‹مـٰاهِ مَـڹ›
-
•
بیابان رد پای حضور توست هنگامی
که رفتی و گردِ خاکِ کف کفش هایت ماند.
•
به سوی وطن باز میگردم با کوله باری از امید.
از تو دور میشوم و فانوسِ سخنانت را روشنی بخش غارِ تاریکِ دل میکنم ..
دلتنگت هستم.
مکرر، مداوم، همیشگی!
دلتنگت هستم؛
حتی آن زمان، که دیده هایم درحال تماشای تو هستند.
گوش هایم هر صدایی بجز صدای تو را پس میزنند و مدام در سکوتِ مخوفِ بیابان انعکاس صدای تورا جست و جو میکنند.
به دل خوش کردن عادت دارم و تو چه خوب دلخوشیِ لحظه های سرد و تاریکِ منی:).
کوه هارا پس میزند سرعتِ عبور دیده هایم.
قبل از دیدنت دلی مملو از شک و تردید داشتم و حالا چنان بذر یقین در وجودم ریشه دوانده که گویی سال هاست در آرامش زندگی کردهام.
تو رسم دلبری کردن بلدی و من،
چه خوب دل به تو می سپارم:).
کاش میتوانستم محبتِ تورا تکه تکه کنم و در سراسر جهان نذردهم دوست داشتنت را ..
دیدنت عمرِ دوباره بود و باز روشن شد شمعِ خاموش شدهی جانم با شنیدن صدایت.
روشنی بخشِ دیدههای تاریکم؛
مگر غیر این است که هربار بعد از شنیدن صدایت یا دیدن رخ ماهگونه ات عنان از کف میدهم و غرق در آرامش حرفهایت میشوم؟
کاش خدا بدهد به تمامِ آنان که تو را نمیشناسند معرفت شناختت را.
- خدا عمری دهد تا در رهت جانی دهم ای دوست -
[ #زینبِبهار| برای وصفِ تویی که غیرقابل وصفی؛ حال و هوای نیمهی خرداد ۱۴۰۲ ]
درجهیکِ پر انرژیِ سردرگمِ خوشاخلاق؛
•تولدت مبارك عزیزِجان•
دختر الهی عاقبت بخیر بشی در راهی که توش قدم بر داشتی:)′
‹مـٰاهِ مَـڹ›
#کمیپشیمانی خدایا مارو ببخش بابت وقتایی که از نعمت هامون درست استفاده نکردیم:))
#کمیپشیمانی
خدایا مارو ببخش بابت وقتایی که موفقیت هامون باعث شد یادمون بره اگه تو نبودی موفقیتی هم نبود:))
دقیقاً برای شرحِ این تصویر میشه این حدیث و گفت که #امامعلیمیفرمایند:
ما مظلومیم؛
اما قوی هستیم:)′
پ.ن
یکی از قابلیت های خفنش غیر قابل رهگیریش توسط سامانه های پدافندی دنیاست.
یجوری از خودتون تعریف میکنید آدم حس نفهمی کاذب میگیره نسبت به خودش؛
حقیقتا خودشیفتگی با اعتماد به نفس خیلی فرق داره کاش اینو بفهمید.
#یکتکهکتاب:
حوصلهی هیچکس و هیچچیز را نداشتم و میخواستم تنها باشم. بعد از این مدت به تلگرام وصل شدم، وای خدای من، چقدر پیام فرستاده بود!
یکی یکی خواندم:
بار اول که دیدمت چنان بی مقدمه زیبا بودی که چند روز بعد یادم افتاد باید عاشقت میشدم.
تو نیم دیگر من نیستی، تمامِ منی!
مرا ببخش و و با لبخندت بهم بفهمان که بخشیدهای مرا، که من هرگز طاقت گریهات را ندارم!
پیامم به دستش نمیرسید. نمیدانستم گوشی اش کجاست، ولی برایش نوشتم ...
[ قصهی دلبری؛ محمدعلی جعفری ]
امروز تولد مامانجونِ؛
و هنوز خودش حواسش نیست:))
رفته رفته چقدر آدما نسبت به تاریخای مهم زندگی خودشون فراموشکار میشن؛
این عین نامردیه این دنیاست ..
و آقاجونی که نی میزنه و میخونه>>>
آسمونی که فریاد میزنه با رعد و برق>>>
مامانجونی که همهی حواسش به خونهداریه>>>
+طبیبا؛
چه بنویسم در این بابِ کتاب از درمانِ دلتنگی های مداوم؟
_بنویس!
که هیچ نباشد درمانِ دلتنگی جز وصال و خوابی عمیق در آغوشِ معشوق ..
May 11