eitaa logo
1.9هزار دنبال‌کننده
142 عکس
48 ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
     شد همه آرزویِ من یک شب و یک خیالِ تو شد همه عقل و هوش من محو تو و کمالِ تو ای همه افتخارِ دین،مُهرِ تو اعتبارِ دین من بِفَدایِ عصمت و شوکت بی مثالِ تو آینهء صفات حق،جوهرهء ذوات حق حُسنِ خدا نهفته در جامعهء خصال تو سوز و گدازها توئی،در پَسِ رازها توئی کن فیکون شود پس از قرعهء ناب فال تو شعر کجا،غزل کجا،آیهء لم یزل کجا مدحِ تو کی بود روا جز لب ذوالجلال تو لوح توئی،قلم توئی،پیش تر از عدم توئی خلق توئی،خدا بُوَد آینهء زُلال تو عرش به جُنبِش آمده؛چرخ به گردش آمده قلبِ تپنده در یَدِ قدرتِ لایزالِ تو مال و منال دستِ تو،رزق حلال دستِ تو روزیِ کُلِّ خلق در دانه ای از نهالِ تو سِرِّ تو کی شود عیان،بانوی برترین زنان فوق تصورِ بشر قدرتِ لا زَوالِ تو قال و مقال میخری،با همه حال میخری بنده که شرم می کنم،چونکه شدم وبالِ تو مِهر چه شد،قمر چه شد،میکده را اثر چه شد بادهء عشق میزنم در قدحِ سفالِ تو روزِ هراس و واهمه،روزِ حساب؛فاطمه(س) غبطه خورند عرشیان چوون برسد مجالِ تو روضهء کوتهی بخوان تا نمکین شود غزل وِلوِله کرده در دلم صحبتِ قیل و قالِ تو حرمت من شکسته شد،فاطمه(س) آه خسته شد آه پدر کنون منم مرغِ شکسته بال تو اجرِ رسالتت پدر ،ماندنِ در قفایِ در حجمهء آن چهل نفر،کامَده در جِدالِ تو 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
بریزین گل شبِ میلادِ جواده دلِ پیغمبر و زهرا(س) همه شاده یُمن این مائده ی نور و عَلَی النّور اومده مجلسِ ما هلهله و شور تحفه ی مجلسِ ما نقل و نباته بخدا مقدمِ او نورِ حیاته ز نسیمِ گلشنش چه عنبر اومد بویِ عطرِ سینه ی پیمبر اومد این همون لاله ی باغِ سرمدیه نفسش عطرِ گلِ محمدیه (ص) شیعیان همه از این هدِیه خرسند مژده که رو لبِ گل نشسته لبخند بریزین نقل و نبات با لبِ خندون که شود مجلسِ ما شکوفه بارون این همون گل پسرِ امام رضائه(ع) نهمین ودیعه یِ باغِ خدائه مژده که باغِ رضا(ع) ثمر نشسته چه گلی تو دامنِ پدر نشسته بریزین گل همه جا دسته و دسته هر نگاش اجابتِ دلِ شکسته جون به قربونِ امامی که رئوفه می باره از قدمش عطرِ شکوفه اومدی خوش اومدی ای گلِ طاها ای بهارِ گلشنِ علی و زهرا 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
امشب به جهان آمده پيغمبر ديگر؟ يا کعبه گرفته است به بر حيدر ديگر يا از حسنين است عيان منظر ديگر دارد به سر دست، رضا کوثر ديگر بشري! که دل آل محمد همه شاد است اين مژده بگوئيد که ميلاد جواد است اي بحر تجلّي گهرت باد مبارک اي شاخه ي طوبي ثمرت باد مبارک اي شمس ولايت قمرت باد مبارک ميلاد گرامي پسرت باد مبارک اين قبله ي ارباب مراد است مراد است الحق که جواد است جواد است جواد است با ماه بگوييد چراغ سحر است اين با مهر بگوييد که از مهر سر است اين طفلش نتوان گفت که خيرالبشر است اين جانم به فدايش پسر است اين پسر است اين ما را به پسر بودن او فخر از آن است کو بعد پدر رهبر خلق دو جهان است اين است کز آغاز خداوند ستودش اين است که بگشود نبي لب به درودش اين است که افتاد کرامت به سجودش اين است که جود آمده مرهون وجودش جوشد ز کفش لطف و عنايات خدايي آرند به سويش همگان دست گدايي سر تا به قدم حُسن خداوند جليلش مرآت جمال نبوي روي جميلش زوار حرم آدم و نوح است و خليلش