eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
716 ویدیو
38 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ اوایل توی خونه خیلی می کرد و بگو بخند داشت سر به سر همه میذاشت و اون هارو می خندوند😁✋ 🍀 خواهرش می گفت : اینکه ما بخندیم همه کار می کرد 👌 وقت ها پیراهن و شلوار مادرم رو می پوشید و شروع می کرد به بازی .☺️نمی دونید از شوخی های کاظم چقدر می خندیدیم 😅 ☘ می گفتیم : این چه ! نکن زشته☺️ اما کاظم ادا و اطوارش رو می داد و می گفت : نه بابا بذار بخندیم ... 😅👌 🍀 بچه هارو خیلی داشت گاهی هندوانه می گرفت ... روش عکس بچه می کشید و بغل می کرد می داد دست ما و می گفت : اینم بچه! ما هم 😂 ☘ یعنی اوایل خیلی می کرد و بگو بخندش به راه بود ... اهل عکس گرفتن📸 و بودن و این طور چیزها بود. 🍀 ولی یکهو حالش کلا از این رو به آن رو شد ...‼️ روحیه اش بنا به عوض شد. من این رو می فهمیدم.👌 دلیل تغییرات دایی رو نمی فهمیدم ☘ تا اینکه بعد ها در همون حالت های خاص و خلسه، بهش گفته اند کمتر شوخی کن این 🎧فایل صوتی نوار الان هم .توی نوار می کنه و می گه : گفته اند شوخی ات را کم کن✋ 🍀 ظاهرا این ائمه سلام الله علیه به او بود. بخاطرهمین دیگه مثل قبل . به مرور ما کم تر شد و کم تر با کسی جوش می خورد. نه اینکه بداخلاقی کنه نه !! بیشتر توی حال بود ... |😌✋| 🕊|🌹 @masjed_gram
🔹از روزی كه او آمد، عجيبی در اردوگاه افتاد‼️ لباس های كه خاكی بود و در كنار ساكهايشان قرار داشت، شبانه شسته می شد و روی طناب وسط اردوگاه خشك شده بود.👖👕 🔸ظرف بچه ها هر دوسه تا دسته ، نيمه های شب خود به خود می شد. هر پوتيني كه شب از چادر می ماند، صبح واكس خورده و جلوی چادر قرار ...👞👞 🔹او كه از كوچكتر و شوختر بود، وقتی اين اتفاقات را می ديد،می خنديد و می گفت: اين كيه كه شبها زورو بازی در می آره و لباس بچه ها و ظرف رامی شوره؟☺️ و گاهی می گفت : « زورو، لطف كنه و امشب لباسهای منم بشوره و پوتينهام رو هم بزنه»😅✋ 🔸بعد از ، وقتی «علی قزلباش » شهيد شد، از بچه ها با گريه گفت: يادتونه چقدر قزلباش زوروی رو مسخره مي كرد...؟ زورو بود و به من قسم داده بود كه به كسی 😭 🕊|🌹 @masjed_gram
🌷| ماه رمضان بود که رفتیم دسته جمعی داشتیم کنار حوض وسط صحن آزادی می خوندیم.👥👥 صدای ( بلند بگو لا اله الله اله ) به خورد🗣 تابوتی ترمه پوش⚰ از بیرون آوردند وقتی از کنارمان رد مادر محسن : از یکیشون پرسید :(کی ؟) طرف گفت : جوان بوده و از یه بچه👶 به جا گذاشته دوید توی چشماش😢 محسن سریع از آب ماهیش رو گرفت گفت : می بینی مامان‼️دنیا همینه اگه نشیم می میریم! اگه جوونت شهید بشه دیگه راحته که عاقبت به خیر شده؛ اگه تصادف کرد و می خوای چیکار کنی⁉️😧 شب بیست و یکم از نماز مغرب رفتیم حرم افطاری رو بردیم داخل توی راه به پیام💌 داده بود که امشب برای شهادتم دعا کن😥 توی صحن )_رضوی زد به پهلوم گفت : به مادرم بگو دعا کنه👌 خودش رو با گل های امام رضا (علیه السلام) سرگرم نشون داد به گفتم : مامان! این محسن من رو دیوونه کرد! می شه الان دعاش ؟😞 وسط اذان 📢 بود که دل مادرش شکست. با اشک چشم براش دعا 😢 اونجا بود که رو توی چشمای محسنم دیدم ✋ |🌷 🕊|🌹 @masjed_gram
🔰۲ سال بود که وارد شده بود. مدتی به عنوان تیرانداز💥 نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از خطرناک🚨 بودن کارش می شنید می گفت غصه مرا نخور، من به عشق کسی می روم که اگر تیر بخورم می دانم برای بردن من خواهد آمد. 🔰به من می گفت مادر اگر روزی نبودم ۱۳ روز برای من بگیر. خمس مالش💰 را پرداخت کرده بود. قبل از اعزام به خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن🕊 کاملا آماده شده بود. 🔰عباس سخنی از سوریه با من نزد❌ و تنها گفت برای یک ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری💕 از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست💼 بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و را نبینم. 🔰آن شب چند بار تماس گرفت☎️ وقتی متوجه حال من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد🏡 او به من گفت هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم خواهم شد چون آن را از امام حسین(ع) خواسته ام. 🔰پس بعد از شهادت من گریه نکن⛔️ و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی💔 به یاد امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت🕌 به سوریه می روند در حقیقت می روند تا به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان است از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه🗺 نگه داشته ایم تا در کشور ما🇮🇷 همچنان ادامه یاید. 🕊|🌹 @masjed_gram
عاشقانه_‌شهدا 💞 ❣روزی که می‌خواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد☎️ خانه خواهرش. از لحنش معلوم بود خیلی بی‌قرار💓 است. اصرار کرد بگویم بچه‌ دارد به دنیا می‌آید. گفتم: نه❌ ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید برگردد... ❣مدام میگفت: من مطمئن باشم خوب است؟ زنده‌ای هنوز؟ بچه هم زنده است⁉️ گفتم: خیالت راحت همه چیز است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد😍 و چهار روز بعد آمد... ❣بدون اینکه سراغ بچه برود🚷 آمد پیش من گفت: حالت خوب است ژیلا؟😍 چیزی کم و کسر نداری بروم ؟! گفتم: احوال را نمی‌پرسی⁉️ گفت:‌ تا خیالم از راحت نشود نه!😉❤️ ❣وقتی به خانه می‌آمد🏘 دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم🚫 همه کارها را می‌کرد. لباس‌ها را می‌شست، روی در و دیوار اتاق پهن می‌کرد. را همیشه خودش پهن می‌کرد. جمع می‌کرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه بود. 🕊|🌹 @masjed_gram
✨امام رضا (ع) می‌فرمایند: مَن سَألَ اللهَ التَّوفیقَ وَ لَم یَجتَهِد، فَقَدِ استَهزَءَ بِنَفسِهِ…🍁 آن کس از خداوند،توفیق بخواهد ولی تــــلاش نکــــند،(قــدم برندارد) را کرده است.🥲 مسجد امام محمد باقر علیه السلام👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e  •