به خاطر این شعر، آمرزیده می شود
🔸️خدا پروین اعتصامی را رحمت کند. داستان موسی را خیلی قشنگ گفته است. من معتقدم خدا بخاطر همین [شعر] او را می¬آمرزد-خود این داستان هم واقعاً جای تأمل و عبرت دارد-. ایشان با توجه به عکسی که از او باقی است، پیداست که قاعدتاً از متجددین آن عصر بوده است؛ تحصیلات فرانسه و... چنین کسی این شعر[های پر معنی] را سروده است. [خیلی از اشعارِ] کتابش، مطالب اخلاقی، دینی و توحیدی است.
۱۳۹۴/۱۲/۲۸
#پروین_اعتصامی
#علامه_مصباح_یزدی
🗓 به مناسبت ۲۵ اسفند ماه، روز بزرگداشت پروین اعتصامی
📱 @mesbahyazdi_ir
@MFT_reyhanatonnabi💚
انتخاب با شما!
🔸️فصل بهار را نگاه کنید. انسان از این طراوت سبزیها لذت میبرد؛ اما طولی نمیکشد این سبزیها زرد میشود، «فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا»، بعد از زرد شدنش هم خشک میشود، «ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا»(حدید، ۲۰).
🔸️تمام میشود، جوانی، خرمی، شادمانی، سرسبزی، طراوت، زیبایی، نشاط و سرزندگی؛ مدتی که گذشت، کمکم موهای سفید میروید...و روزی همهاش زیر خاک میرود.
🔸️ولی خدا در این موجود خاکی، رازی قرار داده که میتواند ارزش وجودیش را بینهایت کند. خودش را به خدا وصل کند.
این بازار و این میدان، شما انتخاب کنید!
۱۳۸۸/۰۲/۰۳
#علامه_مصباح_یزدی
@MFT_reyhanatonnabi💚
بسم الله الرحمن الرحیم
💠خاطره نوه علامه مصباح یزدی ره از ایشان به مناسبت شب های قدر
🔸️تقریباً چهلوپنج دقیقهای به اذان مغرب و عشا مانده بود.رفته بودم منزل حاجآقا به ایشان سری بزنم.تنها بودند؛ حتی حاجخانم هم نبودند.حاجآقا داشتند پاهایشان را چرب میکردند.سالها بود زانودرد و پادرد همپایشان شده بود. دکترها روغنهایی را تجویز کرده بودند و باید هر روز پایشان را چرب میکردند.
🔸️احوالپرسی همیشگی و خوشوبشی کردیم. حاجآقا همچنان مشغول بودند که از من خواستند چیزی برایشان بیاورم. میخواستند بگویند متکا را بیاور که کلمهاش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم.
🔸️سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقهای سکوت شد. رو کردند به من و بغضآلود و با صدای لرزان گفتند: «آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش میرود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟»
آن بغض سنگین اشک شد و کمکم از چشمانشان سرازیر شد.
🔸️این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟» فکر میکردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند.«به نتیجه ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند که لحظهبهلحظه تشدید میشد.
🔸️نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوبلباسی. عطرهای دمدستیشان را آنجا میگذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک میریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر میکنم این «علی علی» گفتنهای ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتنها ما را رها نمیکند. ما را ول نمیکنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش میآیند و جواب این «علی علی» گفتنها را میدهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری میکنند.»
🔸️بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمانمان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید میدانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمانمان را امانت دهیم. این علی علی گفتنها آنجا کار خودش را میکند.»
🔸️مشغول نماز مغرب شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بودهام و حالاتشان را دیدهام، اما در سنوسال خودم و در موقعیتهایی که با حاجآقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه میکردند.
🔸️بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آنها، آنها شب اول قبر برگردانند.
#شب_قدر
#علامه_مصباح_یزدی
@MFT_reyhanatonnabi 🖤