ڪسۍڪه چهار پسر داشٺ نور چشم ترَش
بدونِ ماه چہ شبها ڪه صبح شد سحرش🌙
اگر چہ صورٺ اورا ڪسۍ ڪبود ندید
بہ وقٺ دادنِ جان یڪ نفر نمانده برَش
#وفات_حضرٺ_ام_البنین
#تسلیٺ_باد 🏴
🏴 @masjed_gram
1_50734968.mp3
3.26M
#وفات_حضرت_ام_البنین(س)
🌴توی چشام آی آسمون
🌴بارون غربت رو ببین
#زمینه
#مداحی 🏴
#پیشنهاد_دانلود 👌🏻
#سید_مجید_بنی_فاطمه 🎤
⚫️ @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور😊
جواد #مسئول ما بود☺️
جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح
با چک و لگد😹
به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇
اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه😅
ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳
آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا...😬
هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂
#شهید_مدافع_حرم_جواد_محمدی
#راوی_دوست_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
💞 ملاک در #انتخاب_همسر
✍از همان ابتدای تشکیل #خانواده ، اگر ملاک های صحیح را رعایت کنیم ، مشکلات در مسیر ازدواج و راه زندگی خیلی کمتر خواهد شد.
🔻یکی از این ملاکها دیانت و #ایمان است. البته مخاطب ما در این بحث متدینین هستند.
خانم متدین باید با آقای متدین ازدواج کند.
🔻حالا اگر فاصله ، دو سه نمره باشد اشکالی ندارد. ولی اگر فاصله زیاد باشد، این ها مشکل ایجاد میکند.
🌸 رسول گرامی صلی الله علیه و آله فرمودند:
اگر برای دختر شما خواستگاری آمد که از #اخلاق و #دین اش راضی بودید، دخترتان را به ازدواجش درآورید. و اگر شما این کار را نکنید فتنه و فساد بزرگی در جهان رخ خواهد داد.
❣بنابراین معلوم است که قضیه، خیلی مهم است که طرف ما باید در ازدواج متدین باشد...
🌸🍃❤️🌺🌷🌺❤️🍃🌸
💍 @masjed_gram
1_7870652.mp3
5.16M
❣ #سه_شنبه_هاے_جمڪرانی
همہ هسٺ
آرزویـم
ڪہ ببینـم از تـو
رویـی 😍
دعاے #توسل امشب فراموش نشود❤️
#اللہـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــ
🎤 #حاجمهدیمیرداماد
•🎙• @masjed_gram
#تلنگر
🌺سبک زندگی قرآنی🌺
🍂مراقب آفات هدایت خود باشید🍂
☺️👇 باهم ببینیم :
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌴 سوره انسان آیه 27 🌴
🕋 إِنَّ هَؤُلَاء يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً
❌ همانا اينان دنياى زودگذر را دوست دارند و روز قيامت را پشت سر مىنهند .
🌐💠⚜⚜💠🌐
❌دو آفت مهم برای هدایت و سعادت انسان :
⚡️۱ـ حب دنیا
⚡️۲ـ بی توجهی به معاد
✅اگر مراقب آفتها نباشیم، نهال ایمانمان خوب رشد نمی کند .
💫پس :
🔸با توجه به فانی بودن دنیا، حب دنیا را در وجودمان کاهش دهیم .
🔸و با توجه به سختی و سنگینی روز قیامت، اعمالمان را اصلاح کنیم .
قرارگـــاهفرهنـــگـــۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_اول ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ ــ سمانه بدو دیگه سمانه در حالی که کتاب هایش را در ک
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_دوم
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
به بقیه که دورهم نشسته بودند نزدیک شد، صدای بحثشان بالا گرفته بود،مثل همیشه بحث سیاسی بود و آقایون دو جبهه شده بودند، سید محمود،پدرش و آقا محمد و محسن و یاسین یک جبهه و کمیل وآرش جبهه ی مقابل ..
سلامی کرد وکنار مادرش و خاله سمیه و عزیز نشست و گوش به بحث های سیاسی آقایون سپرد.
نگاهی گذرایی به کمیل و آرش که سعی در کوبیدن نظام و حکومت را داشتند انداخت،همیشه از این موضوع تعجب می کرد، که چگونه پسردایی اش آرش با اینکه پدرش نظامی و سرهنگ است، اینقدر مخالف نظام باشد و بیشتر از پسرخاله اش که فرزند شهید است و برادر بزرگترش یاسین که پاسدار است، به شدت مخالف نظام بود و همیشه در بحث های سیاسی در جبهه مقابل بقیه می ایستاد .
صدای سمیه خانم سمانه را از فکر خارج کرد و نگاهش را از آقایون به خاله اش سوق داد:
ــ نمیدونم دیگه با کمیل چیکار کنم؟چی دیده که این همه مخالفه نظامه. خیره سرش پسره شهیده .برادرش پاسداره دایی اش سرهنگه شوهر خاله اش سرهنگه پسر خاله اش سرگرده ،یعنی بین کلی نظامی بزرگ شده ولی چرا عقایدش اینجوریه نمیدونم!!
فرحناز دست خواهرش را می گیرد وآرام دستش را نوازش می کند؛
ــ غصه نخور عزیزم. نمیشه ڪه همه مثل هم باشن،درست میگی کمیل تو یک خانواده مذهبی و نظامی بزرگ شده و همه مردا و پسرای اطرافش نظامین اما دلیل نمیشه خودش و آرش هم نظامی باشن
ــ من نمیگم نظامی باشن ،میگم این مخالفتشون چه دلیلی داره؟؟الان آرش می گیم هنوز بچه است تازه دانشگاه رفته جوگیر شده. اما کمیل دیگه چرا بیست و نه سالش داره تموم میشه. نمیدونم شاید به خاطر این باشگاهی که باز ڪرده،باشه ،معلوم نیست ڪی میره ڪی میاد!
ــ حرص نخور سمیه. خداروشکر پسرت خیلےباحیاست،چشم پاڪه،نمازو روزه اشو میگیره،خداتو شڪر ڪن.
سمیه خانم آهی میکشد و خدایا شکرت را زیر لب زمزمه می ڪند.
سمانه با دیدن سینے مرغ های به سیخ ڪشیده در دست زهره زندایی اش از جایش بلند مے شود و به ڪمڪش مے رود .
کمیل مثل همیشہ کباب کردن مرغ ها را به عهده می گیرد و مشغول آماده کردن منقل مےشود سمانه سینی مرغ ها را کنارش می گذارد:
ــ خیلے ممنون
سمانه !خواهش میڪنم" آرامی زیر لب مے گوید و به داخل ساختمان، به اتاق مخصوص خودش و صغرا که عزیز آن را برای آن ها معین ڪرده بود رفت.
چادر رنگی را از ڪمد بیرون آورد و به جای چادر مشڪی سرش کرد، روبه روی آینه ایستاد و چادر را روی سرش مرتب کرد.
با پیچدن بوی کباب نفس عمیقے کشید و در دل خود اعتراف کرد که کباب هایی که کمیل کباب مے کرد خیلےخوشمزه هستند،با آمدن اسم کمیل ذهنش به سمت پسرخاله اش ڪشیده شد
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
----------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚♥️| @masjed_gram