن کتیبه های روضه مانند داخل حرم(عکس دوم و..)، تکیه داد به یکی از ستونها و رفت تو حس و حال خودش. اینطور وقتا بدون اینکه حواسش پرت بشه ازش عکس می گرفتم و معمولا غبطه می خوردم به حالِ خوبِ منقطع شده از دنیایش. 🌍
به نجواهای درونیش با اهل بیت، با بی بی جان رقیه (س). برای رزق شهادتش، خیلی به خانم متوسل شد، خیلی دختر سه ساله را پیش پدر واسطه کرد تا برسد به آنچه بی تابانه مشتاق رسیدنش بود.
ارادتش به نازدانه ارباب را با یک خاطره و جمله نمی توان گفت.
🌷گر دخترکی پیش پدر ناز کند…
🔹به نیابت از شهدا، هدیه به روح مطهر بی بی سه ساله صلوات🌷
شهید مدافع حرم #شهیدنویدصفری✨
✨🌷✨🌷✨
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا ...
#خاطرات_شهدا
یکی از بستگانِ صیاد شیرازی از سربازی فرارکرده بود😐 و پروندهاش رو فرستاده بودند دادگاه نظامی، دادگاه هم به زندان محکومش کرد. مادرِ صیاد زنگ زد ☎️دفتر و گفت: به علی بگو یه کاری براش کنه ، این پسر جوونه ، گناه داره....😞
بهشون گفتم: حاج خانوم! خودتون به پسرتون بگین بهتر نیست⁉️
مادر صیاد گفت: قبول نمی کنه!
پرسیدم: چرا❓
مادر صیاد : علی خودش زنگ زد و گفت: عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه و آبروی من رو نبره ...😇👌🏻💚
#شهید_صیاد_شیرازی 🌸
🕊
📨#خاطرات_شهدا
🟣شهید مدافعحرم محمدتقی اربابی
🔷او جزو سربازهای خودمان است
💜محمدتقی در خانوادهای متدیّن متولد شد که مادرش خانهدار بود و پدرش در اداره مخابرات کار میکرد. چهارماهه بود که پدرش در جنگ تحمیلی، مجروح میشود و محمدتقی از نظر جسمی ضعیف و مریض میشود. مادرش او را به بجنورد میآورد تا معالجه شود. به منزل شهید دفاع مقدس بهادری میآیند و مادرش میگوید که دکتر او را از معالجهی بچه نااُمید کرده است!
💜«شهید نورالله جعفری»، دوست شهید بهادری، به پشت محمدتقی میزند و میگوید: «نه! او جزو سربازهای خودمان است و هیچ چیزش نمیشود انشاءالله.» از آن روز به بعد، محمدتقی روزبهروز بهتر میشود و حالا پس از سیوچندسال از آن روز، در مزار شهدای درق، جایی بین شهیدان بهادری و جعفری آرام گرفته است. اینها انتخاب شده بودند و لیاقت شهادت را داشتند.
📨#خاطرات_شهدا
🟣شهید مدافعحرم عباس آسمیه
🎙راوے: مادر شهید
💙دوسال بود که عباس وارد سپاه پاسداران شده بود. مدتی به عنوان تیرانداز نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از خطرناک بودن کارش میشنید، میگفت: «مادرجان! غصه مرا نخور! من به عشق کسی میروم که اگر تیر بخورم، میدانم خودش برای بُردن من خواهد آمد.»
💜عباسم کتاب شهدا را بسیار دوست داشت و با آنها به خصوص شهید محمد ابراهیم همّت ارتباط زیادی برقرار میکرد. یک روز قبل از رفتن به سوریه به من گفت: «مادر! من از هر کدام از شهیدان چیزی را یاد گرفتهام؛ اگر روزی نبودم، به دوستان و آشنایان بگوئید این کتابها را مطالعه کنند و با درسگرفتن از منش و رفتار شهدا زندگی خود را به جلو ببرند. شاید بتوان این سخنان عباس را به عنوان هدیه ای برای نسل جوان برای رسیدن به آرامش و رازهای موفقیت به کار برد.
