#خاطرات_شهدا
☘| داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقهای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانیه😧
اما عراقیها اجازه عبور نمیدادند‼️
با تلاش بسیار و پس از مدتها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آن روز تلخترین روز دوران تفحص بود 😢
۴۶شهدای غواص آنجا بودند، دست و پا و چشمهای همگی آنها بسته شده بود؛
آنچه میدیدم باور کردنی نبود؛ |😔|
بعثیها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند🚫
پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند.
آنها ۴۶ شهید گمنام بودند🌷
در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛
انگشتر فیروزه💍 زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدتهای طولانی مونس من شده بود؛
هر وقت کار ما گره میخورد به سراغ این دست میآمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد 👌 |☘
#شهداےگمنام
#شهداےغواص
🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#مرور_زندگی_امام_حسین 32 در بین اصحاب امام دو برادر به نام های سعد و ابوالحتوف بن حارث هستند که از
#مرور_زندگی_امام_حسین 33
از افراد مشهور در سپاه امام، بریر بن خضیر همدانی است.💂🏻 از یاران حضرت علی، مردی پارسا و از قاریان بزرگ قرآن در کوفه بود. شب عاشورا حالت عجیبی داشت و بسیار شوخی می کرد! عبدالرحمن به او خرده گرفت که اکنون وقت شوخی نیست. بریر گفت: همه می دانند که در جوانی هم اهل شوخی نبودم چه برسد به اکنون که پیر هستم. با حالت مزاح ادامه داد که می دانم تنها چند ساعت با حورالعین فاصله دارم. چقدر مایلم که آن زمان هم اکنون باشد! بعد گفت: واقفم به آنچه به زودی ملاقاتش خواهیم کرد...🕊
حسین چه شوقی برای دیدار با خدا به یارانش داده!
بریر قبل جنگ به سپاه دشمن گفت: آب برای حیوانات مباح شده؛ بعد شما آنرا از فرزند دخت پیامبر دریغ کرده اید؟
در پاسخ گفتند: ای بریر زیاد حرف می زنی. او باید تشنه کشته شود همان گونه که کسانی قبل او تشنه کام بودند(به عثمان اشاره می کردند)
بریر تلاش کرد با سخنانش و یادآوری سخنان پیامبر در مورد عترتش، دعوت کوفیان و ... آنان را بیدار کند اما آن ها با بی منطقی گفتند: نمی فهمیم چه می گویی و تیربارانش کردند و او به خیام بازگشت.
بریر به میدان رفت و تعدادی از دشمنان را کشت. فردی از سپاه دشمن به نام یزید بن معقل برای جنگ با بریر به میدان آمد و گفت: شهادت می دهم که تو از گمراهان هستی.
بریر گفت بیا تا مباهله کنیم. یزید پذیرفت و هر دو از خدا خواستند که هر که باطل است به دست دیگری که حق است کشته شود. جنگ بین بریر و یزید شروع شد و دست آخر بریر ضربتی بر سر یزید وارد کرد که از کلاهخودش رد شد و مغزش را شکافت و یزید کشته شد و حق مشخص!
جنگ او ادامه پیدا کرد. یکی از سربازان سپاه دشمن به نام عفیف بن زهیر او را شناخت و گفت این قاری بزرگ کوفه است که بر ما در مسجد قرآن می خواند!کعب بن جابر به این گفته اعتنا نکرد و نیزه اش را به بریر زد و او را به شهادت رساند.😐😭
بعد جنگ که کعب به خانه اش برگشت و برای همسرش از جنگ گفت. زنش به تندی با او برخورد کرد و گفت: تو بر فرزندان فاطمه حمله ور شدی و سید قرا را کشتی؟ سوگند به خدا دیگر با تو کلامی سخن نخواهم گفت.
ادامه دارد ...
◾️
▪️◾️ @masjed_gram
✅۱۸ روز تا #اربعین
🌹حسین(ع) جان🌹
💙قسمتم کن که پیاده برسم پابوست
💛چقدر گریه کنان خیره به تصویر شدم
💚نده اصلا به کسی بینِ حرم جای مرا
❤️اربعین تا نرسیده بده ویزای مرا
🏴 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#ریحانه #راضی_نخواهد_بود 🌸عکس باز شود 👇🌸👇🌸
.
پیرمردی از راهی می گذشت ...
در مسیر جاده و در کنار درختی، #دختر و #پسر جوانی را دید که در تنهایی می خندند و #شوخی می کنند!
پیرمرد سرش را پایین انداخت تا از کنار آن ها عبور کند😔
• پسر جوان که متوجه سر به زیری پیرمرد شده بود، با لحنی مسخره😏 گفت:
نگران دیدن ما نباشید، کائنات از این که شما ما را ببینید شما را مجازات نمی کند و از شما راضی خواهد بود!!
