. 🌿 بدون شرح...(: ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹 با ما همراه باشید ⇩⇩⇩ مجله مجازی دختران باران | ایتا

‌°•¡💐💐💐💐💐💐 📨 دوستان عزیز لطفا نظرات، پیشنهادات و انتقادات خودتون رو درباره اردوی ولایت عشق (پاتوق‌ دختران باران مشهد)، اینجا برامون ارسال کنید😊 📮| لینک چت ناشناس ▶️🌺https://gkite.ir/es/8947707 ‌°•¡💐💐💐💐💐💐

° آموزش سبد کوچولو🛍 اگه خوشت اومد🤩 بفرست واسه دوستای مهربونت #ایده #خلاقیت ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹 با ما همراه باشید ⇩⇩⇩ مجله مجازی دختران باران | ایتا

اینجا👇 ‏بیمارستان کارولینسکا سوئد نیست ‏بیمارستان زوریخ سوئیس هم نیست ‏اینجا ایران خودمونه ‏بیمارستان غدیر با افتخار ساخت ایران😉 #ایران_پیشرفته #ما_می‌توانیم✌️🇮🇷 ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹 با ما همراه باشید ⇩⇩⇩ مجله مجازی دختران باران | ایتا

⭕️واکنش بچه به خوندن باباش عالیه 😂 خیلی قشنگه حتما ببینید #طنز ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹 با ما همراه باشید ⇩⇩⇩ مجله مجازی دختران باران | ایتا

زنگ زدم پشتیبان کنکورم گفتم رتبه‌م ۶۴ هزار شده، میتونم فوریت‌های پزشکی قبول شم؟ گفت آره! گفتم چجوری؟؟ گفت میزارنت رو سقف آمبولانس بگو ویو ویو ویو😂😂 #طنز #زنگ_خنده🧂|°•‌(⁠◕⁠ᴗ⁠◕ ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹 با ما همراه باشید ⇩⇩⇩ مجله مجازی دختران باران | ایتا

᭄‌⿹⃝⃡🌸᭄‌⿹⃝⃡🌸᭄‌ خیابان‌های تهران پر از شیعهٔ علی‌😍💚 همه زیر یک پرچم شادیم😊 چقدر همدل بودن و اتحاد داشتن زیباست امام زمان هم منتظر همدلی ما هستند #غدیر ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹 با ما همراه باشید ⇩⇩⇩ مجله مجازی دختران باران | ایتا

◍⃟💌᭄ #تلنگر من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان از این راه مرا طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که به بهانه علم به مردم فخر می‌فروشند ثابت کنم که خاک پای من نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور متکبر را به زانو درآورم آنگاه خود خاضع‌ترین فرد روی زمین باشم. «شهید چمران» ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹 با ما همراه باشید ⇩⇩⇩ مجله مجازی دختران باران | ایتا

🌸 دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا📿 کند و دیگری در خدمت مادر بیمار🤕 باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت 🤲 مشغول شد و آن دیگری در خانه ماند و به پرستاری👨‍⚕ مادر مشغول شد. چندی که گذشت برادر صومعه‌نشین مشهور عام و خاص شد و از اقصی نقاط دنیا، عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند🏃 و آن دیگری که خدمت مادر می‌کرد فرصت همنشینی با دوستان قدیم هم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می‌پرداخت. برادر صومعه‌نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادر است چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق، و من از او برترم!🤨 🌙همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و 🍃گفت: «برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم.» برادر صومعه نشین اشک در چشمانش😢 آمد و گفت: «خداوندا، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او می‌بخشی، آنچه کرده‌ام مایه رضای تو نیست؟!» 💫ندا رسید: «آنچه تو می‌کنی ما از آن بی‌نیازیم ولی مادرت از آنچه او می‌کند، بی‌نیاز نیست. تو خدمت بی‌نیاز می‌کنی و او خدمت نیازمند. بدین حرمت، مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم. 📝از آنچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم° #قصه ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌙شبتون بخیر و پرستاره مجله مجازی دختران باران | ایتا