eitaa logo
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
1.4هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
همراهیتان موجب افتخار ماست خانوادگی عضو کانال مرکز فرهنگی شوید #قرآن_احکام #کلام_بزرگان_مسائل_روز #همسرداری #تربیت_فرزند #سبک_زندگی #با_شهدا #ترفند_خانه_داری #پویش_ها ادمین 👇 لینک کانال @MF_khanevadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✨💫✨✨💫✨ آقا جان سلامشان را گرفت و با تعجب گفت:این وقت صبح، خیر باشه؟. به مادرم نگاه کردند و با خنده معناداری جواب دادند :خیره گفتند:عمدا این قدر زود آمده اند تا قبل از بیرون رفتن آقا جان ،او را ببینند و حرفشان را بزنند فاصله ی اتاق تا آشپزخانه را تند می رفتم و بر می گشتم و هر بار یک چیزی را می گذاشتم وسط سفره ی صبحانه .بعد آهسته قدم بر می داشتم سمت در و از قصد معطل می کردم که حرف هایشان را بشنوم .آقا جان نشسته بود گوشه ی اتاق و با انگشت می کشید روی گل قالی و گوشش به حرف مهمان ها بود .با شنیدن اسم حبیب و خواستگاری ،مثل برق گرفته ها پریدم سمت اتاق .نان بردن را بهانه کردم و مثلا خواستم طولش بدهم و هر گوشه ی سفره یک تکه نان بگذارم تا بفهمم حرفشان چیست.از ماجرای خواستگاری با خبر بودند شب قبلش آقا جان برای صلاح و مشورت رفته بود خانه شان می گفت:هر چه که نباشد عمو حسین،بزرگ فامیل است و احترامش واجب آنها هم از پدرشان شنیده بودند که من خواستگار قابلی دارم. انگار خواهرها،همان شبانه حبیب را دوره کرده بودند که یالا اگر اشرف سادات را می خواهی ،وقت دست دست کردن نیست خبر خواستگاری و داماد پولدار ،فکری شان کرده بود .آن موقع ها ،پسر و دختر نداشت حرف ازدواج که می شد ،هر دو از حجب و حیا سرخ و سفید می شدند سکوت حبیب را نشانه ی رغبتش دانسته و صبح زود دو تا خواهر بست نشسته بودند خانه ی ما و به آقاجان می کفتند:چرا دختر را بدهی دست غریبه؟حیف نیست؟من را می گویی ،قند توی دلم آب شد نه اینکه حبیب گفته بود می خواهدم از اینکه حالا حتما خواستگار قبلی جواب رد می شنود.مثل روز برایم روشن بود که اگر کسی از فامیل پا پیش بگذارد ،اقاجان غریبه را رد می کند.حالا اینکه حبیب چه شکلی بود و کارش چه بود،دیگر برایم فرقی نمی کرد جوانی بود با موهای مجعد مشکی ،همین مرا خوشحال می کرد .سوختگی پا از یادم رفت،توی دلم عروسی شد .نشستم سر سفره و یک دل سیر صبحانه خوردم. روز عروسی نه،اما روز عقد با جزئیاتش یادم مانده ،روز تولد امام حسین بود.شب قبلش تخت خوابیدم صبح هم سر صبر و حوصله صبحانه خوردم بدون هیچ دل شوره ای .حواسم خیلی به رفت و امد دور و برم نبود و ذره ای هول و ولا نداشتم .فکر می کردم برایم یک روزیست مثل بقیه روزها،آمدند دنبالم و رفتیم آرایشگاه لباس عروسم تنم کردند و وقتی ایینه را مقابلم گرفتند خودم را به زحمت شناختم .تازه باورم شد عروس شده ام. چند بار با خجالت، ان شکل و شمایل غریبه را در آیینه تماشا کردم و ریز خندیدم .از قیافه ام خوشم آمده بود.دختری را می دیدم که برایم تازگی داشت .هی سرم را می چرخاندم به چپ و راست و خودم را نگاه می کردم .اشرف سادات پانزده ساله ی دیروز نبود . .....❣️ 💫 💠 مرکز فرهنگی خانواده 💞@MF_khanevadeh
17.mp3
5.15M
