#خاطرات_شهدا
روز سوم عمليات بود.
حاجي هم میرفت خط و بر
میگشت.
اون روز، نماز ظهر رو بهش
اقتدا كرديم.
سر نماز عصر، يك حاج آقای
روحانی اومد
به اصرار حاجي، نماز عصر رو
ايشون خوندند.
مسئلهی دوم حاج آقا تموم نشده،
حاجی غش كرد و افتاد زمين.
ضعف كرده بود و نميتونست
روی پا بايسته.
سُرم به دستش بود و مجبوری،
گوشهي سنگر نشسته بود.
با دست ديگش بی سيم رو
گرفته بود
و با بچهها صحبت ميكرد؛
خبر میگرفت و راهنمائی میکرد
اين جا هم ول كن نبود✌️
#شهید_ابراهیم_همت
--------------------
@masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
روز سوم عمليات بود. حاجی هم
می رفت خط و برمیگشت .
اون روز، نماز ظهر رو بهش اقتدا
كرديم👌سر نماز عصر، يك حاج آقای
روحانی اومد. به اصرار حاجی، نماز
عصر رو ايشان خواندند.
مسئلهی دوم حاج آقا تموم نشده،
حاجی غش كرد و افتاد زمين😱
ضعف كرده بود و نمی تونست
روی پا بايسته🤕
سُرم به دستش بود و مجبوری،
گوشهی سنگر نشسته بود🤒
با دست ديگه اش بی سيم📞 رو
گرفته بود و با بچهها صحبت
میكرد💤؛ خبر می گرفت و
راهنمائی می كرد
اينجا هم ول كن نبود . ☺️✋
#شهید_ابراهیم_همت
#راوی_همرزم_شهید
🕊•|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🍃🌹 #ستـــاره_های_اسفنـــدی ⇜عجب ماهیه این اسفند ماه‼️ ⇜آغازش با حمید و پایانش با مهدی💖 ⇜اسفند ما
#سردار_بی_سر
ڪجارفتهاے همت خط شڪن
شقایـق تبار و شقایـق ڪفن
تو شور پرستو شدن داشتے
هواے فراسو شدن داشتے
17 اسفند سالگرد شهادت سردار خیبر #شهید_ابراهیم_همت
نثار روح پرفتوحش صلواتــ
🌹 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
به عادت همیشه ، هر روز یك نفر شهردار ساختمان می شد تا نظافت و شست و شو را بر عهده بگیرد🍃 ؛ اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید تنبلی می كردند و ظرف های شام را نمی شستند از یك طرف گرمای✨ طاقت فرسا و از طرف دیگر وجود حشرات ، حسابی كلافه مان كرده بود ؛ البته هیچ وقت ظرف ها تا صبح نشسته نمی ماند بالاخره كسی بود تا آن ها را بشوید😊 ناراحتی و گله ی من از بعضی از دوستان به گوش #حاجهمت رسید با خودم گفتم این بار #حاجی از شناسایی منطقه بیاید ،تكلیفم را با این قضیه یك سره می كنم آن روز داغ ، شهردار و مسئول ساختمان هم دست به سیاه و سفید نزده بودند 😣همه جا را گند گرفته بود و پشه از سر و روی ساختمان بالا می رفت وقتی #حاجی آمد توجه نكردم كه چقدر خسته و كوفته است هر چی كه دلم خواست ، گفتم او هم دلخور شد و گفت به آن ها تذكر بده ؛ اگر قبول نكردند ، اشكالی ندارد بگذار صبح بشود لابد خسته هستند🙁 راحت بگیر و آن شب كه #حاجهمت به خواب رفت، پشه ها مدام به سر و گردنش می نشستند و او به خودش می پیچید من رفتم و چفیه سیاهم را خیس كردم و آرام روی صورتش انداختم😇 و او آرام گرفت بعد هم كنارش دراز كشیدم و خوابیدم نیمه های شب نیش یك پشه ی سمج مرا از خواب بیدار كرد به كنار دستم كه نگاه كردم ، #حاجهمت نبود به شتاب از اتاق بیرون زدم درست حدس زدم ظرف ها دم در نبودند آرام پیش رفتم در سوسوی نور كسی👀 ظرف ها را می شست چهره اش معلوم نبود ، چفیه ای را به سر و صورتش محكم بسته بود تا شناخته نشود آن ، چفیه ی خود من بود. .☺️🌹
#شهید_ابراهیم_همت
🕊|🌹 @masjed_gram
#سالگرد_شهادت
#خاطرات_شهدا
جای شهید همت خالی که خانومش تعریف میڪرد:
بہش گفتـم : ابراهیم آخہ چرا #چشمات اینقدر خوشگله؟☺️😍
گفت : چون تا حالا با این چشمام گنـــ❌ــاه نکردم ...🍂
|۱۷ اسفند سالگرد شہادت شهیدحاجبراهیمهمت✨|
#شهید_ابراهیم_همت
🥀| @masjed_gram
#خاطرات_شهدا 🍃
ساعت یڪ و دو نصف شب بود. صدای شُرشُر آب می آمد ڪى ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود و خیلى آروم، به طوری که کسى بیدار نشود، پای تانکر آب مى شست...
🌹جلوتر رفتم، دیدم حاج ابراهیم همتِ! فرمانده ی لشڪره. انسانهای بزرگ هر چه بالاتر می روند؛ خاڪى تر می شوند! این خصوصیت مردان خداست.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#شهید_ابراهیم_همت
🌸 @masjed_gram