#شهیدانھ_زیستن
📨#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافعحرم رضا دامرودی
🎙راوے: همسر شهید
🦋رضا روی انتخاب اسم دخترش حساس بود؛ چون معنی و مفهوم اسم برایش مهم بود. بین اسامی، سهتا اسم گلچین شد و قرار شد بنویسیم و بگذاریم بین صفحات قرآن و یکی رو انتخاب کنیم.
🌻روز اول ماه رمضان، رضا یکدفعه گفت «دخترمون قراره تو ماه رمضان، ماه نیایش و بندگی به دنیا بیاد؛ «نیایش» هم اسم قشنگی هست.» برای اسمهای دیگه چند وقت فکر کرده بودیم؛ اما این اسم ناخودآگاه به ذهن رضا آمد. نوشت و وسط قرآن گذاشت.
🦋یکی از کاغذها را برداشتم و آن را باز کردم؛ رویش نوشته بود «نیایش». هنوز هم آن چندتا اسم را که با دستخطّ رضا نوشته شده و وسط قرآن هست، دارم. نیایش، تنها یادگار رضا موقع شهادت پدرش فقط ۱۵ماهش بود.
#مدیون_خون_شهدا_هستیم‼️
📨#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم عبدالکریم پرهیزگار
🎙راوے: مادر شهید
🪴زمانیکه عبدالکریم، کودکی یکساله بود، من را از خطری جدّی نجات داد. آن روز او در گهواره بود و من مشغول انجام کارهای منزل بودم. وقتی به سمت آشپزخانه حرکت کردم، فرزندم با جیغ ناگهانی، مرا متوجّه خود کرد. به طرف او رفتم که ناگهان صدای مهیبی از آشپزخانه برخاست. صدای ترکیدن زودپز بود. عبدالکریم با گریه خود سبب شد من از این اتفاق در امان بمانم.
احترام به والدین، بارزترین ویژگی فرزندم بود؛ هیچگاه تندخویی و یا صدای بلند عبدالکریم را نشنیدم. او همواره متبسّم بود و سعهصدر داشت. حتی اگر موضوعی فرزندم را آزردهخاطر میکرد، هیچگاه آن را به روی ما نمیآورد.
از کودکی، روحیهی ایثار و ازخودگذشتگی در وجود عبدالکریم نهادینه شده بود. نوجوانی کمسنّ و سال بود که اشتباه یکی از اعضای خانواده را برعهده گرفت تا به جای او بازخواست شود.
#خاطرات_شهدا🖤
روز اول بود که همه ورودی های دانشگاه #امام_حسین (علیه السلام) دور هم جمع شده بودیم ، دوری از خانواده و محیط جدید باعث شده بود اضطراب و استرس تو چشمای اکثر بچه ها نمایان بشه.
نگاهم که به چشمای حسین افتاد یه آرامش خاصی دیدم. هیچ استرسی نداشت. از همون روز اول قدمشو محکم برداشته بود. بعد از اتمام مراسمات که لباس سبز پاسداری رو به همه دانشجوها تقدیم کردن ؛ حسین سریع سمت چپ لباس ، روی سینه اش پارچه ی کوچیکی نصب کرد ، روش نوشته بود (السلام علیک یا شبیب الخضیب). دائم ذکر میگفت ؛ آرامشی که داشت فراموش نشدنی بود....
#شهید_حسین_معزغلامی
#شهیدانھ_زیستن
#خاطرات_شهدا
خاطره شهید محمد جمالی
با حاج قاسم
گفتم: محمد!
چرا توی این عکس این قدر خوشحالی؟
تعریف کرد:توی اردوی پیشکسوتان لشکر ثارالله،حاج قاسم اومد کنارم و گفت یکی بیاد از ما عکس دونفره بگیره ،آخرش حاج محمد شهید میشه و من یه عکس باهاش ندارم.
خندید و ادامه دادتا حالا حاجی به هرکی گفته شهید می شی،طرف شهید شده ،
این خوشحالی نداره؟!
راوی:همسر شهید
#یادشهداباصلوات 🌿
#شهیدانھ_زیستن