دعای روز هفدهم ماه‌ مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم. ..اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین. خدایا راهنمائیم كن در آن به كارهاى شایسته و اعمال نیك و برآور برایم حاجت‌ها و آرزوهایم اى كه نیازى به سویت تفسیر و سؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه‌هاى جهانیان است درود فرست بر محمد و آل او پاكیزگان. در محضر استاد تفسیر دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان حضرت آیت_الله مجتهدی‌تهرانی ره التماس دعای فرج🤲 📖صوت تندخوانی جزء هفدهم باصدای معتزآقایی 👇 http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze17.mp3 ❤️ 👌 🔵حدیث رمضان عليهاالسلام فرمود: 💠 ما يَصْنَعُ الصّـآئِمُ بِصِـيامِهِ اِذا لَمْ يَصُنْ لِسانَهُ وَسَمْعَهُ وَبَصَرَهُ وَجَوارِحَهُ. ❇️ روزه‌دارى كه زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نكرده روزه‌اش به چه كارش خواهد آمد. 📚 بحارالانوار، جلد ۹۳، صفحه ۲۹۵ 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👭👬👭 مجری: اولین چیزی که یاد گرفته باشد. حاج آقا: سجده باشد. آن‌وقت بعدها وقتی که نماز خواند خودش می‌فهمد که اصل نماز سجده هست و همۀ ایستادن، رکوع و ذکری که دارد، قرائت قرآنی که دارد هنگام ایستادن اینها همه مقدمۀ آن سجده است. و تشهد یک حسن ختامی است برای نمازی که اصلش سجده است. این آن تدریجی است که وجود دارد و باز همین‌جوری حدیث ادامه دارد که در هفت‌سالگی بعد از این پنج سالگی که سجده می‌کند گاهی از اوقات بچه، وضو را یاد می‌گیرد و نماز را. و نماز می‌خواند.  من خواهش می‌کنم از بینندگان محترم به اثر نورانی این اذکار توجه داشته باشند. بخشی اعظمی از آثار تربیتی و معنوی این اذکار در روح انسان ناپیداست. به آن عقلانیت قابل لمس برای ما و قابل گفتگو برای ما و فرزندانمان زیاد ربط ندارد.  مجری: اثرش را می‌گذارد. بخواهیم یا نخواهیم. بله اثر خودش را می‌گذارد، بله. ما بگذاریم این کارها همه صورت بگیرد.  ✍ 💞@MF_khanevadeh
📚 آیا می‌خواهی جبران گذشته را بکنی و دوباره زندگیت پر از عشق و محبّت شود؟ من یک دستور ساده برایت دارم. اگر به من قول بدهی که این دستور را عمل کنی به زودی دوباره قلب تو از عطر عشق و محبّت، مدهوش خواهد شد. البتّه از شما چه پنهان، که این دستور از من نیست! این دستور از پیامبر مهربان ماست. پس گوش فرا ده! آن حضرت فرمود: «وقتی مرد به همسر خود بگوید «دوستت دارم»، این سخن هیچ گاه از قلب همسرش بیرون نمی رود». [۱] همین الآن کتاب را ببند و این جمله پیامبر را به همسر خود بگو! یادم نمی رود که در مجلسی، از آقایانی که آنجا بودند خواستم که این دستور را انجام دهند...... [ادامه دارد.........]📝 ✍ 💞 @MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍽مجلسی یک دسر خوشمزه ویژه افطار ‌ 🥣مواد لازم برای هر نفر: یک لیوان شیر یک قاشق غذاخوری شکر یک قاشق غذاخوری پودر نشاسته ذرت وانیل نوک قاشق چایخوری گلاب و پودر هل به مقدار دلخواه میتوانید به دلخواه زعفران یا پودر کاکائو هم به آن اضافه کنید ‌ 💞@MF_khanevadeh
چادر انداختند سرم و خواهر شوهر کوچک ترم دستم را گرفت و پیاده آمدیم خانه ی خودمان. وقتی وارد اتاق شدم صدای کل کشیدن زن ها بلند شد و حتما تا حیاط هم رسیده بود .صورتم را توی چادر پنهان کرده بودم و نمی توانستم اطرافم را خوب ببینم فقط صداها را می شنیدم یکی گفت:حبیب آقا بشین کنار عروس خانوم ،الان آقا میاد برای خواندن خطبه عقد.یکهو همه چیز برایم رنگ دیگری گرفت انگار نه انگار که این حبیب همان پسر همسایه بود که بعضی وقت ها اصلا یادم نمی ماند که فامیل هم هستیم و همیشه خیلی معمولی با هم سلام و علیک می کردیم و از کنار هم می گذشتیم .از خجالت ،جمع شدم توی خودم مثل یک بوته گل کوچک،زیر چادر سفید عروس،از زیر چادر می توانستم جلویم را ببینم .