eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
373 ویدیو
227 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 👋بامابروزباشید.👌 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه می دیدی؟! بگو با من که در آن روز و در آنجا چه می دیدی ؟! شهید من! میان تیر و ترکش ها چه می دیدی ؟! همان جایی که می گفتی بیا احمد بیا احمد روایت کن که در آن صحنه ی زیبا چه می دیدی ؟! نسیم رحمت آنجایی که پس زد پرده دنیا بگو  آن لحظه ها در عالم بالا چه می دیدی ؟! در آن گودال و آن صحرا، میان آتش و خون ها به غیر از صحنه های سرخ عاشورا چه می دیدی ؟! چه می دیدی که رفتن را به ماندن ها نمی دادی پس از آن روزها در طالع فردا چه می دیدی؟! بگو، دیروز از آن بالا بلندی های معبرها از این آشفته حال و روزهای ما چه می دیدی؟! # شهید من! شهید من! که هم آغوش امواجی... مگر در بی کرانی های آن دریا، چه می دیدی؟! @Maddahankhomein
شوریده‌سر در بین سرها سر برآوردی رفتی به میدان، کفر لشکر را در آوردی  چشم انتظار پاسخ هل من معینش بود تو انتظار سخت بابا را سر آوردی باب الحوائج بودنت را خوب ثابت کرد آن حاجتی که از امام خود برآوردی یاریِ بابا را در آن باران تیر و تیغ آه ای لبِ خشکیده حلقومِ تر آوردی طوفان به پا شد، لشکر دشمن به خود لرزید با خود به میدان تا که نام حیدر آوردی وقتی که دیدی بین خنجرها امامت را فریاد مظلومیتش را حنجر آوردی تیری رها شد... تا سپر باشی به مولایت آه ای کبوتر بچه! بال و پر در آوردی :: ای باغبان! آخر چه حالی داشتی وقتی نشکفته بردی غنچه‌ات را، پرپر آوردی؟! ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
در آرزوی ای در دلم محبت تو، هست‌و‌نیستم هستی تویی، بدون تو من هیچ نیستم اشک است و آه "نام تو"، آن‌را تمام عمر‌، هر صبح و شام زمزمه کردم، گریستم آخر مگر تو "هستی" من نیستی حسین؟! پس من در این زمانه به دنبال چیستم حُرَّم و یا که شمر در این کربلای نفس؟! اصلاً خودت بگو که در این صحنه کیستم اصلاً در این مبارزه‌ها جای من کجاست ای وای اگر که روبروی تو بایستم :: آخر شهید می‌شوم آری به راه تو در این مسیر اگر که شهیدانه زیستم ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
بگیر دست مرا با خودت ببر امشب مرا ببر برسان تا دم سحر امشب در آسمان نگاهت دل شکسته ی من کبوترانه گشوده ست بال و پر امشب میان آینه ها در پی تو می گردم مگر ببینمت ای ماه یک نظر امشب به آیه آیه ی چشمان تو سپردم دل که در بیاورم از راز عشق سر امشب رسیدن به تو آسان تر از همیشه شده ست گشوده ای به من از هر کرانه در امشب دلم هوای تو می کرد پیش از این هر شب دلم هوای تو کرده ست بیشتر امشب ببین که از همه جا نا امید برگشته کسی که با خودش آورده چشم تر امشب ۰۳.۰۱.۱۰ @Maddahankhomein
یا امیرالمومنین در دلت افتاده، امشب آن شب دلخواه  توست آن شبی که چشم های آسمان در راه توست می روی و با تمام رازهای در دلش چاه غربت بعد از این دلتنگ روی ماه توست تا بگیرد آخرین بار از نگاهت روشنی ماه امشب تا سحر را حلقه ی درگاه توست بال و پر بگشوده از رفتن پشیمانت کند آخر این مرغآبی دلتنگ خاطر خواه توست اینکه پیچیده ست امشب در میان کوچه ها صوت قران خواندن تو یا نسیم آه توست تو به محراب عبادت قاتلت پشت سرت مسجد کوفه است اینجا یا که قربانگاه توست تا شهادت که همیشه بوده ای در حسرتش این نماز آخرت راه بسی کوتاه توست @Maddahankhomein
این صدای غرش ذوالفقار حیدر است گوئیا که در پی فتح خیبر آمده ست سنگ هم اگر که بود سرشکسته رفته است هر که در مصاف این تیز خنجر آمده ست موج های سخت را صخره ایم بعد از این فصل صبر ما گذشت فصل دیگر  آمده ست آب های سرخ را آتشی ست سرخ تر پس حساب پس دهید روز محشر آمده ست ما ز سر گذشتگان همچنان سرآمدیم دوره ی شما ولی پیش از این سر آمده ست   @Maddahankhomein
