بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_جعفرصادق_علیهالسلام
منم آن دل که زِ داغِ تو به دریا میزد
روضهات شعله به دامانِ ثریا میزد
مو سپیدی که دو دستش به طنابی بستند
پیرمردی که نَفَس در پِیِ آنها میزد
آن طرف گریهی طفلان من و در این سو
خنده بر بی كَسیام دشمنِ زهرا میزد
نیمهجانی كه در آتش پیِ طفلانش بود
شعله وقتی زِ درِ سوخته بالا میزد
آه از آن بزمِ شرابی که به یادم آورد
داغ آن زخم که نامرد به لبها میزد
یاد آن طفل که زنجیرِ تنش مانع بود
تا ببیند که لبِ چوب کجا را میزد
همهی قدرت خود جمع نمود اما دید
خیزران را به لبِ زخمی بابا میزد
تَرکهاش گاه به رُخ گاه به دندان میخورد
در عوض عمهی ما بود که خود را میزد
استادحسن لطفی #یاشبیر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_جعفرصادق_علیهالسلام
کاش خاموش کُنَد اشک ، مُصلایش را
کاش گیرند کمی زیرِ بغلهایش را
به زمین خورده و خاکی است رَدایش رویش
کاش میشُد بِتِکانَند سَر و پایَش را
ک
به زمین خورد ، زمین خورد ، زمین خورد مُدام
ولی از دست ندادند تماشایش را
درِ آتش زده کَم بود بیاُفتد ای کاش
بِبَرد از دَمِ در دخترِ نوپایَش را
او خودش خواسته تا روضهی مادر گیرد
جُراتِ خویش نبینید مُدارایش را
او علی هست به کوچه نکشیدش اینبار
زنده کردید دوباره غمِ غمهایش را
قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد میزد
میزند تا شکند بازویِ زهرایش را
دست بگذاشت به زانو نفَسش تند شده
عمهی کوچک خود دید و نَفَسهایش را
خیزران بود و سَر و طشتِ طلا و مشروب
کاش میشُد که نبیند لبِ بابایش را
استادحسن لطفی #یاشبیر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_جعفرصادق_علیهالسلام
به نام آنکه پُر کرده جهان از قالَ صادقها
به نام آنکه میرویاند از جانها شقایقها
به نام آنکه از دلهایِ سنگی ساخت عاشقها
که میگردند از نورش مخالفها موافقها
به نامِ حضرت صادق دلت را روضه مهمان کُن
چراغِ اشک روشن کُن بقیعش را چراغان کُن
ندیده حکمت از درسش حکیمی اینچنین دیگر
ادیبی یا طبیبی یا علیمی اینچنین دیگر
ندیده دل صراطَالمُستقیمی اینچنین دیگر
حلیمی یا رحیمی یا کریمی اینچنین دیگر
سفارشهای او شرحِ کلامی از کمالِ اوست
سفارشهای او راهِ رسولالله و آلِ اوست
سفارش میکند بارِ فقیران را زمین مگذار
سفارش میکند در راهِ محرومان قدم بگذار
سفارش میکند دل را به تدبیر خدا بسپار
سفارش میکند هرگز نمازت را سبک مشمار
سفارش کرد ما را تا ادا سازیم دِینش را
به ما بخشید بعد از خود حسینم وا حسینش را
زیارت نامههای ما زیارت نامههای اوست
عزاداریِ ما میراثی از رسمِ عزای اوست
تمام گریههای ما کمی از هایهایِ اوست
شلوغیِ حرمها از حدیثِ کربلای اوست
خودش فرمود صدها حج فقط اجر سلامِ ماست
ثواب یک سلام ما شب قدر امام ماست
به روضه میکشد آقا همیشه منبر خود را
به پای ناله سوزانده تمام حنجر خود را
میانِ گریه میبیند همانجا مادر خود را
ببین خرجِ عزا کرده دعای آخر خود را
چنان نالید در عمرش صدایش مثل زهرا سوخت
خدایا خانهیِ او در هجوم بی حیاها سوخت
چرا در بِین این مردم کسی در فکرِ حالش نیست
به فکر مو سپیدیاش به فکر سن و سالش نیست
به یاد کودکانِ بی کَسَش فکر عیالش نیست
چرا این شعلههای در به فکر دست و بالش نیست
کسی او را نمیگوید عصای خویش را بردار
بیا از بِینِ شعله بچههای خویش را بردار
زمین اُفتاد رحمی کن ببین زانوش زخمی شد
محاسن وای خاکی شد ولی اَبروش زخمی شد
زمین اُفتاد و یاد عمه جانش روش زخمی شد
مکش اینگونه در کوچه مکش پهلوش زخمی شد
زمین اُفتاد و با نیزه کسی اما نَزَد او را
زمین اُفتاد و شُکرش که کسی با پا نَزَد او را
میان مجلس منصور سرپا چند ساعت بود
جسارت شد به پیری که نگاهش غرق محنت بود
به یاد عمه جانش که اسیر یک جماعت بود
جسارت بود و غارت بود و غارت با جسارت بود
رُباب است و غم زینب که دادِ او حرم را بُرد
ببین دیر آمدم دیدم که نیزه کودکم را بُرد
حسن لطفی #یاشبیر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_جعفرصادق_علیهالسلام
