ضاحیه🔥
۱۴ اکتبر
آقا رسول عجلهای ندارد. با خیال راحت در ضاحیه گشت میزند. در کوچهها پرنده پر نمیزند. بوی پلاستیک سوخته میآید. آسفالت کوچهها پر است از خُرده شیشه.
-آقا رسول مراقب باش سُر نخوریم...
صحنه سُر خوردن یک موتوری روی شیشههای خیابان جلوی چشممان است. شانس آوردیم که نرفت زیر چرخ ماشین ما.
آقا رسول میپیچد داخل یک کوچه دیگر. نه او میداند کجا میرود نه من. از دور دود سیاهی دیدهایم، به سمتش میرویم.
وسط کوچههای تو در توی ضاحیه، بالاخره آدمیزاد میبینیم. پیرزن به سختی ایستاده، با تکیه بر عصا. آقا رسول بلند سلام میکند. پیرزن سر تکان میدهد.
پیرزن برای گربه آب آورده، قرار نانوشتهای است که از هم مراقبت کنند. گربه با تعجب ما را نگاه میکند. شاید بعد از چند روز از دیدن چند آدم خوشحال شده.
از میان همه عکسهایی که این مدت در لبنان گرفتهام، این عکس را انتخاب میکنم. اسمش را میگذارم: "پیرزن تنها و گربهی سفیدش".
اسمهای باکلاستری هم میشود گذاشت. مثلا "سانترزا" که اسم همین محله است را میگذاریم روی عکس. سانترزا همان مادر ترزای مقدس مشهور است که محله را بهنامش زدهاند.
محله که هیچ کل ضاحیه و بلکه کل بیروت و لبنان را باید با همین مادر بشناسم. پیرزنی تنها که مانده تا بار دیگر فرزندان را به خود دعوت کند. مانده تا نکند فرزند یا نوهای برگردد و پشت در بماند. "خانه" مهم است. کسی باید همیشه در خانه باشد؛ تا انتظار معنا پیدا کند؛ تا دلمان برای خانه تنگ شود.
🔆 #یادداشتهای_بیروت 34
➕️ @yaminpour
بعلبک 🔥
حاج حیدر کنار مقام سيدة خولة منتظر ماست تا وضع بعلبک را میدانی برای ما شرح دهد.
بعلبک، زیارتگاه دارد. زیارتگاه سیده خوله، دختر امام حسین علیهالسلام. در کنار ضریح ماجرا را شرح دادهاند. بعلبک در مسیر عبور کاروان اسرای کربلا از کوفه به دمشق است. مردم به اسرا سنگ زدهاند و سنگی به سر خوله خورده و او را به شهادت رسانده. حضرت زینالعابدین علیهالسلام خوله را همانجا دفن میکنند و عصای خود را به نشانهی زیارتگاه کنار قبر در زمین فرو میکنند. عصا به سروی بلند و تنومند بدل میشود تا نشانهای باشد بر آن مدفن.
سرو بلند بالا باقی است، در کنار مدفن خوله. بارگاه این دختر کوچک حالا کانون تجمع شیعیان است. صحن و سرایش بیشباهت به حرم خانم زینب سلاماللهعلیها نیست.
در شبستان اصلی چند پيرمرد قرآن میخوانند. حاج حیدر میگوید از امشب باید همینجا بخوابم. امروز نزدیک خانه را زدهاند و باید تخلیه کنیم.
عذرخواهی میکند که نمیتواند ما را به خانه ببرد. تند میرود از داخل ماشینش که یک سوزوکی کوچک آبی است، دو ظرف غذا بیرون میآورد. میگوید اینها را برای شما پختیم. حالا که خانه را زدهاند با خودتان ببرید.
یک ظرف برنج و مرغ است و دیگری سالاد لبنانی با همان سبزی های معطر که اسمش را نمیدانیم. شرمنده شدهایم.
موقع رفتن توصیههای ایمنی را گوشزد میکند:
اگر جلویتان بمباران شد، بایستید؛ اگر پشت سر یا اطرافتان بمباران شد با سرعت عبور کنید. اگر هم خودتان را زدند که فاتحه... میخندد؛ اینها مرگ را به بازی گرفتهاند.
خانهاش در معرض بمباران است و زن و بچهاش آواره، اما نگران ناهار ماست. اینها بیرون از خودشان ایستادهاند. در وسط معرکهای که تکلیف تاریخ را معلوم خواهدکرد.
🔆 #یادداشتهای_بیروت 47
➕️ @yaminpour