علیه‌السلام 🔹غم زمانه🔹 به لحظه لحظه‌های خود چه عاشقانه زیستی و بار دین احمدی به روی شانه، زیستی در این جهان پر فریب و غرق در دروغ‌ها تو ای امام راستین! چه صادقانه زیستی تمام هستی‌ات به‌جز محبت خدا نبود تمام عمر خود فقط به این بهانه زیستی به ساحل تو کی رسند ابوبصیرها که تو... نهایتی نداشتی و بی‌کرانه زیستی شکفته از دم تو صد زراره و هشام‌ها تو ای بهار جان، چقدر جاودانه زیستی همیشه قطره قطره سوختی به یاد جد خود دمی بدون فکر و ذکر کربلا نزیستی نبود یاوری تو را به روزگار فتنه‌ها سکوت پیشه کرده با غم زمانه زیستی 📝 https://eitaa.com/Maddahankhomein
من نه سلطان، نه پادشاه، فقط گفته ام دائما امام به تو تو امامی برای ما و چقدر، خوب می آید این مقام به تو تو نه آن پادشاه جباری که من از جبر نوکرش باشم تو امام منی و از سر مهر، می کنم دائم احترام به تو در علیک السلام تو آقا چه نهفته مگر که اینگونه هر کسی آمده به دیدارت گفته با گریه السلام به تو گوشه ی آسمان تو هر شب، دست بر سینه "یا رضا" برلب تا که بر گرد گنبدت باشد ، رو زده ماه ناتمام به تو تا که نام تو را شنیده ام و ...عشق پاک تو برگزیده ام و ... من که از این و آن بریده ام و ...کرده ام اقتدا مدام به تو با تو هر چند رو به راهم من، بی تو یک شهر بی پناهم من پس بگو از شما چه خواهم من، غیر از عشقی علی الدوام به تو گر چه از روزگار خونخواری بر جگر زخم شوکران داری در حریم تو می دهد آری ..حال خوب من التیام به تو من خداحافظی نخواهم کرد با تو تنها سلام باید گفت من جواب سلام میشنوم قبل از آنکه دهم سلام به تو # ای که در غصه ها گرفتاری! یا که بد کرده ای، خطا کاری  هم سوی شاه و هم امام برو، رحم دارد ببین کدام به تو @Maddahankhomein
بی خبری ها ماییم و پی حادثه ای دربه دری ها هر لحظه خبر می رسد از بی خبری ها دل طاقت این داغ جگرسوز ندارد برگرد و رهامان کن از این خون جگری ها برگرد که ما خاطره ی خوب نداریم از آن شب تاریک و از  آن بی پدری هم صحبت ما بودی و هرگز نشنیدی اخبار وطن را فقط از دور و بری ها در سیل بلاها عوض کاخ نشینی دیدیم تو را خاک نشین با کپری ها دیدیم صفای تو و صافی تو، وقتی خون بود دل ملتی از حیله گری ها ای یوسف گمگشده ی ما جان عزیزت برگرد و رهامان کن از این بی خبری ها @Maddahankhomein
دردا که ما هرگز نفهمیدیم دردش را در بین ما آغوش گرم و آه سردش را او تا کجاها در پی ما رفته بود آنشب؟! پیدا نمی کردیم حتی بالگردش را گاهی اگر هم خسته می شد از دویدن ها با خنده می پوشاند رنگ و روی زردش را باید از آبادی دور از دسترس پرسید این چند سالِ بی قراری کارکردش را از دست داد این روزها یا که به دست آورد؟! میدان خدمت نازنین مرد نبردش را این مرد مظلوم آمد و مظلوم تر هم رفت باشد که بشناسد جهان نامرد و مردش را @Maddahankhomein
در فراق سید آذربایجان در ما ببین تداوم باران را هر گوشه چشمه های خروشان را آغوش وا کن ای دل دریایی این تشنه رود های پریشان را ای سرو سبزپوش فراق تو آتش زده ست جان بهاران را تنها گذاشتی به هوای که؟ تبریز  مه گرفته ی گریان را حالا به قاب عکس فقط داریم آن چهره ی صمیمی و خندان را این روزها که نیستی اما باز داری هوای دست فروشان را سر می زنی به مجلس ترحیمی آرام می کنی دل سوزان را کوچه به کوچه رفته و می پرسی احوال مادران شهیدان را همصحبت جماعتی آنجا که... طی می کنی پیاده خیابان را انگار عید آمده و داری در بیت شاعران غزل خوان را لبخند میزنی تو و می خوانم ابیات سرفرازی ایران را جمعه ست و خطبه های تو انگاری در هم شکسته لشکر شیطان را بعد از نماز باز به گوشی تو اندوه و دردهای فراوان را انگار زنده هستی و می بینی در من هزار غصه ی پنهان را اما نه، رفته ای و رها کردی این جمع از فراق پریشان را برخیز و بی تکلف امامت کن این دلشکسته جمعه یاران را بعد از شما مباد که باز آرند آن نرده های سرد نگهبان را یا اینکه پر کنند به هر مسند پیران خسته جای جوانان را آری رها مکن سر خود سید ! این جمعه های بی سر و سامان را @Maddahankhomein
