eitaa logo
خبرفوری
478 دنبال‌کننده
129.5هزار عکس
88.5هزار ویدیو
919 فایل
ما سریعترین روش برای اطلاع رسانی راانتخاب کردیم ومسوولیت صحت آنرابرعهده نمیگیریم #قالیباف_شهیددکتر_رئیسی انقلابیها فعالترین ابرگروه در ایتا #جبهه_متحدانقلاب فعالیت ما۲۴ساعته 🔵 👇مارو تبلیغ کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/1699479666Cec82a24a13
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه کنم. در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمرده‌اش به زنده ماندن یوسف گل انداخته و من می‌ترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس کن بچه‌ام از دستم نره!» 💠 به چشمان زیبایش نگاه می‌کردم، دلم می‌خواست مانعش شوم، اما زبانم نمی‌چرخید و او بی‌خبر از خطری که می‌کرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.» و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!» 💠 رزمنده‌ای با عجله بیماران را به داخل هلی‌کوپتر می‌فرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او می‌خواست آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکم‌تر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلی‌کوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!» قلب نگاهم از رفتن‌شان می‌تپید و می‌دانستم ماندن‌شان هم یوسف را می‌کُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت. 💠 هلی‌کوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزان‌مان را بر فراز جهنم به این هلی‌کوپتر سپرده و می‌ترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پاره‌های تن‌مان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا کنید! عملیات آزادی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد (علیه‌السلام) آزادی آمرلی نزدیکه!» شاید هم می‌خواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمان‌مان کمتر دنبال هلی‌کوپتر بدود. 💠 من فقط زیر لب (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم که گلوله‌ای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظه‌ای که هلی‌کوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاری‌های برادرم را به سپردم. دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدم‌هایم را به سمت خانه می‌کشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی می‌رفتم و باز سرم را می‌چرخاندم مبادا و سقوطی رخ داده باشد. 💠 در خلوت مسیر خانه، حرف‌های فرمانده در سرم می‌چرخید و به زخم دلم نمک می‌پاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست در حالی‌که از حیدرم بی‌خبر بودم، عین حسرت بود. به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد. 💠 نمی‌دانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش عدنان یا است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بی‌اختیار به سمت کمد رفتم. در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم. 💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس که روزی بهاری‌ترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بی‌اختیار به سمت باطری رفت. در تمام لحظاتی که موبایل را روشن می‌کردم، دستانم از تصور صدای حیدر می‌لرزید و چشمانم بی‌اراده می‌بارید. 💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست شده بود تا معجزه‌ای شود و اینهمه خوش‌خیالی تا مغز استخوانم را می‌سوزاند. کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن (علیه‌السلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند! 💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با شنیدن صدای حیدر نفس‌هایم می‌تپید. فقط بوق آزاد می‌خورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان پر کشید و تماس بی‌هیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد. 