eitaa logo
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
532 دنبال‌کننده
514 عکس
91 ویدیو
10 فایل
‹﷽› سوگند به قلم¹ و آنچه مینویسد. . . -کپیِ نوشته‌ها با نام ‹ #زینبِ‌بهار › و #ماهك؛ و مطالبِ دیگر با ذکر‌صلوات برای فرجِ‌مهدیِ‌فاطمه :).
مشاهده در ایتا
دانلود
ولی جدای از شوخی؛ جشن ولادت نمیدونم کدوم ائمه بود رفتم هیئت. ریحان و دیدم و گفت بیا بریم اسم‌بنویسیم برای خادمی. اون با یقین کامل فرم خادمی پر کرد و من با تردید و از قضا نمی‌دونم چیشد که برای مصاحبه من رفتم و خادم شدم و ریحان نشده بود. یه شب توی هیئت دیدم که چوب‌پر خادمی دستمه با تعجب گفت: چرا من خادم نشدم؟ و من از اون شب هرچی هیئت میرفتم خادمی یادش بودم:) بهش نگفتم و الان دارم میگم اینو؛ دختر واقعاً رزق بزرگی و خدا بواسطه‌ی تو بهم داد:)) دمت‌گرم رفیقِ هیئتیِ من.
راجب خانم نهفته‍ هم، توی هیئت روز ولادت حضرت معصومه خادم بودم که پس از مدت‌ها دیدمش. اون روز اینقدر انرژی گرفتم که خدا میدونه تا یک هفته من شارژ شارژ بودم. با دیدنش یادِ اولین مشهدی که از قضا بچه هم بودم و تنهایی رفتم افتادم؛ همون روزایی که با تبلتش صوت مناجات امیرالمومنین توی مسجد کوفه رو میذاشت سحر به سحر تا بچه ها از خواب بیدار بشن. یاد تمومِ همخوانی هایی افتادم که توی صحن قدس با صدای بلند میخوندیم: آقا جون تویی شمس الشموس، علی ابن موسی الرضا:)′ خلاصه که در زمانی و موقعیتی احیا شد این رفاقتا که نیاز داشتم بهشون و دلتنگشون بودم؛ خدا حفظ کنه هرچی بچه‌هیئتی با معرفتِ مثل شماها.
‌‹مـٰاه‍ِ مَـڹ›
-
محبتِ ابوتراب؛ انسان را نسوز می‌کند. • از قدیم مرسوم بود اگر جایی آب برای خاموش کردنِ آتش نبود، خاک روی آتش می‌ریختند. دوست داشتن مادرِ آب؛ آتش جهنم را خاموش می‌کند. آنجا که خطاب به سلمان پدرش فرمود: «ای سلمان! هر کس فاطمه دختر مرا دوست بدارد او با من در بهشت است و هر کس او را دشمن بدارد او در آتش است:)»¹ نشسته بودم و جزوه‌ی امتحان را می‌خواندم که رسیدم به عاقبت محبت داشتن به حضرتِ پدر؛ بخاطر آوردم که خاک‌هم شعله‌ی آتش را خاموش می‌کند. در افکار خود غرق شدم!! راستی؛ مگر فاطمه برای خاموش کردنِ آتش گناهانمان کافی نبود؟ تو دیگر چرا ابوتراب شدی یا علی؟ [ |‌ برای حضرتِ ابوتراب؛ حال و هوای دوست داشتنت‌؛ ۴ تیر ۱۴۰۲ ] پ.ن¹ بحارالانوار، ج 27، ص116 پ.ن² بیش از این کلمات برای نوشتن یاری ندادند؛ خرده نگیرید:) آشفتگی‌ست، ببخشید.
یه تسبیح دستتون بگیرین و روزی یه دور تسبیحم که شده این ذکر و تکرار کنید: خدا منو دوستم داشت؛ اگه دوستم نداشت، نمی‌آفریدم.
و اما ؟
مثـل حسنـم بال و پـرم می‌سـوزد مانند رقیـه جگـرم می‌سـوزد
کابوس شبم همیشہ یک فاجعه است یک خیمہ که در دور و برم می‌سوزد
دیدم که رقیہ در حـرم با فریاد مےگفت کمک، موی سرم می‌سوزد
بیمار و میان غل و تب دار، دلم بر حال نـزار پدرم می‌سـوزد
هر بار که تازیانہ ای مےبینـم انگار دوباره کـمرم می‌سـوزد