من که در آرزوی جرعه ای از آب حیاتم دست بر دامن دریای دعای عرفاتم باز هم دیده گرفتار به گرداب بلایم باز هم در پی من آمده کشتی ی نجاتم غیر از این اشک محبت که سرازیر غم توست کو چراغی که نجاتم دهد از این ظلماتم ای خوشا من که در این عشق از آن روز نخستین نقش چشمان تو بودست در آیینه ی ذاتم تویی آن نور که جاری به رگ صوم و صلاتی با تو هر شام و سحر غرق سلام و صلواتم پا به پای تو از آن زمزم سیراب گذشتم تا نصیبم کنی از تشنگی آب فراتم تو همان شعر فصیحی و مرا کاش ببخشی پیش چشم تو کم آورده اگر این کلماتم  https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
دلم رنگ و بوی محرم گرفته ست که با "یاحسین"ی چنین دم گرفته ست چه گویم که در گوشه ای از وجودم کسی در بغل زانوی غم گرفته ست گرفتار خود کرده ای عالمی را غم تو سراپای عالم گرفته ست که امروز هم کربلا تو بر پاست که عباست امروز پرچم گرفته ست نوای تو آرامش پشت جبهه ست و خشم تو خط مقدم گرفته ست به هرجای عالم، ستم گردنش را به پیش بلندای تو خم گرفته ست ببین غزه را... هرگز از پا نیفتد هر آنکس که دست تو محکم گرفته ست # من و قطره اشکی! ببخش آی دریا اگر چشمم از آن همه، کم گرفته ست https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
😭 این چه شوریست که برپاست چنین بر نیزه؟! گوئیا می برد از حادثه ها سر نیزه هم به قرانِ ورق سوخته ای، رحل شده هم به فریاد امامی شده منبر نیزه گوئیا می رسد از دور بهاری خونین بسکه آذین شده با لاله ی پرپر نیزه نه فقط قافله سالار سرش بر نیزه ست می برد بر سر خود اکبر و اصغر نیزه بر سر نی به برادر که می افتد نظرش می رود بر جگر  زخمی خواهر، نیزه این چه داغی و چه دردی ست که در کرببلا بعد خنجر بزند بوسه به حنجر، نیزه شام را یکسره در خلوت شب خواهد رفت؟ یا که دارد به سر اندیشه دیگر نیزه؟! کاش از کوچه و بازار نیفتد گذرش تا نیفتد نظر سنگ دلان بر نیزه تا سر سرور خوبان دو عالم با اوست می رود از سر هر بام فراتر نیزه بر سر نیزه رها می رود این سر اما آه و صد آه از آن پیکر و از سرنیزه... http://eitaa.com/Maddahankhomein
این چه شوریست که برپاست چنین بر نیزه؟! گوئیا می‌بَرد از حادثه‌ها سر، نیزه هم به قرآن ورق سوخته‌ای رحل شده هم به فریاد امامی شده منبر، نیزه گوئیا می‌رسد از دور بهاری خونین بسکه آذین شده با لاله‌ی پرپر نیزه نه فقط قافله‌سالار سرش بر نیزه‌ست می‌بَرد بر سر خود اکبر و اصغر نیزه بر سر نی به برادر که می‌اُفتد نظرش می‌رود بر جگر زخمی خواهر، نیزه این چه داغی و چه دردی‌ست که در معرکه‌ای بعد خنجر بزند بوسه به حنجر، نیزه شام را یکسره در خلوتِ شب خواهد رفت؟ یا که دارد به سر اندیشه‌ی دیگر نیزه؟! کاش از کوچه و بازار نیفتد گذرش تا نیفتد نظر سنگ‌دلان بر نیزه تا سر سَرور خوبانِ دو عالم با اوست می‌رود از سر هر بام فراتر نیزه بر سر نیزه رها می‌رود این سر اما آه و صد آه، از آن پیکر و از سرنیزه... ✍ https://eitaa.com/Maddahankhomein
شهیدان غرق خون رفتند و من دردا که جا ماندم تمام عمر خود در آرزوی کربلا ماندم همه ایل و تبارم با قطار زخم ها رفتند دریغ از من که با انبوهی از این زخم ها ماندم من از آن روزهای تلخ و طاقت سوز تا امروز ز پا افتاده ای بودم که با دست دعا ماندم پدر، آن قله ی ایثار ما را سیلی از خون برد از آن بشکوه من بودم که مثل رد پا ماندم سری را زیر خنجر، روی نی،طشت طلا، دیدم  منی که خون جگر تا انتهای ماجرا ماندم کنار کودکان با دست های بسته افتادم کنار عمه ها منزل به منزل هم عزا ماندم میان کوچه و بازار یا هر مجلس شومی مرا هر لحظه عاشوراست از روزی که جا ماندم به دوشم پرچم کرببلا بود و در این پیمان به اشک و آه رمز آلود بی چون و چرا ماندم @Maddahankhomein
