چیزی نشده خیالت راحت، پاشو پسرم پاشو برگردیم نامردیا که یکی دوتا نیست، ما که تاحالا تحمل کردیم ببین فقط خاکی شد یه ذره چادرم، چیزی نشده اشکاتُ پاک کن وگرنه غصه می‌خورم، چیزی نشده از اهلِ خونه دیگه، رو می‌گیرم از امشب چیزی نگی به بابا، چیزی نگی به زینب هی نگو وای مادرم من خوب میشم پسرم چه غریبونه نگام می‌کردی، چه غریبونه منو بوسیدی آره باورش می‌دونم سخته، روضه‌هایی که تو کوچه دیدی پاشو بریم بی‌قراری بسه حسنم، چیزی نشده ببین‌ دارم‌ صاف‌ و ساده‌ لبخند می‌زنم، چیزی نشده دردت به جون مادر، حالم خوبه عزیزم من غصه‌هامو باید توی دلم بریزم خوبم، فقط کمرم من خوب میشم پسرم ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال مارو نشر دهید تا بهتر بتونیم فعالیت کنیم

#شعر حیدر خمسه به بازار رَفتی و بازار پُر بود بِمیرَم بَرایَت خریدار پُر بود دَر اَطرافِتان مَردُم آزار پُر بود نگاهِ حَرامی و اَغیار پُر بود ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال مارو نشر دهید تا بهتر بتونیم فعالیت کنیم

ای مادر ... مادر به تپش های دل حیدر به جوونی علی اکبر پر قنداق علی اصغر مارو تنها نزاری محشر من قرص دلم به دعای حضرت زهرا نون سر سفرم رسید از دستای مولا کم نشه سایه‌ی لطف تو از سرمون کاش مادری کن جان علی مراقبم باش ای مادر ... مادر یه دعا کن به خدا گیرم حتی وقتی راهو کج می‌رم دلخوشیم همینه که آخر یه روزی برا تو می‌میرم زیر سایه‌ی چادر تو امنه همیشه من یه خواهش دارم این آخریشه ما رو ببر یه سفر تا نجف واسه دلامون ما حالمون خوبه فقط پیش بابامون ای مادر... ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال مارو نشر دهید تا بهتر بتونیم فعالیت کنیم

آخر چه کنم تا به پرت خار نگیرد پهلوی تو خونریزی بسیار نگیرد هر چند نفس پخش کنی یک نفست را تا پیراهنت حالت گلزار نگیرد به فکر خودت باش که این دسته‌ی دستان از دست ورم کرده تو کار نگیرد خانومم، خانومم، خانومم، ای خانومم(۳) خون‌مردگی چشم‌های تو درمان که ندارد پس گریه نکن، تاری بسیار نگیرد یک ذره تکان خوردن تو فاجعه‌ساز است آروم بمان پهلویت این‌بار نگیرد دیشب سر سجاده دعای حسن این بود که مادر من دست به دیوار نگیرد خانومم،خانومم، خانومم، ای خانومم(۳) مادر شدنت را به لگد از تو گرفتن ای کاش کسی حسرت دیوار نگیرد نجار بنا بود که بی‌میخ بسازد تا عمر مرا این در و مسمار نگیرد برخیز که یک شهر به این خانه نخندد آخ غم همین بس که مغیره به علی می‌خندد برخیز که یک شهر به این خانه نخندد به سوختن پیکر پروانه نخندد ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال مارو نشر دهید تا بهتر بتونیم فعالیت کنیم

#استوری ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال مارو نشر دهید تا بهتر بتونیم فعالیت کنیم

#استوری ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال مارو نشر دهید تا بهتر بتونیم فعالیت کنیم

#استوری ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال مارو نشر دهید تا بهتر بتونیم فعالیت کنیم

#استوری ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال مارو نشر دهید تا بهتر بتونیم فعالیت کنیم

#پست دور سرت بگردم ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال مارو نشر دهید تا بهتر بتونیم فعالیت کنیم

اتمام فعالیت ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال مارو نشر دهید تا بهتر بتونیم فعالیت کنیم

شروع فعالیت ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال مارو نشر دهید تا بهتر بتونیم فعالیت کنیم

ای نفس، یا به خاطر آقا خطا نکن یا بعد از این برای ظهورش دعا نکن او از خدا به جای تو شرمنده می‌شود باشد... تو از امام زمانت حیا نکن!!! خیلی فریب خورده‌ی دنیا شدی، بس است بر این دو روز قدرت خود اتکا نکن امروز را به وعده‌ی فردا هدر نده  توبه کن از جهالت و چون و چرا نکن در اوج بی‌پناه شدن، نان غیر را هرگز نگیر و پشت به آل عبا نکن مانند فاطمه همه جا با ولی بمان بین مسیر دامن او را رها نکن پایه‌گذار قتل نبی، از حرم برو اینجا نمان، مصیبت ما را دوتا نکن با احتیاط رد شو و با پای نحس خود بی‌حرمتی به چادر خیرالنسا نکن بشار نقل میکنه میگه رسیدم خدمت امام صادق(ع)، دیدم آقا ظرف خرمایی‌ جلوشون گذاشتن دارن میل میکنن. تا من رسیدم گفتن بشار بسم الله؛ یکی از این خرماها رو برداشتم.... آقا دید من پَکَرَم؛ فرمود چی شده بشار؟ گفتم آقاجان تو مسیر که میومدم دیدم این مأمورای نظام یه خانمی رو گرفتن دارن رو زمین میکشونن و میبرن. خیلی ناراحت شدم، از مردم دوروبر سؤال کردم گفتم چه خبر شده؟ چرا این خانم رو دارن اینجوری میبرن؟ چی‌کار کرده؟ جرمش چی بوده؟ گفتن این خانم داشت رد میشد، یه مرتبه چادر تو پاهاش پیچید زمین افتاد. تا زمین افتاد شروع کرد قاتل‌های فاطمه(س) رو لعن کنه. تا شروع کرد لعن قاتلین خانم رو بگه مأمورا دستگیرش کردن، کتکش زدن و دارن میبرنش.... روایت میگه تا این حرف رو زد اینقدر امام صادق(ع) گریه کردن.... صدا زدن بشّار بیا بریم مسجد سهله باهمدیگه نماز بخونیم، برا آزادی این زن دعا کنیم.... شیخ عباس قمی در ذیل این روایت نق ---------------------------------- به ما بپیوندید @Madhavi_world151 دوستا کانال