مأمون شده در اوج شهي عبد ذليلش اين است که در محضر او زادهٔ «أکثم» آورد چو يک کودک ناخوانده الف، کم اين است همان مخزن اسرار الهي وابسته به علم ازل نامتناهي بي پرتو او علم سياهي است سياهي دارد خبر از ابر و هوا و يم و ماهي کز معجزه اش هوش پريد از سر مأمون گويي که جدا روح شد از پيکر مأمون اي از ازلت نام دل آراي محمد وي آينه ي طلعت زيباي محمد سر تا به قدوم تو سراپاي محمد بوسيده پدر روي تو را جاي محمد از جود تو يا فضل تو يا علم تو گويم وز خلق تو يا خوي تو يا حلم تو گويم با اين همه اوصاف خدايي ز خدايت در حيرتم آخر چه بگويم به ثنايت گوهر چه بود تا که بريزند به پايت؟ فرمود پدر: اي پدرم باد فدايت! تو مصحف زهرايی و قرآن رضايی تو روح رضا قلب رضا جان رضايی فردوس برد سجده به خاک قدم تو رضوان شده پيوسته گداي کرم تو هنگام عطا ظرف وجود است کم تو حجّ حرم الله طواف حرم تو از ما همه دريوزگي و عجز و گدايي از تو همه لطف و کرم و عقده گشايی بگذار که سرگرم هياهوي تو باشم تا جان به لبم هست ثنا گوي تو باشم باشد که فقط تشنه لب جوي تو باشم مولا کرمي کن که سگ کوي تو باشم آن روز که خلقت همه دامان تو گيرند زنجير مرا دست غلامان تو گيرند تو دست عطا و کرم و لطف خدايي تو در دو جهان از همگان عقده گشايي تو حج و تو ميقات تو مروه تو صفايي ما جمله گدا و تو جواد ابن الرضايي جود و کرم از توست تضرع صفت ماست والله گدايي درت سلطنت ماست من «ميثم» آلوده ي بي دست و زبانم در باغ بهار تو کم از برگ خزانم مگذار برِ باد به کوي دگرانم بگذار در اطراف گلت خار بمانم من با همه گفتم که جواد است امامم باشد که بخواني ز ره لطف غلامم 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
در ساحل جود خدا باران گرفته باران نور و رحمت و احسان گرفته می‌بارد انوار کرم از هر کرانه شب‌های دلگير زمين پايان گرفته از سوی جنت سورۀ ياسين رسيده خاک مدينه عطر الرّحمان گرفته داده خدا ماهی به خورشيد رئوفش آرى دعای حضرت جانان گرفته نسل امامت می‌شود پاينده با او از برکتش دل‌های شيعه جان گرفته او می‌رسد جود و سخا معنا بگیرد در قلب عالم نور و رحمت پا بگیرد عالم همه قطره اگر دريا تو هستی کل خلائق عبد اگر مولا تو هستی فيض وجود توست رزق اهل دنيا باران جود عالم بالا تو هستی مانده‌ست ابتر، کيدِ بدخواهان شيعه روشن‌ترين تفسير أعطينا تو هستی مانند کوثر چشمۀ جاری نوری با اين حساب آیينۀ زهرا تو هستی ای که دل از بابا ربوده خنده‌هایت آرامش هر لحظۀ بابا تو هستی ابن الرضایی، تو کريم بن کريمی ما چون گدایی یا اسیری یا یتیمی چشمان تو خورشيد هر اهل يقينی‌ست چشمان تو جنت! نه جنت‌آفرينی‌ست با عشق تو قلبی نمی‌سوزد در آتش در هر نگاه روشنت خُلدِ برينی‌ست گويا گره خورده دلم با عرش اعلی هر رشته از مهر شما حبل‌المتينی‌ست من روزی هر ساله‌ام را از تو دارم چشمان من بر دست‌های نازنينی‌ست جود تو دارد جلوه‌های هل اَتایی مولا! شفيع ما به درگاه خدايی هر شب دل من سائل باب المراد است آنجا که حاجتمند درگاهش زياد است آنجا که اميد و پناه آخر ماست آنجا که اوج هر توسل «يا جواد» است جز آستان تو پناهی که نداريم اين استغاثه با تمام اعتقاد است در مشهد خورشيد ايران هم که هستيم دل‌های ما پروانۀ باب الجواد است هر شب دل من در هوای کاظمين است در حسرت يک بوسه بر قبر حسين است 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
