#داستانک
#سبک_زندگی
#یاد_شهدا | شهید #مهدی_زین_الدین
گفته بود میآید قم مأموریت. گفتیم «حتما یه سر هم به ما میزنه.» فسنجان دوست داشت. برایش درست کردیم.
مادر اول کاسه آبگوشتِ روز قبل را گذاشت سر سفره. تا رفت توی آشپزخانه فسنجان را بیاورد، مهدی شروع کرد. آن روز هر چه کردیم، لب به فسنجان نزد. میگفت «من یه نوع غذا بیشتر نمیخورم.»
🗞 نشریه قافله نور، شماره 106
📎 @astanqom
🌐 @mabaheeth
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صحیفه_سجادیه 26
#داستانک "من و صحیفه سجادیه"
💭 اسم #صحیفه_سجادی را زیاد شنیده بودم؛ ولی اطلاعات چندانی ازش نداشتم تا اینکه ...
🌐 @Mabaheeth
مباحث
#پرسمان 19 | #توبه 🌐 @mabaheeth
#داستانک
💭 زمانی دور، جوانی که به فسق و فجور مشهور بود برای ارتکاب گناهی دنبال جای خلوتی میگشت.
به بیابان رفت و خرابهای یافت. وارد که شد عابدی را دید که گوشهای خلوت گزیده به عبادت مشغول است. پاهایش سست شد، همان جا ایستاد و در دلش گفت: «خدایا! او از خلوت استفاده میکند تا تو را عبادت کند، من از خلوت بهره میبرم تا با شیطان هم آغوش شوم، خدایا #توبه میکنم. از من بگذر!»
😏 عابد هم که چشمش به جوان افتاده بود در دلش میگفت: «این همان جوانی است که به بدکاری معروف است. من آمدهام به خلوت، خدا را عبادت کنم، او حتماً آمده جایی برای گناه دست و پا کند. خدایا من را با او محشور نکن!»
📈 در همین هنگام زلزلهای آمد و سقف سستِ خرابه فرو ریخت و هر دو در دَم جان دادند. مَلَکی آمد و گفت: «دعای هر دوی شما مستجاب شد.» رو به جوان کرد و گفت: «تو دعایت مستجاب شد و بخشیده شدی.خدا به خاطر گمانِ خوب تو به بندهاش از تو راضی شد و به خاطر پشیمانیِ خالصانهات از گناهانت گذشت.» رو کرد به عابد و گفت: «دعای تو نیز مستجاب شد، تو با آن جوان محشور نمیشوی، چون توبهاش قبول شد و بهشتی شد، و تو به خاطر گمانِ بد و غرورت جهنمی!»
🕌 @astanqom
🌐 @mabaheeth
#داستانک
💭 در سال ۱۳۴۸ وارد نیروی هوایی شدم. در بدو ورود میبایستی یکسری آموزشها را در نیروی هوایی میدیدیم که از آن جمله آموزش زبان انگلیسی بود. این کلاسها شروع آشنایی چندین سالهی من با #عباس_بابایی بود…
👌ایشان شخصیت خاصی داشتند و از همه متمایز بودند. در آن دوران بیشتر استادان زن بودند و ازجمله استاد کلاس زبان که یک زن آمریکایی بود.
👩 این استاد زبان برای اینکه فرهنگ مبتذل غرب را رواج دهد به دانشجویان پیشنهاد شرمآوری داد که اگر کسی امتحان پایانترم را ۲۰ بگیرد من یکشب با او خواهم بود.
📝 بعد از اعلام نمرات، عباس از همه نمرهاش بیشتر بود او امتحان را ۱۹ گرفته بود. من برگه او را که دیدم تعجب کردم زیرا او یک کلمه ساده را غلط نوشته بود.
👤 آن استاد هم به عباس گفت: تو عمداً این کلمه را غلط نوشتهای تا با من نباشی. آنجا بود که من به عظمت روحی عباس پی بردم. ایشان با این کار درس #تقوا و عفت و بزرگواری را به دیگران آموخت…
#داستانک
💭 حاکمی به وزیر خود گفت: قوانینی تنظیم کن تا پدرِ این ملت رو در بیاریم!
