-
گفتم بذار یه شب دیگه بیام نوکری؛
گفتی باشه!
-
ده شب بین سینه زن هات بودم و نفهمیدم چطور گذشت این ده شب؛ اونقدر سریع همه چیز پیش رفت که تا به خودم اومدم،
دیدم دارن فرشای هیئت رو جمع میکنن و من طبق معمول فقط دارم نگاه میکنم.
دیروز با تمومِ ذوق و شوقم لباس مشکی تن کردم که بیام یه شب دیگه خادم سینهزن هات باشم! توی مسیر اومدن همینجور داشتم ازت تشکر میکردم و اگه یادت باشه بهت گفتم:
‹امام حسینِ من :)
قربونت برم الهی؛
احیانا اگه امشب سر خادمی کسی ناراحتم کرد، از همین الان بگم که فدای سرت!
تو فقط بذار بمونم دم در خونت، بقیش مهم نیست.›
من این حرفارو بهت گفتم و با این حال امروز وقتی داشتم له میشدم زیر بار بغض، زیر لب گفتم:
‹ امام حسینِ من؛ فدای سرت :) ›
اما من فقط گفتم، ولی توی عمل اصلا نشون ندادم! قرار شد غر نزنم، قرار شد بی تابی نکنم، قرار شد هرکس چیزیم گفت با صدای بلند بگم:
آقای اباعبدالله همه برات جون میدن،
من برات آبرومو میدم ولی توروخدا ازم راضی باش و برام دعا کن :)
قرار شد همهی این کارا رو بکنم؛
ولی نکردم!
من همیشه دارم زیر قولم میزنم و تو همیشه داری به بیشترین حد ممکن ازم مراقبت میکنی!
امروز وقتی ضربان قلبم موقع شنیدن یسری حرفا آروم میشد، زیر لب اسمتو میاووردم و جون میگرفتم!
دیشب وقتی داشتم زیر بار بغض جون میدادم، چیزی که حالمو خوب میکرد مرور خادمی کردن برای تو بود.
میخوام بگم من همیشه بدم و تو همیشه خوب؛
من بدِ مطلقم و تو خوبِ بی نهایت !
آقای امام حسین؛
درسته که از ماجرا های دیروز و امروز چند ساعتی گذشته، ولی اومدم الان بهت بگم:
دمت گرم رفیقِ با معرفتِ من؛
دمت گرم که مراقبم بودی و نذاشتی دق کنم از ناراحتی :)
آقای امام حسین!
شاید دیر باشه برای گفتن این حرف؛
ولی:
هر چی شد فدای سرت🫀:).
[ #زینبِبهار| برای تو که تمامِ داراییِ منی آقای اباعبدالله :)؛ ۸ مرداد ۱۴۰۲ ]
یادم رفت بذارم؛
چهار بار بگو:
#الحمداللهربالعالمین
#الحمداللهربالعالمین
#الحمداللهربالعالمین
#الحمداللهربالعالمین🫀:)
حاج سید رضا نریمانی4_5922467967961927100.mp3
زمان:
حجم:
8.2M
سپردمت به غبار و به ریگ و رمل بیابان :)‹مـٰاهِ مَـڹ›
من و عبای شما؟ نه من از خودم گله دارم
من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم؛