🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
#خاطرات
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عبدالحسین_برونسی
جهیزیه ی فاطمه حاضر شده بود . یک عکس قاب گرفته از بابای #شهیدش را هم آوردم . دادم دست فاطمه . گفتم : بیا مادر! اینو بگذار روی وسایلت .
به شوخی ادامه دادم : « بالاخره پدرت هم باید وسایلت رو ببینه که اگر چیزی کم و کسری داری برات بیاره .»
شب #عبدالحسین را خواب دیدم. گویی از آسمان آمده بود؛ با ظاهری آراسته و چهره ی روشن و نورانی. یک #پارچ خالی تو دستش بود. داد بهم. با خنده گفت: «این رو هم بگذار روی جهیزیه ی فاطمه.»
فردا رفتیم سراغ جهیزیه. دیدیم همه چیز خریدهایم، غیراز #پارچ!
راوی :
#همسر_شهید
💞@MF_khanevadeh
مِهریه اَم یِک جِلد کَلامُ اللّٰه مَجیـد بود و یِک سِـــکه طَلا ...
مُحَـمَّد بَعد اَز اِزدِواج ، یِک جِلد قُـرآن خَرید ؛ صَفحِهٔ اَوَلِش نِوِشـت :
« اُمیـدَم دَر این اَست کِه این کِتاب اَسـاسِ حَرِکَتِ مُشتَـرَک ما باشَد وَ نَـه چیزِ دیگَر کِه هَمهِ چیز فَنـا پَذیر اَست ؛ جُز این کِتـاب.»
آن یِک سِـکه را هَم مَن بَخشیـدَم ، بَعد اَز عَقـد .
•° شهید محمد جهان آرا °•
#شهیدانه
#خاطرات
🌸🌸🌸═✧❁🌸❁✧═🌸🌸🌸
@MF_khanevadeh
🌸🌸🌸 ═✧❁🌸❁✧═🌸🌸🌸