💠 پی در پی شماره می‌گرفتم، با هر بوق آزاد، می‌مُردم و زنده می‌شدم و باورم نمی‌شد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و رها شده باشد. دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه زار می‌زدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی می‌لرزید... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
هدایت شده از بیداری ملت
در پے اعجازیم غافل از اینڪہ شمایید... حتے لبخنـدتان ازپشت شیشه ای هم معجـزه است... معجزهٔ زندگےمان باشید شما ڪہ باشید مےشود خدارا ڪرد... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
در پی یک بودند تا زندگی‌شان را دگرگون🔀 سازد به رفتند ... حالا سالهاست که مردم به یکدیگر می گویند؛ معجزه می‌کنند ...♥️ از معجزه بخواهیم چون آنها جایگاه رفیعی دارند ... 🌷 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از حقیقت شیعه
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#۱۳رجب 🎥باید علیه‌السلام باشد، تا خدا را دید! 👈ولادت ، ، علی بن ابی طالب علیهما السلام را تبریک عرض میکنم. 💥ببینید و انتشار دهید 🚩کانال حقیقت شيعه 🆔 @hagigatshia14
21.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 امام رضا (ع) در مشهد 🎤 📍حتما ببینید
11.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تناقضات عجیب کارشناس‌های شبکه وهابی: دشمن خدا معجزه دارد و جهان را مدیریت می‌کند ولی امامان شیعه نداشته و تسلط و تصرفی در جهان ندارند... 💥ببینید و انتشار دهید 🚩کانال حقیقت شيعه 🆔 @hagigatshia14
💎 ارتباط میثاق الهی با بالا رفتن کوه 1⃣ اکنون این پرسش مطرح می‌شود که گرفتنِ با این چه ارتباطی دارد؟ کسی که با روحیهٔ و داستان‌های آن‌ها آشنا باشد، می‌داند که آن‌ها مسائل دینی و اعتقادی را جدّی نمی‌گرفتند. 2⃣ آن‌ها مردمی بودند؛ با این که دیدند که خداوند چگونه آن‌ها را از ظلم‌های فرعون نجات داد، دیدند که به‌وسیلهٔ حضرت موسی دریا شکافته شد، دوازده راه پدید آمد و هر دسته‌ای از راهی بیرون آمدند، اینها همه‌ الهی بود و آنها همهٔ اینها را دیدند، ولی وقتی بت‌خانهٔ قشنگ، بت‌های زیبای و مراسم جشن و پایکوبی بت‌پرستان را دیدند به حضرت موسی گفتند: ما هم دلمان می‌خواهد این‌طور عبادت کنیم! بُتی برای ما درست کن! 3⃣ در غیبت چند روزهٔ حضرت موسی، گوساله‌ای درست کرد و به آنها گفت: خدای موسی همین است. آنها دیدند که سامری خود این گوساله را درست کرده است، ولی سخنش را قبول کردند و جلوی به خاک افتادند و سجده کردند. 4⃣ حال قرار است برای چنین قومی نازل شود و دارای شریعتی شوند که باید به آن عمل کنند و زندگی فردی‌ و اجتماعی و اعتقادات دنیا و آخرت‌شان را با آن محک بزنند. این شریعت، عامل هدایت‌شان است و اگر بنا باشد آن سبک بشمارند و یک روز آن را قبول و یک روز رد کنند، نقضِ غرض می‌شود. 5⃣ حکمت الهی اقتضا می‌کند اکنون که با این تشریفات تورات نازل شده است، از ابتدا پایش را محکم کند تا مواظب باشند. این بود که جلوی چشمشان کوه را بالای سرشان برد تا ببینند که کارها برای خداوند این‌طور آسان است و اگر تخلّف کنند می‌تواند آنها را مجازات و نابود کند. خداوند از روی لطف و رحمتش حجّت را بر آنها تمام کرد و کوه را بالای سر آنها برد تا بدانند باید تورات را جدّی بگیرند. ✅ اندیشکدهٔ مطالعات یهود: 🇮🇷👉 @jscenter