• دختر جوان هم با خیرگی گفت:
من مطمئنم کائنات از شما راضی خواهد بود. مگر ممکن است کائنات از چنین فرد سر به زیری راضی نباشد؟😏
• پیرمرد لبخندی زد😊 و ایستاد و از دختر جوان پرسید:
به نظرت از تو هم راضی خواهد بود که اینجا با این پسر خلوت کردهای؟!😒
• دختر جوان با تعجب پرسید:
چه کسی راضی خواهد بود؟🙄
• پیرمرد گفت:
#همسر آیندهات را می گویم، کسی که قرار است پدر بچههایت شود و تا آخر عمر همراه تو زندگی کند.
آیا همسر آیندهات از این که تنها و در یک گوشه خلوت با یک پسر غریبه نشستهای راضی خواهد بود؟!😐
دختر جوان هاج و واج به پیرمرد خیره ماند و چیزی نگفت😳
اما پسر جوان به دفاع از دختر برخاست و گفت:
از کجا می دانی که راضی نخواهد بود؟!😒
• پیرمرد با لبخند گفت:
تو الان راضی هستی که چند سال بعد با دختری ازدواج کنی که قبل از تو با پسری غریبه خلوت کرده است؟!
پسر جوان که رگ غیرتش بلند شده بود، با خشم😠 گفت:
اگر هم راضی نباشم به تو هیچ ربطی ندارد!😕
• پیرمرد به دختر جوان نگریست و گفت:
پس تنها کسی که از وضعیت اکنون تو راضی خواهد بود همین پسر است!
☝️اگر عشق این پسر حقیقی است، باید آن را با #ازدواج ثابت کند، وگرنه مطمئن باش تو را ترک کرده و با کسی ازدواج میکند که مثل الان تو نباشد .
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
🍃❤️| @masjed_gram
زیارت ال یاسین.mp3
2.51M
🍃زیارٺ #آلیاسین در روز جمعہ
🔻چند دقیقہ وقتتون رو نمیگیره...
⚠️برای امام زمان وقت بذاریم...😔
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
••🌼•• @masjed_gram
#لبیڪ_یاحسین🌷
بستہام #بارسفر سوےحرم خواهم رفٺ
نوڪرم #محضرارباب ڪرم خواهم رفٺ
اهل ایرانم و اما وطنم #ڪرب_وبلاسٺ
پے معشوقہ خونین جگرم خواهم رفٺ
#اللهم_ارزقنا_زیارة_الاربعین❤️
🏴 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#مرور_زندگی_امام_حسین 33 از افراد مشهور در سپاه امام، بریر بن خضیر همدانی است.💂🏻 از یاران حضرت علی،
#مرور_زندگی_امام_حسین 34
در میانه روز عاشورا، ابوثمامه عمرو الصائدی متوجه شد که وقت اذان ظهر شده. نزد امام رفت و گفت: این گروه را می بینم که به شما نزدیک شده اند. به خدا قسم کشته نخواهید شد تا اینکه من پیش از شما کشته شوم. دوست دارم نمازم را که وقت آن رسیده با شما بخوانم و بعد خدا را ملاقات کنم. امام فرمود: نماز را یاد آوری کردی، خدا تو را از نماز گزاران و اهل ذکر قرار دهد. آری اکنون اول وقت برای نماز است. از آن ها بخواهید که از جنگ🗡 دست بردارند تا نماز📿 بخوانیم. حصین، از لشکر دشمن که سخن امام را شنید، گفت: ای حسین هر چه می خواهی نماز بخوان، نمازت قبول نمی شود!
حبیب بن مظاهر آن فقیه و عالم بزرگ که امام شخصا به او نامه📜 نوشتند و او هم با تمام قوا خدمت امام آمد، از شنیدن این حرف برآشفت و گفت: گمان می کنی نماز پسر پیامبر قبول نیست و نماز شما قبول است؟ حصین عصبانی شد😡 و به حبیب حمله برد و حبیب هم دست به شمشیر🗡، وارد جنگ با سپاه عمر سعد شد و در میدان جنگید تا به شهادت رسید...😞
امام بسیار اندوهگین شدند. خودشان را بالای بدن حبیب رساندند و گفتند: آفرین بر تو ای حبیب. تو مردی فاضل بودی...
حبیب بزرگ اصحاب بود. شب عاشورا نافع بن هلال نزد حبیب میاد و از حرف هایی که از امام و حضرت زینب شنیده می گوید. اینکه حضرت زینب از امام در مورد وفاداری اصحاب می پرسند و امام به ایشان تضمین می دهند که این افراد تا آخر ایستاده اند. حبیب با شنیدن این مطلب تمام اصحاب را جمع کرد و در مورد روز عاشورا و اینکه اول باید به میدان بروند صحبت کرد و بعد گفت بیایید نزد بانوان حرم برویم و خاطرشان را آسوده کنیم.
حبیب هنگام شهادت بیش از 90 سال سن داشت! یعنی تا سنین پیری هم میشه به بهترین شکل خدمت کرد!
بعد از شهادت حبیب، امام نماز ظهر را برپا کردند. و چه درس بزرگی به ما می دهد این حرکت؛ نماز اول وقت در بدترین شرایط ممکن!
با نمازای خودمون مقایسه کنیم!
دو نفر برای مراقبت از امام جلوی ایشان و بقیه ایستاده اند؛ زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی.
ادامه دارد ...
◾️
▪️◾️ @masjed_gram