📜 فردای آن روز وزیر نزد شاه آمد و قوانین را خواند…
1️⃣ مالیات ۳ برابر فعلی!
2️⃣ حقوق، رُبع عُرفِ بقیه کشورها!
3️⃣ شاه، صاحب جان و مالِ همه مردم است!
4️⃣ آروغ زدن ممنوع!!!
✔️ شاه گفت : بند چهارم چه معنی دارد؟!
🗣 وزیر گفت :بند چهارم سوپاپ اطمینان است، بعدا متوجه معنی آن خواهید شد!
🔰 وزرا قوانین را اعلام کردند...
👥 ملت گفتند: این که جان و مال ما از آن شاه باشد توجیه دارد چون ایشان صاحب قدرت است؛ ولی یعنی چه نتوانیم آروغ بزنیم؟!
🔸مردم برای اینکه از امرِ شاه نافرمانی کرده باشند در کوچه و پس کوچه، آروغ می زدند و می گریختند!!!
🔸جلسات شبانهی آروغ برگزار میکردند و هر گاه آروغ می زدند احساس میکردند که کاری سیاسی انجام می دهند!!
🔸ماموران هم مُدام در حال دستگیری افراد آروغ زن!! بودند و گاهی به منازل و رستورانها یورش میبردند و آروغ زنها را دستگیر می کردند!
✔️ روزی شاه به وزیر گفت: الان معنی سوپاپ اطمینانی که گفتی را میفهمم! چون باعث شده که هیچکس به ۳ قانون اول توجهی نکند!
💢 این داستانِ آروغ زدن، حکایت دروغ #دختر_آبی هایی است که برخی، پیرهن عثمان کرده و با اون افکار عمومی رو درگیر میکنند.
————————————-
✍️ یعنی شما مشغول #دختر_آبی ها باشید و ما مشغول اختلاس...
✍️ شما مشغول #دختر_آبی ها باشید و ما مشغول رانت بازی...
✍️ شما مشغول #دختر_آبی ها باشید و ما مشغول جمع کردن ثروت...
✍️ شما مشغول #دختر_آبی ها باشید و ما فضا رو برای انتخابات آینده آماده میکنیم که یک وقت متوجه گند کاری های بعضی ها نشوید....
✍️ شما مشغول #دختر_آبی ها باشید و ما دنبال سرپوشی روی کارهامون...
✍️ شما مشغول #دختر_آبی ها باشید و کاری به #شفافیت_آرا نداشته باشید....
✍️ شما مشغول #دختر_آبی ها باشید و ما ...
🤔 هوشیار باشیم...
🌐 @Mabaheeth
مباحث
#تلنگر 📚منتهی الآمال ص 913 🌐 @mabahes_7
#تلنگر
#داستانک
🗣️ فرزند مرحوم آشيخ عباس قمی رضوان الله تعالي عليه فرموده بود کتابي در منزل ما بود مي دانستيم که اين را پدرمان امانت گرفته، ولي نمیدانستيم از کیست؟
🛌 يک شب به خواب پسرشان، آمده بودند و فرموده بودند: پسرم! اين کتاب را از فلاني گرفتم به او بازگردان. ايشان کتاب را بر مي دارد و مي برد به صاحبش می دهد. در راه، کتاب به زمين می افتد و گوشه جلدش لطمه مي خورد.
✔️ شب دوباره مرحوم آشيخ عباس قمي به خواب ايشان مي آيند و مي فرمايند: پسرم! اين کتابي را که شما بردي در راه به زمین افتاد لطمه خورد، يا برو رضايتش را جلب کن يا بالاخره تاوانش را بده. مي رود و رضايتش را جلب مي کند. اين ارتباط بين انسان و ارواح، انسان را با #عالم_غيب، آشنا ميکند.
