eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
1.1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
749 ویدیو
39 فایل
⚘️﷽⚘ اینجاییم که به صورت رسمی تمام محتوای معنوی ، سیاسی و... رو براتون قرار بدیم💚 . فقط کافیه روی پیام سنجاق شده بزنید تا کلی آمــوزش هـــــای رایگــــان ببینیــــــــد😍 . 💠 پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/5591463884 |🏻 @aragraphec_sharifi
مشاهده در ایتا
دانلود
مجالس مهمونی یکی از جاهائیه که بستر برای حرف زدن از دیگران آماده ی آماده س. 👌 توی یکی از همین مهمونیا ، منم مثل بقیه شروع کردم به حرف زدن در مورد یکی از آشناها!😐 وقتی از مجلس بر می گشتیم محمد گفت : می دونی غیبت کردی! حالا باید بریم در خونشون تا بگی پشت سرش چی گفتی. 😯 گفتم : اینجوری که پاک آبروم میره با خنده گفت : تو اگه از بنده ی خدا انقدر می ترسی چرا از خود خدا نمی ترسی ؟ همین یه☝️جمله کافی بود تا نه دیگه غیبت کننده باشم و نه شنونده غیبت. ☺️✌️ -------------------- @masjed_gram
❣ عشق و شوری که از زیارت امام حسین علیهم السلام در قلب ما به وجود اومده بود در هادی چند برابر بود. به ما می گفت : بزرگان دین ما گفته اند : برای اینکه دین شما کامل شود و نقایص ایمان و مشکلات اخلاقی شما برطرف شود حتما به کربلا بروید 👌 خلاصه آنچنان در ما شور ایجاد کرد بوه که برای حرکت کاروان لحظه شماری می کردیم. نه تنها من بلکه بیشتر رفقا اعتقاد دارند که هادی هرچی می خواست در این سفر به دست آورد به نظر من اتفاقیک ه باید برای هادی می افتاد توی همیم سفر رخ داد. 🙏 ❣ توی حرم حالش با بقیه فرق می کرد در زیارت ها بسیار عجیب و غریب بود این موضوع در سوز صدا و حالات هادی به خوبی نمایان بود. اتفاقی که توی اون سفر افتاد تحول عظیمی در شخصیت هادی بود که زیرو روش کرده بود. همه ی ما احساس می کردیم که این هادی با هادی قبل از سفر به کربلا خیلی تفاوت داره دیگه از اون جوان شوخ و خنده رو خبری نبود! ❣ هادی توی کربلا فهمید کجا اومده و به خوبی از این فرصت استفاده کرد. 🙏 یکروز توی خیابون تهران در مسیر برگشت بودیم که چند خانم بدحجاب رو دید جلو تر که رفت با صدای بلند گفت : خواهرم حجابت رو حفظ کن و بعد حرکت کرد... توی راه با حالتی دگرگون گفت : دیگه از اینجا خسته شدم این حجاب ها بوی حضرت زهرا سلام الله علیها رو نمی ده. ❣ اینجا مثلا محله های مذهبی تهران هست و این وضعیت رو داره! بعد با صدایی گرفته تر گفت : خسته ام بعد از سفر کربلا دیگه دوست ندارم توی خیابون برم ... هادی بعد از سفر کربلا واقعا کربلایی شد. خودش رو توی حرم جا گذاشته بود و هیچگاه به دنیای مادی ما برنگشت. -------------------- @masjed_gram
وقتی او را می دیدم،ریش هاشو می گرفتم و می گفتم: بابا این ریش حد و حساب داره... نه! از علما و مجتهدین بپرس، ریش نباید از مشت دست بیرون بزنه محسن می گفت: نمیدونی که، من با این ریش کار دارم، این ریش ها باید با خون خضاب بشه. وقتی از تهران به منطقه می رفت با خودش حنا می برد. دست و پاهاشو همیشه حنا می ذاشت و می گفت: برای پوست خوبه. دوستای حاج محسن تعریف می کردند که هرسال یک روز مونده به عید قربان، محسن یک کاسه حنا درست می کرد تا بچه ها به عنوان یادگاری عید، انگشتا یا کف دست و پایشون رو حنا بذارند. سال آخر گفتیم حاجی، امسال حنات آماده نیست! گفت: حنای امسال، خونمه 😞✋ 🕊🕊 🕊 @masjed_gram
می گفت : بچه مسلمون باید محکم💪 باشه دستور داده بود که وقت ظهر☀️ هر کجا که بود ☝️ باید یک نفر اذان رو بگه یه روز روبه من کرد و گفت : شما اذان بگو 📣 گفتم : نه آقا😓 خجالت می کشم بهم گفت : یک سوال ازتو دارم شما چی می فروشید ؟ گفتم خیار بادمجان🍆 کدو و ... پرسید : آیا داد🗣 هم می زنی؟ گفتم : بله آقا گفت : می شه یکی از این فریاد هارو هم اینجا بزنی|‼️| گفتم : نه آقا خجالت می کشم آخه من که جنس📦 ندارم حالا اگه سر کار بودم و مثلا خیار داشتم می گفتم خیار یک قرون اما اینجا که چیزی ندارم😒 گفت : آهان بگو من دین ندارم😠 یک جوان با این هیبت و توانایی و قدرت، خجالت می کشه فریاد بزنه الله اکبر ، اشهد ان لا اله الا الله من شهادت می دم که خدا از همه بالا تره 😤 خجالت می کشی این چیزها رو بگی⁉️ اونوقت خجالت نمی کشی با این همه عظمت دادمی زنی: خیار یه قرون😒⁉️‼️ 🕊•|🌹 @masjed_gram
