پیچ و تابِ عشق را از دل زدودن مشکل است
کِی به افشاندن توان بینقش کردن بال را؟
میتوان ز افتادگی بردن به ساقِ عرش راه
دولتِ پابوس روزی میشود خلخال را ..
مامانجون و آقاجون عادت دارن هر صبح و عصر بساط چاییشون به راه باشه.
از بچگی همین روال همیشه بود.
ما هم یک روز در میون هر عصر میومدیم خونهی آقاجون تا به چای عصر برسیم؛ نه تنها ما بلکه همه اینجوری بودن!!
همه دوست داشتن رأس ساعت چایی خوردن، خودشونو برسونن خونه ی آقاجون مامانجون که دور هم چایی بخورن!!
چند روز پیش مامانجون رفته بود خونه دایی و بخاطر وضع حمل خانمش سه روز اونجا مونده بود؛
و امروز تازه مامانجون اومد خونشون.
الان آقاجون داشت به مامانجون با خنده میگفت:
توی این سه روزی که تو نبودی خونه،
من چایی نخوردم:)″.
هر موقع تونستید از عادت چندین سالتون بگذرید بخاطر کسی که دوسش دارید، اون موقع از عشق صحبت کنید.
و من امروز معنی واژهی عشق رو با چشمام توی وجود مامانجون و آقاجون حس کردم:)
#ازجملهاتفاقاتِثبتشدنی