👉 @nasery_ir
🌐 @mabaheeth
مباحث
#کتاب #مطالعه 📗 هزار و یک #داستان از زندگانی #امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ✍️ محمد رضا رمزی اومد
#داستانک
📖 فهرست فصول کتاب:
1️⃣ داستانهایی از تولد امیرالمومنین علی علیهالسلام تا بعثت #رسول_اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
2️⃣ داستانهایی از بعثت تا رحلت #رسول_اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
3️⃣ داستانهایی از دوران خانه نشینی حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام
4️⃣ داستانهایی از دروان حکومت داری حضرت #امیرالمومنین علیهالسلام
5️⃣ داستانهای متفرقه
🌐 @Mabaheeth
🔆 #تلنگر
🔆 #پندانه
🔆 #داستانک
🔸 نجاری بود که پادشاه قصد #ازدواج با همسرش را کرده بود، برای این کار ابتدا باید نجار را از سر راهش برمیداشت؛ بالاخره پادشاه بهانهای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت: نجار را فردا اعدام کنید.
🔹 نجار آن شب نتوانست بخوابد ...
🔸 همسر نجار گفت: مانند هر شب بخواب، پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار.
🔸 کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد ...
🔹 صبح صدای پای سربازان را شنيد ...
چهرهاش دگرگون شد و با نااميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم ...
🔹 با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند ...
⚰️ دو سرباز با تعجب گفتند: پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی ...
🔹 چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت ...
🔸 همسرش لبخندی زد و گفت: مانند هر شب آرام بخواب، زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند.
💭 فکر زياد انسان را خسته میکند ...
در حالیکه خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبيرکننده کارهاست.
✨ در هر شرایطی، امیدت را به خدا از دست نده و منتظر #رحمت بیکرانش باش ...
✅ @Masaf
🌐 @Mabaheeth
مباحث
⚖ دکتر #سعید_جلیلی: نقشی که قوه مجریه میتواند در رفع مفاسد و پیشگیری از مشکلات اقتصادی ایفا کند، به
🌊 شخصی از روی پل در رودخانه سقوط کرد و فریاد کمکخواهی سر داد.
🏊 مردی که شناگر ماهری بود به آب پرید و او را نجات داد.
🤸 هنوز شُرشُر آب از لباسهای مرد شناگر به زمین میریخت که فریاد کسی دیگر را شنید که در آب افتاده بود.
🏊 آن مرد به آب پرید و با زحمت فراوان شخص دوم را نیز نجات داد. خسته و کوفته کنار آب دراز کشید و نای راه رفتن نداشت.
اندکی آرام گرفت و سرپا ایستاد. تازه نفسش جا آمده بود که صدای فریاد شخص دیگری را شنید که داخل آب افتاده بود. وجدانش اجازه نداد و به قصد کمک به او برخاست؛ اما حقیقتا خسته بود و به زحمت حرکت میکرد.
💡 شخصی که از کنار، تمام جریان را میدید نزد شناگر ناجی آمد و گفت: اگر تا شب هم اینجا بایستی باید به دل آب بزنی و غریقها را نجات دهی.
به جای اینکه اینجا غریقها را نجات دهی بالای پل برو و جلوی آن دیوانهای که رهگذران را داخل آب میاندازد بگیر.
👈 این #داستانک، پاسخی است تمثیلی به کسانی است که میگویند #رئیسی باید در #قوه_قضاییه بماند و جلوی مفاسد را بگیرد.
دزدها را مسئول میکنند و رئیسی در قوه قضاییه مو سفید کند و راه به جایی نبرد !!
🌐 @Mabaheeth
#داستانک | هواتو دارم
◽️مجموعه داستانکهای مهدوی #هواتودارم جهت استفاده در ایام #نیمه_شعبان
در این روزها هوای هم را داشته باشیم...
▫️طراح موشن گرافیک: مصطفی محمدی/ خانه طراحان انقلاب اسلامی
#سلام_بر_مهدی علیهالسلام #امام_زمان
به عشق مهدی عجلالله فرجه هواتودارم
✅ @Jamkaran_ir
https://eitaa.com/joinchat/2307129358C448afc1e38
هدایت شده از تلاوت
3.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ ماجرای عاقبت دو جوان موتوری!
🌱 یک دقیقه با قرآن در #بهار_قرآن
#داستانک
#ماه_مهمانی_خدا
╭───
│ 🌙 @Mabaheeth
╰──────────