#اولجلسهای
تشنهی زمزمهام کاش به زمزم برسم
میوهی کالَم و ای کاش که من هم برسم
فاطمه چشم به راه هست سیاهی بزنم
ای اجل صبر نما تا به مُحَرم برسم
پس از آن جانِ مرا هم ببری حرفی نیست
نه فقط باش که یکبار حرم هم برسم
دست من نیست گریبان بدرم یا ندرم
"هر زمان که به سرِ سورهی مریم برسم"
آه ای راهِ نجف کرببلا دستم گیر
اربعین باز بر آن سیلِ دمادم برسم
هر قدم میشمرم تکتکِ تیرَکها را
تا که بر موکبِ عباس معظم برسم
اربعین وقتِ قرار است بگو یا عباس
کاش بر سایهی آن صاحبِ پرچم برسم
این شهیدانِ حرم همسفر ما بودند
قسمتم نیست چرا پیش رفیقم برسم
کَمکم ای ناله بیا موقع مقتل خوانی است
وای کم مانده به گودالِ مقرم برسم
ای بقیع کاش شبی سجده کنم بر خاکت
کاش ای کاش به این خاک پُر از غم برسم
#کهیعص
✍حسن لطفی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_جعفرصادق_علیهالسلام
کاش خاموش کُنَد اشک ، مُصلایش را
کاش گیرند کمی زیرِ بغلهایش را
به زمین خورده و خاکی است رَدایش رویش
کاش میشُد بِتِکانَند سَر و پایَش را
ک
به زمین خورد ، زمین خورد ، زمین خورد مُدام
ولی از دست ندادند تماشایش را
درِ آتش زده کَم بود بیاُفتد ای کاش
بِبَرد از دَمِ در دخترِ نوپایَش را
او خودش خواسته تا روضهی مادر گیرد
جُراتِ خویش نبینید مُدارایش را
او علی هست به کوچه نکشیدش اینبار
زنده کردید دوباره غمِ غمهایش را
قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد میزد
میزند تا شکند بازویِ زهرایش را
دست بگذاشت به زانو نفَسش تند شده
عمهی کوچک خود دید و نَفَسهایش را
خیزران بود و سَر و طشتِ طلا و مشروب
کاش میشُد که نبیند لبِ بابایش را
(حسن لطفی) #یاشبیر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_جعفرصادق_علیهالسلام
آنکه حکمت به لب او جریان داشت که بود
آنکه علم از نفس او فوران داشت که بود
آنکه اندیشه از او شیرهی جان داشت که بود
آنکه ایمان به وجودش ضربان داشت که بود
خانهای در حرم هر دل عاشق دارد
شیعه امروز از او وعدهی صادق دارد
همه جا سایه فیضاش به سرِ سرورها است
حُکمِ او حکمت او ژرفترین باوررها است
چقدر خطبهی او خط به خطِ دفترها است
قالَ صادق همهجا تاج سر منبرها است
از اشارات نگاهش لب ما جان دارد
از احادیث لبش مذهب ما جان دارد
آنقدر گفت علی روز و شب از حال علی
که جهان پُر شده از قالَ علی قال علی
فیض او بود که دل رفت به دنبال علی
که فقط آل علی آل علی آل علی
آنقدر گفت علی بر لب ما جام علیست
کوری دشمن مولا همهجا نام علیست
باده نوشان زِ دَمش راز مگو ساختهاند
خاک راهش همه بردند و سبو ساختهاند
کعبه را روز ازل از گل او ساختهاند
عالمان از لب این چشمه وضو ساختهاند
همهی اهل نظر بر درِ او رو زدهاند
انبیا محضر او آمده زانو زده اند
نفس اوست اگر گریهی ما طولانی است
نفس اوست اگر دیدهی ما بارانی است
مقتل اوست اگر حال جگر طوفانی است
مجلس صبح و شبش مجلس و رضه خوانی است
بی سبب نیست که سوزد جگرش گاه به گاه
حق بده کُنیهی او هست ابا عبدالله
بارها حرمتش از کینهی منصور شکست
دید بی حرمتیِ آنهمه مامور... شکست
آمدند و در این مقتلِ ماثور شکست
وایِ من از در این خانه که با زور شکست
وای از شیخ حرم هیچ کسی شرم نکرد
از سفیدی محاسن نفسی شرم نکرد
او که پیر است از این خانه به اجبار مبر
آبروی همهی ماست در انظار مبر
رسیمان شرم کن از کوچه به اصرار مبر
همه جا میروی اما سوی بازار مبر
مو سفید حرمم دست به دیوارش است
خاطرات بدی از کوچه و بازارش است
از روی شانه کشیدند عبایش اُفتاد
ناگهان آمد و هُل داد عصایش اُفتاد
ریسمان را که کشیدند به پایش، اُفتاد
فاطمه پشت سرش بود بجایش اُفتاد
او زمین خورد ولیکن زِ روی مرکب نه
از روی ناقه نه در خواب نه غرق تب نه
دخترک بود و شبی تار که مهتاب نداشت
دخترک بود و تب و آه ولی تاب نداشت
پای پُر آبله جز گریهی خوناب نداشت
دخترک بود ولی زجر که اعصاب نداشت
تا خودِ قافله او را به روی خار کشید
مثل آن در که به پهلو خط مسمار کشید
استاد حسن لطفی
۱۴۰۳/۰۲/۱۴ #یاشبیر
@Maddahankhomein