✡️ هاراو اورشرگا ؛ کابالیست ایرانی! 1️⃣ همه‌ساله با فرا رسیدن ماه آبان و ٢۸مین روز از ماه عبری حِشوان، به‌مناسبت سالگرد فوت یهودی، ، تعداد زیادی از یهودیان از شهرهای مختلف ایران عازم یزد می‌شوند تا به رسم هرساله به زیارت آرامگاه او بروند. 2️⃣ هاراو اورشرگا فرزند ملا شِموئل، به ادعای یهودیان از نسل حضرت داوود (ع) و از اهالی سبزوار بود که به شهر یزد کوچ می‌کند و به‌خاطر مقام و اطلاعات وسیعش در دانش و به‌عنوان و رهبر دینی در یزد پذیرفته می‌شود. 3️⃣ هاراو اور شرگا، به‌روایتی ١٣۵مین نواده از سلاله‌ی حضرت داوود (ع) بوده و از بزرگترین مراجع دینی یهودیان در دوران خود به‌شمار می‌رفت و به‌خاطر کراماتی که به او منسوب می‌کردند و همین‌طور اطلاع از بسیار مورد احترام یهودیان و حاکم یزد بود. 4️⃣ نکته‌ی قابل ذکر این که، (قبالا) که شاخه‌ی عملی آن به‌نوعی از شعبه‌های به‌شمار می‌رود، تعلیم‌گیرندگان خود را (همانند مرتاضان و سایر فرقه‌های انحرافی) قادر بر انجام برخی امور ماورائی می‌سازد که معمولاً از سوی برخی عوام، با و اشتباه گرفته می‌شود. 5️⃣ او مدام مشغول آموزش تورات بود و فقط روزهای جمعه یا قبل از یوم طُوو (اعیاد) برای خرید و از خانه خارج می‌شد. از افسانه‌های مربوط به او این است که وی تورات را مستقیماً و از دهان حضرت الیاس (ع) آموزش گرفته است! 6️⃣ از هاراو بَعَل شِم طُوو (بنیانگذار ) نقل شده که گفته است: «من دوستی در دوردست‌ها دارم که هاراو اورشرگا نام دارد.» هاراو اورشرگاء در ٢۸ حشوان ۵۵۵۴ عبری (۱۱۷٢ شمسی) در یزد فوت نموده و در همان‌جا به خاک سپرده شد. ✅ اندیشکده مطالعات یهود: 🇮🇷👉 @jscenter
✡️ هاراو اورشرگا ؛ کابالیست ایرانی! 1️⃣ همه‌ساله با فرا رسیدن ماه آبان و ٢۸مین روز از ماه عبری حِشوان، به‌مناسبت سالگرد فوت یهودی، ، تعداد زیادی از یهودیان از شهرهای مختلف ایران عازم یزد می‌شوند تا به رسم هرساله به زیارت آرامگاه او بروند. 2️⃣ هاراو اورشرگا فرزند ملا شِموئل، به ادعای یهودیان از نسل حضرت داوود (ع) و از اهالی سبزوار بود که به شهر یزد کوچ می‌کند و به‌خاطر مقام و اطلاعات وسیعش در دانش و به‌عنوان و رهبر دینی در یزد پذیرفته می‌شود. 3️⃣ هاراو اور شرگا، به‌روایتی ١٣۵مین نواده از سلاله‌ی حضرت داوود (ع) بوده و از بزرگترین مراجع دینی یهودیان در دوران خود به‌شمار می‌رفت و به‌خاطر کراماتی که به او منسوب می‌کردند و همین‌طور اطلاع از بسیار مورد احترام یهودیان و حاکم یزد بود. 4️⃣ نکته‌ی قابل ذکر این که، (قبالا) که شاخه‌ی عملی آن به‌نوعی از شعبه‌های به‌شمار می‌رود، تعلیم‌گیرندگان خود را (همانند مرتاضان و سایر فرقه‌های انحرافی) قادر بر انجام برخی امور ماورائی می‌سازد که معمولاً از سوی برخی عوام، با و اشتباه گرفته می‌شود. 5️⃣ او مدام مشغول آموزش تورات بود و فقط روزهای جمعه یا قبل از یوم طُوو (اعیاد) برای خرید و از خانه خارج می‌شد. از افسانه‌های مربوط به او این است که وی تورات را مستقیماً و از دهان حضرت الیاس (ع) آموزش گرفته است! 6️⃣ از هاراو بَعَل شِم طُوو (بنیانگذار ) نقل شده که گفته است: «من دوستی در دوردست‌ها دارم که هاراو اورشرگا نام دارد.» هاراو اورشرگاء در ٢۸ حشوان ۵۵۵۴ عبری (۱۱۷٢ شمسی) در یزد فوت نموده و در همان‌جا به خاک سپرده شد. ✅ اندیشکده مطالعات یهود: 🇮🇷👉 @jscenter