یک تکه پارچه سفید که رویش چند تا گل سرخ و زرد گلدوزی شده بود یک ظرف شیرینی، یه کاسه بلور آب برای روشنایی و آیینه و قران ،سفره ی عقد من همین ها بود. خطبه عقد را خواندند و به هم محرم شدیم ،خواهر داماد آمد و چادرم را از روی سرم برداشت .به داماد که هیچ ،دیگر حتی خجالت می کشیدم به بقیه نگاه کنم .سرم را انداخته بودم پایین و خیره خیره به نقل های ریز سفیدی که بالای سرم می پاشیدند و می ریخت روی لباس و چادرم نگاه می کردم. خانه ی ما یک مجلس خصوصی بود برای اینکه عقد کنیم مجلس مردانه ،خانه ی پدر شوهرم بود و جشن زنانه ،خانه ی خواهر شوهرم،مهمان ها آنجا منتظرمان بودند .جشن عقدمان خیلی مفصل برگزار شد.حبیب و خانواده اش ،چیزی کم نگذاشتند .تمام دیوارها با فرش پوشانده شده بود و جایگاه عروس داماد را طاق نصرت زده بودند .چند تا دسته گل بزرگ هم گذاشته بودند گوشه و کنار حیاط که از دست بچه ها در امان نماند.بعدا فهمیدم هدیه ی دوستان داماد بوده تعداد مهمان ها هم زیاد بود اصلا برای همین جشن را خانه خودمان نگرفتیم ،چون کوچک بود و مردم اذیت می شدند .اتاق های خانه ی خواهر داماد و حیاط پر از فامیل و در و همسایه بود. توقع چنین جشن مفصلی را نداشتم .خیلی از حبیب خوشم آمد،بیشتر وقتی فهمیدم برای شام سفارش داده از بیرون چلو کباب بیاورند .آن زمان ،کمتر کسی از این کارها می کرد. من و حبیب از هم خجالت می کشیدیم .نمی توانستیم توی صورتش نگاه کنم و هیچ حرفی با هم نزدیم،اصلا نمی دانستم باید چه بگویم همان بله را هم به زور گفته بودم .انگار نه انگار اشرف سادات همیشگی ام. صدایم از ته چاه در می آمد بقیه اذیتم می کردند و با شیطنت و کنایه می گفتند چقدر خانم شدی .می خندیدم و سرم را پایین می انداختم. جشن که تمام شد،مرا بردند خانه ی پدرم حبیب هم آمد.آن شب برای اولین بار ،بعد از حدود یک ماه که حرف خواستگاری و نامزدی پیش آمده بود با هم تنها شدیم. ...❣️ 💫 💠 مرکز فرهنگی خانواده «آ_ش» 💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_721038705925554924.mp3
5.08M
🔰 شرح و تفسیر ماه رمضان 💠 دعای روز هجدهم ✨ اَللَّـهُمَّ نَبِّهْني فيهِ لِبَرَكاتِ اَسْحارِهِ وَنَوِّرْ فيهِ قَلْبي بِضيآءِ اَنْوارِهِ، روشني بخش، وَخُذْ بِكُلِّ اَعْضآئي اِليَ اتِّباعِ اثارِهِ بِنُورِكَ، يا مُنَوِّرَ قُلـُوبِ الْعارِفينَ. خدايا مرا در اين ماه به بركت هاي سحرهايش آگاه كن،و دلم را با روشنايي انوارش به پيروي آثارش بگمار، به نورت اي نوربخش دلهاي عارفان✨ 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه 👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در 📖صوت تندخوانی جزء هجدهم باصدای معتزآقایی 👇 http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze18.mp3 ❤️ 👌 🌺سبک زندگی قرآنی :🌺 🍂از سوگندها سوءاستفاده نکنید.🍂 🔶لاتَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (نحل/٩۴) ⚡️سوگندهايتان را در ميان خود وسيله نفاق و خیانت قرار ندهيد. 🔶زیرا این کار دو زیان بزرگ دارد: ⚡️۱ـ موجب بدبينى و تنفر مردم از آئين حق و پراكندگى صفوف و بى اعتمادى مى گردد، تا آنجا كه مردم رغبت به پذيرش اسلام نشان نمى دهند.(فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها). ⚡️۲ـ آثار سوء اين عمل يعنى جلوگيرى از راه خدا را، در اين دنيا خواهيد چشيد، و عذاب عظيم الهى در جهان ديگر در انتظار شما خواهد بود! (وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ). 💞@MF_khanevade