🔹دست خالی برنگردی🔹 می‌روی دریا دل من! دست خالی برنگردی از میان دردها با بی‌خیالی برنگردی خاطر آشفتۀ من! می‌روی یادت بماند تا سر و سامان نیابی این حوالی برنگردی با تو نامی و نشانی از اسیران بلا نیست از بیابان‌ها اگر با خسته‌حالی برنگردی با نسیم اشک و آهت پر بزن تا آستانش تا نسوزد آتش عشق از تو بالی برنگردی خانۀ ما کربلا و دوریِ از خانه تا کی! می‌شود آیا به خانه چند سالی برنگردی؟ ماهی تنگ بلورم! ای دل بی‌تاب و تنگم می‌روی و کاشکی از آن زلالی برنگردی 📝 @Maddahankhomein
من نه سلطان، نه پادشاه، فقط گفته ام دائما امام به تو تو امامی برای ما و چقدر، خوب می آید این مقام به تو تو نه آن پادشاه جباری که من از جبر نوکرش باشم تو امام منی و از سر مهر، می کنم دائم احترام به تو در علیک السلام تو آقا چه نهفته مگر که اینگونه هر کسی آمده به دیدارت گفته با گریه السلام به تو گوشه ی آسمان تو هر شب، دست بر سینه "یا رضا" برلب تا که بر گرد گنبدت باشد ، رو زده ماه ناتمام به تو تا که نام تو را شنیده ام و ...عشق پاک تو برگزیده ام و ... من که از این و آن بریده ام و ...کرده ام اقتدا مدام به تو با تو هر چند رو به راهم من، بی تو یک شهر بی پناهم من پس بگو از شما چه خواهم من، غیر از عشقی علی الدوام به تو گر چه از روزگار خونخواری بر جگر زخم شوکران داری در حریم تو می دهد آری ..حال خوب من التیام به تو من خداحافظی نخواهم کرد با تو تنها سلام باید گفت من جواب سلام میشنوم قبل از آنکه دهم سلام به تو # ای که در غصه ها گرفتاری! یا که بد کرده ای، خطا کاری  هم سوی شاه و هم امام برو، رحم دارد ببین کدام به تو https://eitaa.com/Maddahankhomein
🇮🇷 جهان با یاد تو هر لحظه جانی تازه می یابد زمین پرواز خود را آسمانی تازه می یابد اگر از این حوالی بگذری روزی که می گویند تمام کوچه ها نام و نشانی تازه می یابد   ببین در انتظارت چشم دنیا را! که این دریا یقین با شوق دیدارت کرانی تازه می یابد در استقبال تو این خاک آذین بسته با لاله میان خاک و خون ها ارغوانی تازه می یابد میان آتش و خون قهرمانی می دهد  از دست میان آتش و خون قهرمانی تازه می یابد برای بردن این مرزها تا بی نهایت ها دلاور آرشی تیر و کمانی تازه می یابد اگر بستند راهش را به هر طرحی و ترفندی به بام آسمان ها نردبانی تازه می یابد پس از افسانه های دور دست، این خاک مهر آیین کهن تاریخش از ما داستانی تازه می یابد # نظام دیگری می بخشی این دنیای درهم را که انسان بعد از آن با تو جهانی تازه می یابد زبان شعرم الکن بوده از اول ولی این دل برای گفت و گو با تو زبانی تازه می یابد https://eitaa.com/Maddahankhomein
بگیر زیر پر خود، عزیز دار چو جانت چهار دسته گلی را که  پیش توست امانت که بوده ای که علی گفت جای فاطمه باشی؟! که بوده ای تو؟! که پیدا نبوده است کرانت چه صادقانه شریک غم علی شده بودی چه عاشقانه شدی مادر امام زمانت رسیده ای به مقامی که راه عرش خدا را به خشت خشتی از این خانه داده اند نشانت چه خانه ای که به هر لحظه در معیت زینب به روی شانه ی جانت خوش است بار گرانت حسین را به ابوالفضل خود سپردی و رفتند فدای حس غریب تو و دلِ نگرانت تو مادر پسرانی و... چشمهای  تو روشن! فدای گل پسر فاطمه ست گل پسرانت چهار فصل بهارت چقدر سبز گذشت و .. چقدر سرخ رسیده چهار فصل خزانت   https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9