از 2_3 ماه مونده به محرم روز شماری میکرد🗓 برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین✋ با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد. هر سال تو میدون امام زاده علی اکبر، جایی که الانم مزار مطهرش اونجاست، چای خونه راه اندازی میکرد.☕️ خرید ملزومات و وسائل چای خونه رو هم با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری میکرد. تمامش رو هم از بهترین ها👌 معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت، تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی😓 خادم امام زاده و هیئت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد. معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد.✌️ میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) بیشتر نگاهت میکنند ... 🕊|🌹 @masjed_gram
°🌱•| می خواست بره خط مقدم ، بچه های ترابری یک تیوتا لندکروز🚘 براش فرستادند 👌 حاجی تا تویوتا رو دید فورا گفت : تویوتا لازم نیست با جیپ می ریم و اشاره کرد به جیپی که صدمتر اونطرف تر پارک بود🚜 یه جیپ درب و داغون که از جنگ برگشته بود یک جای سالم هم توی بندش نداشت 😒 وقتی نگاه پر از سوالم رو دید یه نگاه به تیوتا انداخت یه نگاه به جیپ و گفت : ما می خوایم بریم خط مقدم اونجا که حلو خیرات نمی کنن دائم دارن توپ و خمپاره🔥 می زنن 😒 راه افتاد طرف جیپ و ادامه داد : پس چه بهتر که با این ماشین درب و داغون بریم تا اگر اتفاقی افتاد ، ضرر کمتری به اموال مردم بخوره ✌️ |°🌱• 🕊|🌹 @masjed_gram
می گفت : بچه مسلمون باید محکم💪 باشه دستور داده بود که وقت ظهر☀️ هر کجا که بود ☝️ باید یک نفر اذان رو بگه یه روز روبه من کرد و گفت : شما اذان بگو 📣 گفتم : نه آقا😓 خجالت می کشم بهم گفت : یک سوال ازتو دارم شما چی می فروشید ؟ گفتم خیار بادمجان🍆 کدو و ... پرسید : آیا داد🗣 هم می زنی؟ گفتم : بله آقا گفت : می شه یکی از این فریاد هارو هم اینجا بزنی|‼️| گفتم : نه آقا خجالت می کشم آخه من که جنس📦 ندارم حالا اگه سر کار بودم و مثلا خیار داشتم می گفتم خیار یک قرون اما اینجا که چیزی ندارم😒 گفت : آهان بگو من دین ندارم😠 یک جوان با این هیبت و توانایی و قدرت، خجالت می کشه فریاد بزنه الله اکبر ، اشهد ان لا اله الا الله من شهادت می دم که خدا از همه بالا تره 😤 خجالت می کشی این چیزها رو بگی⁉️ اونوقت خجالت نمی کشی با این همه عظمت دادمی زنی: خیار یه قرون😒⁉️‼️ 🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
💠زمستان بود❄️و سوز سرما تا مغز استخون نفوذ می کرد،😖 رفتم خونشون بهش سر بزنم، وارد خونه که شدم دیدم علی و دخترش لباس گرم پوشیدند، یه پتو هم انداختند رو سرشون🤗 _علی آقا چه خبرته؟!😳 _خیلی سردمونه ... _مومن خدا، بخاری رو گذاشتند برای این روزا دیگه،😤 کم خساست به خرج بده، خودت هیچی دلت به حال این بچه ی زبون بسته بسوزه😒 _سید جان از شما چه پنهون نفتمون تموم شده!😓 _نفت شما تموم شده؟! شما که خودت مسئول پخش کوپن نفتی، نفت نداری؟!🙁 خب اینکه کاری نداره، نمی گم از سهمیه ی مردم استفاده کن نه! حداقل الان یه دونه از اون کوپن ها استفاده کن، بعدا جاش می ذاری دیگه،اینقدر به خودت سختی نده!!😌👌 💠صورتش سرخ شد😡 گفت سید جان نخوا از من چیزی رو که چراغ قرمزه خداست‼️ اون کوپن ها امانته دست من، من حق استفاده بیش از سهمیه ی خودم رو ندارم، امان از حق الناس،من یکی اهلش نیستم .... 😤✋ 🕊|🌹 @masjed_gram