❣یا جوادُ الائمه اَدرکنی❣ وقتــی رقم زد  شب ، رُخِ ماهِ درخشـان را بی اختیــار اشکــم ، قلم زد  شعر باران را مهتاب ، گویا رنگ  دیگر  بود در چشمــم می ریخـت بر روی تنِ شب ، نور یزدان را مهتــاب نَه...نُهْ  اَختر از افـلاک می تابیـد تا بشکنــد  تاریکـــیِ  شبهــایِ  انســان را امشب فلک انگار با دست خودش می چید بر رشتــهٔ تسبیــح خود  نـُهْ دُرّ غلتــان را از سمت خورشید نهــم ، فوّاره می زد نور زیــرا تـلاوت می نمـــود  آیــات  قــرآن را بالا نشیــن! نجـم نهـم! خورشیــد یعنی تو گرمای دستان تو می بخشد به تن ، جان را جود از وجودِ جاریِ دستِ  تو می جوشد دستـت به زانـو آوَرَد ، دریــای احســان را نامـت چه زیبــا می نشینــد بر غــزلهـایم بخشیــده ای صد اعتبار ابیات  دیوان را شمس نهم !  دُردانهٔ شمس الشموسی تو در بَهجــت آوردی دلِ خورشیـد ایران را دامان پاک "خیـزران" گل داده چون مریم عیســیٰ دَمی آورده  سلطان خراسان را خوش می درخشی رویِ دستِ حضرت سلـطان تابانـدی از یثرب به عالم ، نور ایمان را دریا شــکافی ، طبــق  گفتــار پدر ، آری اعجــاز تو یاد آورَد ، موسـای عِمــران را "باب المرادت" خوانده اند ازبس برآوردی با فضل و جودِ خویش حاجات فراوان را بر قحطســالی هایمــان ابـر کَــرَم باریــد خالـی نمـود از سفـره هایمان غمِ  نان را مـوج توســل از دَمِ باب الجــواد امشب در وَجـد و شـور  آورده قلب بیقراران را صد کاروانْ ، دل ، رهسپار کاظمین توست تا کربلا راهــی کن آن دلهــای مهمــان را چشمان خیسم همچنان درگیرِ باران است تا "کیمیا"یی تر کنی این شعـــر باران را "'''''''""""""""""""""""""""""""" شاعر: رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۰/۱۱/۲۲ ─┅═𑁍✿𑁍═┅─ https://eitaa.com/Madahankhomein
حق با علی‌ست ، با علی و آل اطهرش این را گواه داده خدا با پیمبرش دینی که اصل آن به «ولایت» نمی رسد نفرین به آن نمازش و لعنت به منبرش در مسجدی که نام علی را نمی برند باید که گِل گرفت به والله بر درش ذرات عالمند ترابِ ابوتراب شاهان عالمند غلامان قنبرش مهر حلالزادگی ما ولای اوست آن که محب او نَبُوَد خاک بر سرش هرکس درون سینه ندارد ولای او حتما بپرسد علت آن را ز مادرش 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
لب تَر کُن ای خَدیو جهان بارِ دیگرا دیوانه کن زمین و زمان را سُخنورا ای طَلعت زبُـور چِلیپات بِه ز شمس وی روشن ازطَنین نفس هات اخترا ای قامتت خلاصه ایجاد کائنات وی معنی ات تمامی آیات دفترا ای قاید مسـیح در آماج درد ها وی آبروی نوح به کشتی وسنگرا ای پـیرِخضر،خضر تمامی عاشقان وی مُعتَکف به خانِ عطایت پیمبرا ای همدم رسول به معراجِ آخریـن وی بهر پاره ی تن احمد تو همسرا چون شهر علم احمد خاتم بُود بلی پس جان من فدات که هستی برآن درا غوغا به پا کن حیدر کــرارِ کردگار زیرا که نیست همچوتو کرار و صفدرا در جنگ خندق از شرر تیغ ذوالفقار افتاده پــهلوانِ یهودی برابرا از چرخش مکرر تیغت نگر به حَرب مستانه میدهند یَلان سر ز پیکرا مدحت چگونه من بسرایم ولی حق؟ چون کار خلق بر نگهت شد مقدرا سر میدهم خرامه خرامه علی علی با افتخار نام دگـر نیست در سرا مهر تو ای ولی خدا عیـن بندگیـست بالله که نیست ذوق من این هست باورا ریزد خدای عزوجل می بکام من گر سر نَهَم به خاک قدمهات آخرا مستانه میروم به در خُلد زان که من افتاده ام به بحر ولایت چو عنبرا برگو بساط،غالی وصُوفی بهم زنند با این خرافه ها نروم سمت دیگرا توحید را ملاحظه کردم کنارتو با تو شناختم خداوند اکبرا هرگز نرفته است به بیراهه آنکسی کزجان ودل شنیده سلونی ز منبرا مستم ز کودکی بخداوند لایزال می خورده ام ز باده پُستان مادرا هی میچکد زجوشن من قطره شراب زیرا که هست در بغـلم عکس حیدرا آه ای شراب شور بریز از سبوی چشم از شوق دیدن حـرم شاهِ مَه تَرا یک لحظه از زیارت ایوان شاه دین صد بِه به حج ناقص افراد ابترا 🔸شاعر: https://eitaa.com/Madahankhomein
❃﷽❃ معطر شد ، دوباره  ماهِ  شعـبــان مدینــه بار دیگــر شد گلــسـتــان شـبِ   میـــلاد  دُرّ  نــاب   آمــــد عــزیــزِ  حضـــرت  ارباب  آمــــد به نامِ خویش زد،عــرش برین  را شــکوفــا کـرد، آفــاق  زمیـــن  را زمیـن،دریایی از نور است امشب مدینــه،غرقِ در شور است امشب فلــک ، آیینـــه دارِ  رویِ  ماهــش مَلَک ، درمانده در وصف نگاهـش رقیــه ،مـاه شــبهـای مدینه است رقیـه ،دُختِ شاه بی قرینـه است رقیـــه ، باب حاجــات دل ماست رقیـــه ، رهگشــای مشـکل ماست رقیــه ، عطــر و بــوی  یاس دارد دلـی دریــا  و  پـر احــساس  دارد رقیه ، گنــج پنهــان دمشـق است گلِ خوشبـویِ دامانِ دمشـق است وجودش اعتبار شهــر  شام است حسینی مَسلک وزینبْ مرام است شـــده  باب الحوائـج نام پاکــش هـوای  کــربلا در عطـــر خاکــش به عمـــرِ کـم  فراوان ،رنج دیـده سه ساله ست ودل از دنیا بریـده سکوتش بغض  پنهان می سُـراید نگـاهـش  شعـر باران  می سُـراید گره بستــم  ، دلم را تا حـریمــش نگاهم  ، بر دو  دسـتـان کریمــش که دستش هر گِرِه را می گشـاید کرامـت از چنیــن  دستــی بر آید گره ، یعنــی که ما در انتظــاریم غم صاحب زمان در سـینه داریم شــروع سال با میـلاد نـور  است دعای روی لبــهامـان ظهـور است به دلهــامـان نظــــر دارد، رقـیــه دعــاهــایــش اثـــر دارد ، رقـیــه فدایِ مَقـدمــش نـور  دو عـینــم کنیــز  درگــهِ بـنـت الـحــســینـم ✎شاعر:رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۱/۱/۵ https://eitaa.com/Madahankhomein
┄┅✵ا﷽ا✵┅┄ ┄┅═✼✵ا𑁍ا✵✼═┅┄ نسیــم آورده از باغِ جنــان ، عطــر ترنـُّــم را نشــانده روی لبهــای رضــا نقــش تبسّـــم را هــلالِ مـاه نو امشب ید بیضــای دیگـــر شد عطــا شد نوری از طوری دگر موسای دوم را به لطف بانوی باران ، دل سبــز زمین  گل کرد به بار آورد این رحمت هزاران خوشه گندم را چه خیــر و برکتـی دارد قدمهــای شمـا بانو! کرامت می رسد هر دَم ز دستان تو مردم را به یُمــنِ مقــدمت بانو ! کَــرَم آباد شد ایران حضـــورت آبـرو داده کــویــرِ تشنـــهٔ قُــم را ملائک در حریمت از مِـیِ عشق تو سرمستند به صدعالم نمی بخشندیک جرعه از این خُم را مُقــدّم هست بر باغِ بهـشت ، ایوان زیبایت گرفتـه صحــن تو از جنّـت این حقّ تَقـدُّم را شـــدی آرامــش قـلب برادر ، زینـب ثانـــی! گرفتــی از دل آشفتــه اش شورِ تلاطــم را نمودی روشن از نور وفا و عشـق و ایثارت شبیـه زینبِ کبــریٰ ، دل خورشید هشتم را به وصف شأنتان بانو ! زبان "کیمیا" قاصــر ببخشای و بپوشان از من این ضعفِ تکلُّم را ┄┅═✼ا✵𑁍✵ا✼═┅┄ رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۱/۳/۱۱ https://eitaa.com/Madahankhomein